مسعود رضایی، کارشناس تاریخ معاصرمطرح کرد:
بنیصدر میخواست هرکسی که شأنی در جامعه دارد را کنار بزند/ دو قطبی شدید کشور پس از پیوستن منافقین به بنیصدر
مسعود رضایی اظهار داشت: پیوستن سازمان منافقین به بنیصدر موجب شد تا در توهم خودش دچار افراط شود و این دو برای از میان برداشتن جبهه مقابل خودشان با همدیگر متحد شدند و در این شرایط یک دو قطبی شدیدی در کشور شکل گرفت چون طبیعی است که نیروهای دیگر در برابر این زیاده خواهی بنیصدر و منافقین مقاومت کنند.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: هفته گذشته گروه تروریستی داعش طی حملهای به ساختمان مجلس شورای اسلامی 17 نفر از کارکنان مجلس و همچنین مردم عادی را به خاک و خون کشید. موضوعی که این روزها با حملات تروریستی گروهک منافقین و ترور 17 هزار ایرانی در طی سالهای دهه شصت مقایسه میشود.
برای بررسی بیشتر شباهتها و تفاوتهای عملیاتهای تروریستی داعش با اتفاقات سالهای دهه 60 به سراغ مسعود رضایی کارشناس تاریخ معاصر ایران رفتهایم که در ادامه متن گفتگوی تفصیلی با این کارشناس تاریخ میآید.
حتی اول انقلاب هم مردم به هیچ وجه حاضر نبودند سکان رهبری کشور را به منافقین بدهند
چه شباهتها و تفاوتهای بین منافقین و شرایط اول انقلاب با رفتار داعش و شرایط امروز وجود دارد؟
رضایی: در اوایل انقلاب سازمان مجاهدین خلق تلاش داشت تا خودش را به عنوان یک نیروی کاملا موثر در پیروزی انقلاب و بعد از آن نیروی کارآمد در بدستگیری سکان رهبری نشان دهد که البته این مساله مورد حمایت مردم نبود، مردم به هیچ وجه چنین چیزی را قبول نداشتند کما اینکه حتی به کاندیدای سازمان منافقین که در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرده بود رای هم ندادند و آنها نتوانستند وارد مجلس شوند.
این مساله نشان میداد اینها از مقبولیت اجتماعی در ایران برخوردار نیستند اما این موضوع موجب نمیشد رهبران قدرتطلب این سازمان از ادعا و خواسته خودشان دست بردارند بنابراین تلاش میکردند با روشهای مختلف به هدف خودشان برسند و از همان ابتدا هم شروع به جمعآوری اسلحه و مواد منفجره از پادگانها کردند و بعد هم به هیچ ترتیب حاضر به تسلیم کردن اسلحه خودشان به نظام نشدند.
بنیصدر دچار این توهم بود که مقبولیت تامه دارد و میتواند خارج از ضوابط قانونی تمامی افکار خود را در کشور جاری کند
همه این مسائل نشانهای از این بود که منافقین درصد هستند تا به هر طریق ممکن حتی از طریق عملیات مسلحانه و اقدامات خشونتآمیز به خواسته خودشان دست پیدا کنند، در این شرایط یک فضای دیگری هم پیدا میشود که ناشی از عملکرد آقای بنیصدر بود، او هم تلاش میکرد به یک قدرت فائقه در کشور تبدیل شود و حتی جایگاهی برای حضرت امام در این نظام قائل نباشد؛ در واقع او دچار این توهم شده بود که دارای مقبولیت تامه در کشور است و قادر هست که خارج از اصول و ضوابط قانونی، شرعی و عرفی تمامی افکار و ایدههای خاص خودش را در کشور جاری کند و هیچ کس دیگری هم در کنار او قرار نداشته باشد و به یک قدرت کاملا یکهتاز در کشور تبدیل شود در چنین شرایطی سازمان منافقین و بنیصدر برای اینکه بتوانند به اهداف خود برسند به همدیگر پیوند خوردند و مسیری را انتخاب کردند که در نهایت به شورش مسلحانه سازمان منافقین رسید.
سازمان منافقین دهه 60 همان کارهایی را میکرد که امروز داعش انجام میدهد
سازمان منافقین در اینجا رفتارهایی را از خود برای رسیدن به قدرت نشان داد که دقیقا مشابهت با آن چیزی که امروز نیروهای داعشی و گروهی مثل آن انجام میدهند دارد، همانگونه که الان ما میبینیم برای داعش اصلا مهم نیست که در عملیات او چه کسانی کشته میشوند، بدون دلیل مردم بیگناه و عادی کوچه و خیابان را هدف قرار میدهد و یک دشمنی کور با عموم مردم از خودشان نشان میدهند که هر آن کسی را که در جلوی اسلحه او باشد مورد هدف قرار میدهند یا با بمبگذاریهای خودشان دهها نفر را در کوچه و خیابان میکشند، دقیقا همین رفتار از طرف تیمهای ترور سازمان منافقین عمل میشد، آنها هم تیمها دو یا سه نفره ترور را تشکیل میدادند و با یک موتور سیکلت یا با یک ماشین گشت میزدند و فقط کافی بود در خیابان احساس کنند که تیپ یا قیافه فردی حزباللهی است، بدون اینکه پرسوجویی کنند فقط به همین دلیل او را مورد هدف قرار میدادند و ترور میکردند یا در جاهایی بمبگذاری میکردند و مردم کوچه و خیابان را میکشتند، در واقع هدف آنها ایجاد یک جو ترور و وحشت در بین جامعه بود و به همین دلیل، حملات، ترورها و بمبگذاریهایشان را انجام میدادند که تقریبا به شکل کور انجام میشد.
تیمهای سازمان منافقین که مرتبا در خیابان در حال رفت و آمد بودند افراد بیگناهی را در شهرهای مختلف بدون اینکه اصلا به این فکر کنند که او دارای خانواده یا زن و بچه است و بچههای او در خانه منتظرش هستند ترور میکردند و حتی گاهی وقتها به درب منزل برخی از افرادی که احساس میکردند نیروهای جبههای و حزباللهی هستند میرفتند و با بیرحمی کامل حتی جلوی زن و بچه آنها را ترور میکردند.
تصاویری از شکنجه توسط سازمان منافقین به یادگار مانده که شاید الان هم بیسابقه باشد
تصاویری از شکنجههایی چند نفر از نیروهای کمیته توسط سازمان منافقین به یادگار مانده که شاید تا الان هم بیسابقه باشد و الان هم کمتر سابقهای بتوان دید که آب جوش ریخته باشند روی آنها و روی بدنشان اتو گذاشته باشند، به هرحال کارهایی انجام داده بودند که به هیچ ترتیب ممکن در حوزه انسانیت قرار ندارد؛ فضای وحشتی که آنها ایجاد کرده بودند به گونهای بود که یک فرد مسلمان عادی صبح که از خانهاش بیرون میآمد امید نداشت که شب مجددا به منزلش برگردد چون ممکن بود در بمبگذاریهایی که اینها میکنند به شهادت برسند یا ترور شوند.
شاید اگر فقط برای نسل جوان ما که متولد سالهای بعد از جنگ است راجع به اقدامات سازمان منافقین در دهه شصت صحبت کنیم و فقط به صحبتهای ما اکتفا کند نتواند تصویر واقعی از آن دوران در ذهن خودش مجسم کند و متوجه شود که چه شرایطی وجود داشته است اما همین نسل وقتی که رفتارهای نیروهای داعشی را در شهرهای مختلف عراق و سوریه میبیند میتواند تصویری از داعشیهای دهه شصت ایران را هم برای خودش تصویر کند؛ نسل حاضر همین فیلمی که در مورد حمله افراد وابسته به داعش به محل ساختمان مجلس شورای اسلامی را مشاهده میکند که چطور به هرکسی از زن، مرد، پیر و جوان که جلوی لوله اسلحهشان قرار میگرفت شلیک میکردند و مردم بیگناه را به خاک و خون میکشیدند. در همین قسمتهایی از فیلمهای که از اینها منتشر شده ببینید چطور مردم به خاک و خون میافتند این میتواند تصویر کند که نیروهای سازمان منافقین چگونه در دهه شصت مردم را در کوچه و خیابان به رگبار میبستند و آدمهای بیگناه را میکشتند، داعش امروز نمونهای است از سازمان منافقین که در دهه شصت در ایران دست به جنایتهای گستردهای زد و حداقل 12-13 هزار نفر را در سراسر ایران به شهادت رساند.
بنیصدر میخواست هرکسی که صاحب شأنی در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه است را کنار بزند
رهبر انقلاب فرمودند که نباید کشور و مردم را مثل کاری که رئیسجمهور وقت در سال۵۹ انجام داد به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد؛ فضای دو دستگی در آن زمان چگونه بود؟
رضایی: در آن زمان یک اتفاق این بود که رئیسجمهور وقت دچار توهم شد و احساس کرد از آن حدی از مقبولیت و پیشتبانی مردمی برخوردار است که میتواند فراتر از حد و حدود اختیارات و مسئولیتهای خودش در قانون اساسی عمل کند و به یک قدرت فائقه در کشور تبدیل شود البته این در حالی است که در قانون اساسی کاملا معلوم و مشخص بود که اختیارات و مسئولیتهای رئیسجمهور چیست و اختیارات و مسئولیتهای رهبری نظام چیست.
بنیصدر براساس ویژگیهای شخصیتی درونش احساس میکرد و یا شاید بالاتر از احساس، تمایل و اصرار داشت که بیشتر از آن چیزی که در قانون اساسی به اون به عنوان رئیسجمهور اختیار داده شده اعمال قدرت و اختیار کند، هرچند که حضرت امام بعضی از اختیارات فراتر از اختیارات رئیسجمهور مثل فرماندهی کل قوا که در اختیار رهبری بود را هم به او داده بود، یعنی امام فراتر از آن چیزی که رئیسجمهور در قانون اختیار داشت در اختیار او مسئولیت گذاشته بود ولی بنیصدر به این مقدار هم راضی نبود؛ بنیصدر دوست داشت هرکسی را که احساس میکرد صاحب شأن و جایگاهی در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه است را کنار بزند مثلا از نظر او حزب جمهوری اسلامی میبایست سرکوب میشد به این دلیل که توانسته بود در مجلس شورای اسلامی اکثریت را به دست بگیرد و چون مجلس حق تعیین نخستوزیر را داشت احساس میکرد نمیتوانند آن نخستوزیری را که کاملا مطلوب خودش هست منتخب کند؛ این مساله براساس اختیاری بود که قانون اساسی به مجلس داده بود ولی بنیصدر نمیخواست به این حوزه اختیارات مجلس احترام بگذارد.
امام خیلی با بنیصدر راه آمد و خیلی تلاش کرد تا به او بفهماند دیگران هم در فضای سیاسی کشور حق حیات دارند
تمایلات و ویژگیهای شخصی بنیصدر بود که مرتبا او را به کارها و رفتارهایی وادار میکرد که در مسیر شکستن چارچوبهای قانونی بود؛ حضرت امام خیلی با بنیصدر راه آمد، خیلی با او مماشات کرد و خیلی تلاش کرد تا بتواند بنیصدر را در چارچوب همین حوزه اختیارات و وظایف ریاست جمهوری نگهدارد و به او بفهماند که دیگران هم در فضای سیاسی کشور حق حیات دارند ولی به دلیل همان کیش شخصیت شدیدی که به آن مبتلا بود اساسا نمیتوانست به این مساله پایبند باشد و همین مساله موجب شد تا بنیصدر از در تضاد و درگیری با نیروهای دیگر در بیاید و به تدریج به سمت تضاد و درگیری با رهبری پیش برود.
پیوستن سازمان منافقین به بنیصدر باعث شد کشور دچار دو قطبی شدید شود
بنیصدر با توجه به آن توهم قدرتی که داشت اینطور فکر کند که میتواند همه نیروهای سیاسی دیگر در جامعه و حتی حضرت امام را کنار بزند و خودش در کشور همه کاره بشود و در همین مسیر پیوستن سازمان منافقین به او هم موجب شد تا در توهم خودش دچار افراط شود و احساس کند که یک بازوی مسلح هم در کنار خود دارد از طرف دیگر سازمان منافقین احساس میکرد با توجه به اینکه بنیصدر رئیسجمهور است میتواند از قدرت سیاسی او استفاده کند و به اهداف خودش برسد، در واقع این دو برای از میان برداشتن جبهه مقابل خودشان با همدیگر متحد شدند و در این شرایط یک دو قطبی شدیدی در کشور شکل گرفت چون طبیعی است که نیروهای دیگر در برابر این زیاده خواهی بنیصدر و منافقین مقاومت کنند و حضرت امام هم که این وضعیت را مشاهده کردند از 14 اسفند 59 دست حمایت خودشان را به تدریج از سر بنیصدر برداشتند تا او مقداری به خودش بیاید که اینگونه نشد و در نهایت به عزل بنیصدر رسید.
ادعای برتری و قدرتطلبی بنیصدر و رجوی اتحادشان را به سرعت متلاشی کرد
جالب این است که سازمان منافقین و بنیصدر که در داخل کشور یک جبهه را تشکیل داده بودند به فرانسه میروند و در آنجا بنیصدر و رجوی همچنان با یکدیگر هستند و حتی رجوی داماد بنیصدر میشود یعنی با دختر بنیصدر ازدواج میکند ولی این پیوندشان به سرعت متلاشی میشود چون هر دو ادعای برتری و قدرتطلبی داشتند و دو قطب قدرتطلب خیلی نمیتوانند با یکدیگر دوام بیاورند که در نهایت موجب این شد که در فاصله کوتاهی از همدیگر جدا شوند و حتی علیه یکدیگر موضعگیری کنند.
م