پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 21/3/95، مطابق با چهارم رمضان 1437 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام
(21)
ضرورت ايمان براي مهار نفس
در جلسات گذشته با بررسي آيات و روايات به این نتیجه رسیدیم که مهمترين عامل براي انحراف و سقوط انسان هواي نفس است. اکنون اين سؤال مطرح ميشود که چگونه بايد از این خطر پيشگيري کنیم و چه راهي را انتخاب کنیم که با اين لغزشها و سقوطها مواجه نشويم؟ در جلسه گذشته گفتیم که انسان براساس فطرت خدادادياش طالب لذت و خوشي است و از درد و رنج فرار ميکند؛ البته بهتدريج متوجه ميشود که همه لذتها قابل جمع نيستند، و اگر بخواهد به بعضي از لذتها برسد بايد سختيها و رنجهايي را تحمل کند. او کمکم ياد ميگيرد که کارهايي را انتخاب کند که لذت بيشتر و زحمت کمتری داشته باشد. در واقع همه حرکتهاي انسان در پيشرفتهاي علوم مادي در همين مسير بوده که راههايي را پيدا کند که به لذتها و راحتیهاي مادي بيشتري برسد و به درد و رنجهاي کمتري در اين دنيا مبتلا شود.
نیاز انسان به مقايسه لذتها
ما باید بفهميم آیا لذتهايي که بهدنبالش هستيم بدون تبعات است، يا ممکن است تبعاتي سختتر، قویتر و پایدارتر داشته باشد. انسان در مراحل رشد خود از دوران کودکی به تدریج به طور طبیعی با اين مسايل آشنا ميشود. ابتدا فقط دنبال ارضاي غريزهاش است و برای مثال وقتی گرسنه ميشود تلاش ميکند چيزي بخورد. ولي کمکم ميفهمد که بعضي از لذتها مزاحم لذتهاي ديگرند و لازمه بعضي از لذتها رنجهايي است. از اینرو با کمک پدر و مادر و مربیان میکوشد که این مسایل را ياد بگيرد. هر قدر فهم، عقل و تجربهاش بيشتر ميشود، بهتر ياد ميگيرد که چه کارهايي بکند که نفع، سود یا لذتش بيشتر و ضررش کمتر باشد. این رشد ادامه مییابد تا به حدی ميرسد که از نظر ديني به آن «بلوغ» ميگوييم که فرد آنچه در درجه اول ضرورت دارد بفهمد را ميتواند تشخيص دهد. ولي در این مسیر مشکلاتي وجود دارد؛ چيزهايي که ميخواهد ضرر يا نفع آنها را اندازهگیری کند، آن قدر زياد است که نمیتوان بر همه آنها احاطه پيدا کرد. بهخصوص هرچه بر تجربه فرد افزوده ميشود، ميبيند چيزهايي خواستني بوده که او اصلا خبر نداشته است.
سلسله مراتب لذتها
هر چه دايره معلومات انسان گستردهتر ميشود دايره خواستهايش نیز گستردهتر ميشود و تا به آنجا ميرسد که دلش ميخواهد بر همه عالم تسلط پيدا کند و حتی کرات آسماني را هم در اختيار داشته باشد. اگر دايره معلومات وسعت پيدا کرده، از محسوسات فراتر رود، کمکم میفهمد که خواستنيهایی نیز وجود دارد که از قبيل ديدنيها و شنيدنيهای حسي نيست ولي دوستداشتني، لذتبخش و کمال است. کودک از همان ابتدا احساس ميکند که به نوازش مادر احتياج دارد؛ بعدها تصور ميکند که شايد نوازش ديگري هم فوق اين باشد. همچنین بچه ميخواهد که مستقل باشد، و اگر برای راه رفتن دستش را بگيرند میخواهد دستش را آزاد کند و مستقل باشد. کمکم ميفهمد مثلا در جمعي ممکن است به او احترام بگذارند يا بياحترامي کنند. دلش ميخواهد وقتي وارد جمعي ميشود براي او حسابي باز کنند و احترامي قائل شوند. استقلال و احترام گذاشتن حواس ظاهري انسان را ارضا نمیکند، بلکه یک امر معنوي است. کمکم ميفهمد لذتهاي ديگري غير از اينهايي که از خوردن، آشاميدن و يا ساير حواس ظاهري نصیب انسان میشود وجود دارد. اين درک زمينهاي را فراهم ميکند که اين سؤال برايش مطرح شود که آيا غير از اين چيزهايي که ما سراغ داريم و تا به حال درک کردهایم، چيزهاي ديگري هم هست یا نه؟ بهخصوص وقتي کمابيش ميفهمد که انسان چيزي به نام روح دارد که با این جسم مادی تفاوت دارد. این روح مايه حيات ماست و نیازهایی مثل احترام و استقلال که مربوط به بدن ما نيست، چيزهايي است که روح خودش مستقلا درک ميکند. مطرح شدن این سؤالات و تلاش برای دستیابی به پاسخ آنها زمينه ميشود که عقل انسان رشد کند.
هنگامی انسان ميتواند انتخاب صحيحي بکند و چيزي را که لذت بيشتري دارد انتخاب کند، که بداند چه لذتهايي وجود دارد. اگر ندانیم لذتهايی غیرمادی نیز وجود دارد، فقط همان لذتهاي حسي و حيواني را درک ميکنيم و چيز ديگري درک نميکنيم تا انتخاب کنيم. براي انتخاب صحيح بايد دايره معلومات ما گسترش پيدا کند و بدانيم چه لذتهايي وجود دارد و انسانها ممکن است از آنها لذت ببرند.
از سوی دیگر، انسان به تدريج ميفهمد که گاهي لذتي تبعات دردناکي را به دنبال دارد؛ بعضي غذاها را ميخورد و مريض ميشود یا به دنبال بعضي لذتها ميرود و به دردها و رنجها و بيماريهايي مبتلا میشود. وقتي ميخواهد مقايسه کند که اين لذت به آن درد و رنجي که به دنبال دارد، میارزد يا نه، بايد بداند که چه لذتها و تبعاتی وجود دارد. اينجاست که ارتباطی تنگاتنگي بين خواستنيها و دانستنيهای انسان برقرار ميشود و هر چه معلومات انسان بيشتر گسترش پيدا کند، زمينه انتخابش گستردهتر ميشود و انتخاب صحيحتري ميتواند انجام بدهد. بنابراين راه کلي اين است که انسان بفهمد لذتهايي هست که هم از نظر کميت و دوام خيلي طولانيتر است و هم از نظر کيفيت مرتبه لذتش بسیار بيشتر است. در این صورت ميتواند انتخابي صحيح داشته باشد، وگرنه وقتي بعدها فهميد که چنين چيزهايي بوده است حسرت ميخورد.
سه سؤال برای انتخاب صحيح
در اينجا چند سؤال اساسي مطرح ميشود؛ یکی اینکه از نظر کمیت و زمان چه اندازه ممکن است لذتمان ادامه پيدا کند، و آیا آخر آن همين مرگ است يا بعد از مرگ هم ممکن است لذتهايي باشد؟ سؤال دیگر اینکه آيا لذتها همينهايي است که حيوانات هم دارند، یا انسان لذتهايی اختصاصي دارد که بسیار شريفتر، بالاتر و ارزندهتر است؟ و دستآخر اينکه حال که گفتيم اين چيزها فيالجمله وجود دارد، آيا من هم ميتوانم به آنها دسترسی داشته باشم؛ با اين قواي محدود و ضعفي که دارم از کجا ميتوانم به آن لذتها دسترسي پيدا کنم؟ گيرم که لذت ابدي نیز وجود داشته باشد؛ من با چه چيزي میتوانم آن را کسب کنم، و چه عاملي اين را براي من تأمين میکند؟ فرض میکنیم که لذتها، آلام، دردها و رنجهايي باشد، از کجا بفهمم که اينها به من ميرسد و کسي هست که اينها را بر من الزام ميکند؟ این سه سؤال اساسي انسان را رها نميکند و عقل او را مجبور میکند پاسخ آنها را تهيه کند.
اگر انسان برای این پرسشها پاسخ قاطعي نداشته باشد، فکرش به جاي درستي نميرسد، کارش اساس منطقي عقلپسندي ندارد و حالت ثابتي پيدا نميکند. گاهي از اين طرف، گاهي از آن طرف، هر طرف عاملي براي لذت پيدا شود به طرف آن میرود و انتخابش ریشه و پايه محکمي ندارد؛ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ.[1] آن وقتي ريشه دارد که انسان بفهمد چه لذتهايي هست و ارزش کداميک بيشتر است؛ چه دردها و رنجهايي هست و تحمل کدامش ممکن است و ارزش دارد. حاصل اين شناختها همان اصول پنجگانه یا سهگانهی دين است که در کودکی به افراد یاد میدهند: خدا، قيامت و وحي. ابتدا بايد بفهميم کسي هست که اين عالم را اداره ميکند؛ او مقررات، سنتها و حساب و کتابي دارد. سپس بايد بدانيم روزي هست که به حساب و کتابمان رسيدگي ميشود و بخواهیم یا نخواهيم، نتيجه رفتارهاي خودمان را خواهیم ديد. سپس براي اينکه به نتايج مطلوبي برسيم بايد بدانيم که چه کار بايد بکنيم. البته بعد از دانستن، نوبت اين ميشود که در عمل چه کار کنيم که موفق شويم. اين سؤالهاي اصلي همان اصول دين است که ما در کودکی آنها را به صورت تعبدي ميپذيريم. البته برای تعلیم این مطالب به کودکان راهی غیر از این نیست و نمیتوان برای کودک از چرایی و اهمیت این اصول سخن گفت. اشکال اينجاست که وقتی بزرگتر هم ميشويم باز هم نميدانيم چرا اين اصول را گفتهاند، چطور اينها اصول دين شده است، و چرا مفهوم دیگری به جای آنها گذاشته نشده است!
بنابراين، ترقي، تکامل و پيمودن راه سعادت بدون شناخت نميشود. انسان بايد مسایلی را که صددرصد در زندگياش مؤثر است، بداند. این مسایل ميتواند نقشي اساسي در زندگی او بازي کند، و ورق را از این رو به آن رو برگرداند. اینکه انسان به خدا و قیامت اعتقاد داشته باشد يا نداشته باشد، بر اهداف، جهتگيريها و ارزشهاي او تأثیر میگذارد و زندگی او را از زمین تا آسمان متفاوت میکند.
محرک انسان در رفتار اختیاری
نتيجه اینکه محرک انسان در رفتار اختياري، اميد به نفع يا ترس از ضرر است. هيچ کاري را نميتوان پيدا کرد که يکي از اين دو عامل يا هر دو آنها در آن نباشد؛ البته نفع و ضررها گوناگون است، همانطور که لذتها و رنجها نیز گوناگون است. ابتدا تصور ما از لذت، همین لذت حسي و آني است، اما اگر این مفهوم را توسعه بدهيم (که البته توسعهبردار نیز است)، ميبينيم هر چيزي که با وجود انسان سازگار باشد و انسان از آن خوشش بيايد، داراي لذت است. بالاترين لذتها را نزديکترين بندگان خدا به خدا دارند. آنها فقط از ناحيه قرب خدا، لقاي الهي، رضاي الهي و مسایلی از این قبیل لذت میبرند. خداوند نمونههایی از این لذت را در امور ساده نیز قرار داده است و همه ما کمابيش اين طور لذتها را درک کردهايم؛ لذتهایی مثل لذت کودک از کنار مادر بودن يا لذت ملاقات و انس گرفتن با دوست که هم ميتواند منشأ اين باشد که ما بفهمیم لذت فقط در امور حسی نیست، و هم میتوانیم باور کنیم لذتهایی هست که از همه لذتهايي که همه آدميزادها از امور مادي ميبرند، بسیار بالاتر است؛ لذتی مثل: عند ربهم يرزقون؛
[2] فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ؛
[3] وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ.[4] وقتي انسان رشد کند ممکن است بفهمد که چنين لذتي هست و به دنبال کاری برود که به این لذت برسد؛ راه آن این است که کار را «إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ»
[5] و «إِلاَّ ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ»
[6] انجام دهد. اگر کار را برای همان مقصد انجام دهد، آن نتيجه را خواهد داشت. اگر کار «الي الله» شد نتيجهاش هم «في مقعد صدق عند مليک مقتدر» و «رضوان من الله» میشود. البته خدا فریب نميخورد؛ نمیشود به دروغ بگويم به خاطر خدا انجام ميدهم، اما ته دلم چيز ديگري باشد، و در عين حال، به آنجا برسم. انسان به همان طرفي میرود که چراغ دلش نشان میدهد، و به همان طرفي میپیچد که فرمان دل ميپيچد.
هوای نفس؛ اکتفا به لذتهای حیوانی
هوای نفس مذموم این است که انسان به لذتهاي غريزي که در دوران طفوليت دارد و با حيوانات مشترک است، اکتفا کند. بچه دلش ميخواهد غذا بخورد، این هم به دنبال غذاي لذيذي است. بچه دلش ميخواهد مادر نوازشش کند، این هم دلش ميخواهد با کسي انس بگيرد. وقتی بچه کمي بزرگتر شد ميخواهد به او احترام بگذارند، این هم ميخواهد در جامعه محترم شود و عنواني داشته باشد. اينها خواستههاي بچهگانه است و در حد انسان بالغ نيست. اينها خواستهای مشترک انسان با حيوانات است که خداوند براي گذران زندگي قرار داده است تا انسان بيکار و بيحرکت نماند. اینها را گذاشته است که در ابتدای زندگی که هنوز عقلش نميرسد عاملي طبيعي براي حرکت داشته باشد و چيزي بخورد که از گرسنگی نميرد یا با يک کسي ارتباط برقرار کند تا از او کمک بگیرد. همه اينها مقدمات است و چيز قابل توجهي نيست؛ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ.
[7] بنابراین بايد بفهمد که آیا واقعا آخرتي هم هست يا نیست. اينجاست که مسئله هواي نفس با عامل آخرت ارتباط پيدا ميکند.
قدم اساسي براي اينکه انسان بتواند با هواي نفس مبارزه کند، اين است که معرفت صحيح کسب کند تا حقایق را بفهمد و فریب نخورد. تا نفهمد چه چيزي ارزش دارد و چه چيزي ارزش ندارد، چه چيزي ضرر دارد و چه چيزي منفعت دارد، و کدام منفعت بالاتر و دارای ارزش، دوام و اهميت بيشتر است، نمیتواند انتخابي صحيح داشته باشد. توجه به اين مسئله انسان را مصمم ميکند که به دنبال کشف حقايق برود، ولي موانعي سر اين کارهاست که موجب غفلت انسان ميشود و بايد آنها را برطرف کند.
معرفت به خدا و قیامت؛ رکن ایمان
فرض ما اين است که سؤالاتی برايمان مطرح شده است که هنوز جوابي ندارد. ميخواهيم بفهميم انسان روح دارد يا ندارد؟ آيا بعد از مرگ حيات دارد يا ندارد؟ آيا خداوند تدبير و ربوبیتی نسبت به انسان دارد يا ندارد؟ آیا اگر انسان نيازي داشته باشد خدا ضمانت ميکند که نيازش را برطرف کند يا نه؟ آیا اگر در کاري دربماند خدا کمکش ميکند يا نميکند؟ پاسخ به این سؤالات تأثیر بسیاری تعیین مسیر انسان دارد. به دنبال اين معرفت است که مسئله ايمان مطرح ميشود. رکن ایمان معرفت به خدا و قیامت است. هر قدر معرفت انسان نسبت به اينها بيشتر باشد در تصميمگيريهايش بيشتر ميتواند اثر داشته باشد. این است که در بسياري از آيات لازمه ايمان را توکل معرفی میکند؛ وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ،
[8] وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛[9]اگر ايمان داريد توکل داشته باشيد! اين تعبیر بدان معناست که کسی بايد به من انسان کمک کند تا به خواستههايم برسد. اين تواني که الان دارم _اگرچه همين هم از کس ديگري است_ براي اينکه مرا به همه خواستههايم برساند، کافی نیست. باید پشتوانه محکمي باشد که با دشمنان من بجنگد و بتواند منافع مرا تأمين کند. باید کسی باشد که قدرت این کار را داشته باشد. هرچه قدرت حد و مرز داشته باشد اطمينان انسان کمتر ميشود. اما خدا قدرت بينهايت است؛ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛
[10] هيچ کار ممکن الفرضي نیست که خدا نتواند انجام دهد. هر چه فرض صحيحي داشته باشد خدا ميتواند و هيچ بخلي هم ندارد. اگر انسان به چنین پشتوانهای ايمان پيدا کرد، ديگر هیچ خوف و حزني از امور دنيا و گرفتاريهایش ندارد.
نیاز به باوری همیشگی
بحث ما درباره این سؤال بود که چه کار کنیم که بتوانیم بر هواي نفسمان غالب شویم. گفتیم که باید سعي کنیم اين مسايل اصلي را حل کنیم؛ باید به خدا و قیامت باور داشته باشیم؛ البته باوري که همیشه به آن توجه داشته باشیم. باوری که فقط پروندهاش در بايگاني ذهن ماست، فايده ندارد. بايد در بخش آگاه ذهن هميشه به آن توجه داشته باشيم؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ؛[11] ياد خدا فقط براي مسجد و يا براي ماه رمضان و محرم و صفر نیست؛ حتي وقتی در رختخواب خوابيدهاي، نبايد خداوند را فراموش کنی. علم، اراده، قدرت، حيات، و حضور الهي در صندوقخانه هم هست و نبايد فراموش شود. اين فراموش کردن کار دست انسان ميدهد؛ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛[12] وقتي انسان خدا را فراموش کرد، مصالح خودش هم از يادش ميرود.
پیروی هوای نفس و دور شدن از خدا
اگر مروری بر آیات قرآن کنیم و چيزهايي را که خداوند به عنوان نکتههاي اصلي حساس و مهم دانسته است، بررسي کنيم ميبينيم روح همه اينها چند نکته است. يکي از داستانهايي که در قرآن ذکر شده است داستان حضرت داوود است. خداوند در سوره ص به این قضیه اشاره میکند که به حضرت داود خطاب شد که: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ. خداوند به حضرت داوود (با اینکه خلیفه خداست) میفرماید: میدانی چه براي تو خطر دارد؟ اينکه تابع هواي نفس باشي! بترس از پيروي از هواي نفس! پيروي از هواي نفس همان گمراهی و دور شدن از خداست.
حال این سؤال مطرح میشود که چرا پيروي هواي نفس انسان را به اين سرنوشت مبتلا میکند. خداوند در این آیه پاسخ این سؤال را داده است. إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛ ممکن است پیروی هواي نفس براي شما لذت موقتي هم داشته باشد، اما به دنبالش عذاب شدید است. مگر تو دنبال لذت نيستي؟! مگر دنبال فرار از درد، رنج و عذاب نيستي؟! بدان! اگر دنبال هواي نفس رفتي و لذت موقتي داشتي، کار تمام نميشود. بعد از آن درد و رنج طاقتفرسايي خواهی داشت که نميتواني تحمل کني. در آخر هم به چرایی قضیه اشاره ميکند و ميفرماید: بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛ آنچه باعث ميشود که انسان به دنبال هواي نفس برود، فراموش کردن روز حساب است. فراموش میکند که اين لذتي که من به دنبالش ميروم، چه نتيجهاي دارد. آيا ميارزد يا نميارزد؟ فراموش میکند که روزي هست که به اين رسيدگي خواهد شد. اگر ایمان انسان به آخرت همیشه در ذهنش باشد، توجه دارد که هر کاري که ميکند نتيجهاي دارد و در این صورت ميتواند خودش را از هواي نفس حفظ کند، وگرنه؛ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ. بنابراین بهترين راه برای اینکه نفع و ضررها را بسنجیم این است که خدا و قيامت را به ياد داشته باشيم. این راهی است که قرآن به ما نشان میدهد و اصول علمي و منطقي هم همين را ايجاب ميکند. اين کار تمرين ميخواهد. بايد سعي کنيم بيشتر ياد خدا باشيم تا اينکه در راه مبارزه با هوسها و هواهاي نفساني و شيطان موفقتر باشيم.
وفقناالله و اياکم انشاءالله.
برايدريافتفايلصوتياينجاراکليککنيد
[1]. ابراهيم، 26.
[2]. آلعمران، 169.
[3]. قمر، 55.
[4]. توبه، 72.
[5]. حدید، 27.
[6]. بقره، 272.
[7]. رعد، 26.
[8]. آلعمران، 122.
[9]. مائده، 23.
[10]. آلعمران، 29.
[11]. آلعمران، 191.
[12]. حشر، 19.
م