پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: «از اوایل انقلاب، یکی از اهداف مهم دشمن، تحریف حقایق و تاریخ بود. اگر یک وقت در داخل کشور حنجره یا قلم مزدوری پیدا میشد که حقایق جنگ و انقلاب و اسلام را تحریف میکرد، میدیدید فریادهای تشویق از اطراف دنیا بلند میشود. امروز نیز همینطور است. امروز هم اگر در داخل کشور کسانی به خاطر خوشکردن دل استکبار و راضیکردن دشمنان اسلام و این ملت و این کشور چیزی بگویند و بنویسند که در آن تحریف اسلام و تاریخ انقلاب و چهرههای انقلاب باشد، میبینید که در دنیا از طرف دستگاههای تبلیغاتی استکبار برای او هورا میکشند و او را تشویق میکنند! تبیین، موضوع بسیار مهمی است» رهبر معظم انقلاب ۸۰/۰۳/۱۴
مدتی قبل ویدئویی از معاون حسن روحانی منتشر شد که در آن با گستاخی تمام به ساحت نورانی حضرت امام (ره) توهین کرده بود. این جسارت واضح عیسی کلانتری واکنشهای متعددی را برانگیخت تا جایی که وی را مجبور به عذرخواهی کرد. عذرخواهی مصلحتی که متضمن شبهات و سوالهای جدیدی شد. ازجمله اینکه برای همه سؤال شد که درحالیکه حتی اعضای نهضت آزادی هم پس از انقلاب اکثرا به ایران برگشته، ایشان چطور بیخیال شرایط انقلاب تا سال 60 در آمریکا مشغول زندگی و تحصیل بوده است؟!
البته این اولین باری نیست که عیسی کلانتری نسبت به امام راحل سخنان ناروایی نسبت میدهد؛ اردیبشهت ماه همین امسال نیز قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در واکنش به اظهارات کلانتری درباره «تک خوانی آواز زنان» بیانیهای صادر کرد و اظهارات وی را تکذیب کرد و آن را ناصحیح دانست.
جریان تحریف شخصیتهای برجستۀ انقلاب همواره یکی از اهداف دشمنان بوده است که بارها و بارها شاهد آن بودهایم تا جایی که در برخی موارد با ورود مستقیم رسانههای خارجی این موضوع در دستور کار دشمنان قرار گرفته است؛ اما در این بین اصرار دولتی ها برای همراهی با این جریان جای سؤال و بسی تأسف دارد. به خصوص که از سوی مسئولان ارشد دولت، حتی انتقادی هم از این عنصر هتاک و کم سواد نشد! و هنوز با کمال پررویی و جسارت بر صندلی حمکرانی و ریاست سازمان محیط زیست تکیه زده است.
تحریف انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف فرهنگی نیز یکی از راهبردهایی است که به شدت دنبال میشود. در سالهای اخیر با توجه به تسامحی که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حاکم شده است و رهبر انقلاب از آن به عنوان «ولنگاری فرهنگی» یاد کردهاند محصولات فرهنگی متعددی برای همراهی و تقویت جریان تحریف انقلاب تولید و عرضه شدهاند. کتابهایی با مضمون نجاست زدایی از خاندان پهلوی! کتاب «شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده» یکی از همین محصولات است که در واقع مکمل و شاید پایۀ اظهاراتی است که افرادی همچون عیسی کلانتری با وقاحت هر چه تمام تر بیان میکنند.
این کتاب «شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده» نوشتۀ داریوش بایندر با ترجمۀ محمد آقاجری در سال ۱۳۹۹ از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده و به توصیف از انقلاب میپردازد. نویسندۀ این کتاب سعی کرده است موضوعات مختلفی از جمله، شکل گیری جریان های مذهبی، تحولات روشنفکری، رابطۀ شاه و مخالفان، رابطۀ شاه با ایالات متحده و شوروی و نیز رابطۀ ایالات متحده با نیروهای انقلابی بپردازد.
استدلال اصلی بایندر در کتاب «شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده» این است که جریان های مذهبی که هدایت انقلاب را در دست داشتند تا پیش از سال ۱۳۵۶ نیرویی بی اهمیت و اساسا فاقد تأثیرگذاری بودند.
بایندر روایتی که ریشۀ انقلاب را به سال ۱۳۴۲ برمی گردانند به چالش می کشد و ادعا می کند که انقلاب در اواخر سال ۱۳۵۶ شروع شده . به روایت بایندر، جریان های سیاسی- مذهبی قبلاً هم با شاه به مخالفت برخاسته بودند اما شبکۀ وسیع روحانیت هیچ گاه تا سال ۱۳۵۶ فعال نشده بود.
این تأیید ضمنی نشان میدهد، توهمات وقیحانۀ و تحریفگرانۀ این عنصر کارگزارانی و دوم خردادی یک موضوع ساده نیست و باید رگههای عمیقتری را در این رابطه جستجو کرد. شاید یکی از این عرصهها حوزۀ کتاب باشد که نیازمند دقت بیشتری است.
بایندر در این کتاب بیان میکند که سرکوب و سانسور مطبوعات آزاد باعث شد حتی وقتی که حرفهای شاه راست هم بود کسی به آن اعتماد نکند و این فرصت طلایی را در اختیار مخالفان قرار داد تا خرابکاریهای خود را به ساواک ربط دهند و با ارائۀ آمارهای اغراق آمیز دربارۀ ارقام زخمی ها و کشته های تظاهرات مردم را علیه شاه تحریک کنند.
دو نمونۀ مهمی که بایندر روی آن تأکید دارد آتش زدن سینماها و آمار کشته های تظاهرات ۱۷ شهریور است. بایندر می گوید که نه فقط آتش سوزی سینما رکس آبادان بلکه بسیاری از سینماهای دیگر را معترضین و انقلابیون به آتش کشیدند اما مسئولیت آن را به گردن ساواک انداختند. از آن جا که ساواک بسیار بدنام بود هر اتهامی به آن می چسبید و باورپذیر بود. اقدامات خرابکارانه ای که به نام ساواک ثبت می شد در کنار آمارهای اغراق آمیز دربارۀ تعداد کشته های تظاهرات چنان رژیم شاه را نزد افکار عمومی داخلی و خارجی بی اعتبار کرد که آمریکا را هم وادار کرد که شاه را ترغیب به کناره گیری از مقامش کند.
بایندر در تحلیل سقوط شاه بیش از این که روی نقش نیروهای اجتماعی تأکید داشته باشد روی نقش شاه، ارتش و ایالات متحده تأکید دارد. شاه با گماشتن افراد نالایق در مناصب امنیتی نارضایتی های عمومی را برانگیخت. به زعم بایندر، یکی از بدترین انتصاب های شاه، انتصاب تیسمار کم هوش و خشن نصیری به جای سرلشگر خوشنام و فرهیخته حسن پاکروان بود.
شاه مورد توصیف بایندر ارتش ایران را با تلاش های خستگی ناپذیر به مدرن ترین تجهیزات مسلح ساخت و با کمک آن عراق و امارات را که نسبت به خاک ایران ادعای اراضی داشتند سر جای خود نشاند اما در لحظه ای که با مخالفت و اعتراضات خیابانی روبرو شد هرگز از سلاح های پیشرفته علیه مردم استفاده نکرد و مصلحت دید و ترجیح داد کشور را ترک کند تا کشور را به صحنۀ خونریزی تبدیل کند.
ایالات متحده هم که از جاه طلبی های شاه بیمناک بود، از یک طرف ارتش را به همکاری با انقلابیون تشویق کرد و از سوی دیگر مخفیانه با انقلابیون وارد زد و بند شد و این دقیقا همان تحلیلی است که ما این روزها آن را از زبان عیسی کلانتری شنیدیم!
در مجموع می توان گفت بایندر روایتی را که خود شاه در کتاب پاسخ به تاریخ از انقلاب ارائه کرده است بسط می دهد و بازتولید می کند: شاه کتاب بایندر اگرچه از لغزش مبرا نیست اما یک میهن پرست فداکار تصویر می شود که از یک طرف قربانی نرمخویی خود می شود و از طرف دیگر مورد خیانت ایالات متحده و برخی از نزدیک ترین دوستان و فرماندهانش در ارتش قرار می گیرد.
این نوع روایتها که در جهت تطهیرچهرۀ پهلویها و تحریف انقلاب و چهرههای اوست در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته و تکمیلکنندۀ پازلی است که دشمنان انقلاب اسلامی مردم ایران آن را طراحی کردهاند. با این تحلیل نباید به راحتی از کنار اظهارات شاذ امثال کلانتری عبور کرد، چرا که درهمتنیدگی فتنهها و تحریف واقعیات توسط اشخاص و جریانهای مختلف یکی از ویژگیهای بارزی است که جبهۀ استکبار علیه مردم ایران و انقلابشان طراحی کرده است.