تاریخ انتشار : شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۴۷
 
روضه شب هشتم

مصیبت حضرت علی اکبر/اشبه الناس به پیامبر

Share/Save/Bookmark
مصیبت حضرت علی اکبر/اشبه الناس به پیامبر
 
جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی: حضرت علي اكبر فرزند ابي عبدالله الحسين(علیهما السلام) بنا به روايتي در يازدهم شعبان، سال۴۳ قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود. پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.

ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين است كه جدّش رسول خدا مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثفيف تبلور يافته است.
نقل است روزي علي اكبر به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر نزد اباعبدالله الحسين برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.

درباره شخصيت حضرت علي اكبر گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهاني، آن حضرت درعصر خلافت عثمان ديده به جهان گشود. اين قول مبتني بر اين است كه وي به هنگام شهادت بيست و پنج ساله بود. در برخي روايات هم سن ايشان را ۲۸ ساله ذكر كرده اند، وي در مكتب جدش امام علي بن ابي طالب و در دامن مهرانگيز پدرش امام حسين در مدينه و كوفه تربيت و رشد و كمال يافت.
امام حسين در تربيت وي و آموزش قرآن و معارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
به هر روي علي اكبر در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد.
شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،
گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به طایفه های بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بودن و انتساب به اهل بيت را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:

أنا عَلي بن الحسين بن عَلي
نحن بيت الله آولي يا لنبيّ

أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثتی
ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ

وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي
تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي

وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است: السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. علي اكبر درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجاممرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود: ولدي علي! عَلَي الدّنيا بعدك العفا - فرزندم علي، ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا
در مورد سنّ شريف وي به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.اما از اين كه وي از امام زين العابدين، فرزند ديگر امام حسين بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...
مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از و "علي علي ابن الحسين" آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.

روضه حضرت علی اکبر:
ما هم نمی فهمیم،كسی باید جَوون از دست داده باشه،تا بفهمه،یعنی چی حضرت زینب سلام الله علیها میگه،وقتی دیدم صدای علی از وسط میدان اومد داداشم هی میشینه،هی بلند میشه،رنگ صورت حسین برگشته،گفتم داداش چیه؟گفت:علیم رو كشتند،وقتی رسید كنار بدن علی اكبر،خودش رو از بالای مركب انداخت رو زمین،كجا دنبال بدن بگرده؟این ور میشد میگفت:علی،این ور،علی،علی،جلو اومد بالا سرش نشست،سر رو گذاشت رو زانوش،دلش آروم نشد،این صورت رو گذاشت رو صورت علی ،ولدی علی،با دستان خودش،دست بُرد داخل دهن،این لخته های خون رو از تو دهن میكشید بیرون،میگفت:نمی خوای جواب من رو بدی؟دارم میمیرم،امشب اگه كربلا بودیم یه كلمه از علی اكبر نمی تونستیم بگیم.
ملا عباس مازندرانی تو اون رؤیای صادقه،وقتی بردنش كربلا،خدمت حضرت مشرف شد،حضرت فرمود:خوب روضه خوندی اما،شب های جمعه دیگه تو حرم ما اومدی،حرف از علی اكبر نزن،مادرم فاطمه تو حرمه،تو روضه میخونی نمی دونی مادرم چه میكنه،عرضم این یه جمله است،اما زین العابدین میگه دیدم تو خیمه ولوله شده،رفت و آمد زیاد شده،اما از هر كی میپرسیدم چی شده؟هیچكی هیچی نمیگفت،به مریض میگن خبر بد ندید،هر كی یه جور طرفه میرفت،اما یه لحظه پرده خیمه رو بالا زدن،نگاه كردم دیدم چند تا جوون،یه عبا برداشتن،یه چیزی تو این عبا ریختن،دارن میارن دارالحرب،بازم نفهمیدم چی شده،اما پشت سرش دیم،زینب زیر بغل حسین رو گرفته،عباس داره به سر میزنه.

بخوان به گوش سحرها اذان علی اكبر
بخوان دوباره برایم بخوان علی اكبر

لب ترك تركت را به هم نزن بابا
نه،بذار جور دیگه اش رو بگم:

لب ترك تركت را به هم بزن بابا
تكان نخور كه نپاشد جهان علی اكبر

دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است
نرو جوانی ِ حیدر بمان علی اكبر

تا اومد گفت:بابا می خوام برم به میدان،بی معطلی ابی عبدالله گفت:برو،بر خلاف قاسم،كه وقتی اومد ابی عبدالله،این پا اون پا كرد،علی اكبر كه اومد ابی عبدالله گفت:برو به میدان،چقدر قشنگ شاعر آورده،عمان سامانی:

برو كه در یك دل نمی گنجد دو دوست

برو ،اما،قبل رفتن برو تو خیمه،بچه ها دورت بگردن،زن و بچه ببیننت،طوری دور علی حلقه زده بودند دور علی این زن و بچه،كه ابی عبدالله فریاد زد،رها كنید علی ِ من رو،علی من محو خداست،بذارید بره،

به دست غصه نده دست دخترانم را
تمام دلخوشی ِ كاروان علی اكبر

ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم
ببین قدم زغمت شد کمان علی اکبر

یه جوری التماس رو آدم از حرفاش میبینه، درسته امامه، اما رابطه پدر و پسری رو هم در نظرت بیار

عصای پیری بابا مقابلم نشكن
توان بده به من ِ ناتوان علی اكبر

نمی دونم میگیری یا نه؟اگه گرفتی امشب با ناله ات عرض ادب كن

كنار جسم تو رسم جهان عوض شده است
نشسته پیر كنار جوان علی اكبر

حسین...فرج امام زمان(عج) رو بخواه،بدم المظلوم،دستات رو بیار بالا،الهی العفو....
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
انتهای پیام/شع
کد مطلب: 244869