تاریخ انتشار : چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۵۸
 
روضه شب پنجم

مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

Share/Save/Bookmark
مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام
 
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی: عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیهما السلام از شهیدان قیام مقدس حسینی است.
بیشتر منابع نوشته‏‌اند که عبدالله بن حسن، روز عاشورا و هنگام شهادت نابالغ بوده است؛ با این وصف، برخی گفته‌‏اند که امام حسین علیه السلام، دختر گرامیشان، حضرت سکینه علیها السلام، را به عقد ازدواج عبدالله بن حسن علیه السلام درآورده بود.

شهادت عبدالله
روز عاشورا، وقتی یاران امام حسین به شهادت رسیدند و لشگر دشمن از هر سو، امام را محاصره کرد، عبدالله بن حسن بن علی علیه السلام که کودکی بیش نبود، از خیمه‌ی زنان بیرون آمد و به سوی عموی خود، امام حسین علیه السلام، رفت. زینب سلام الله علیها که نگرانش بود، خود را به او رساند تا از رفتنش جلوگیری کند.
اما عبدالله سرسختی نشان داد و گفت:« به خدا از عمویم جدا نخواهم شد.»
آن‌گاه خود را به عموی خود رساند و به ابجر بن کعب که شمشیرش را بلند کرده بود تا بر حسین علیه السلام فرود آورد، گفت:« ای پسر زن ناپاک، عمویم را می کشی؟» و دست خویش را سپر کرد. شمشیر، دست او را قطع کرد و بر زمین انداخت.
عبدالله فریاد زد:« عموجان!»
حسین علیه السلام، او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود:
« فرزند برادرم! بر این مصیبتی که به تو رسیده است شکیبا باش و آن را نیک بشمار. خداوند تو را به پدران شایسته ات ملحق می‌کند.»
در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند.

رجز عبدالله در عاشورا
وی در میدان این گونه رجز می‏خواند:
انْ تُنکرُونی فَانا فَرْعُ الْحَسَن • سِبْطُ النَّبِی المُصْطَفی المُؤْتَمَن‏
هَذَا حُسَینٌ کاسیرٍ مُرْتَهَن • بَینَ اناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ المُزن
اگر مرا نمی‌‏شناسید، من فرزند حسنم -علیه السلام‏-، نواده پیامبر برگزیده و امین. این حسین -علیه السلام‌- است؛ که در میان مردمی، که خدایشان از باران سیراب نگرداند، چون اسیری گرفتار آمده است.

انْ تُنْکرُونی فَانا ابْنُ حَیدَرَة • ضِرْغامُ آجامٍ وَلَیثُ قَسْوَرَة
عَلَی الأعادِی مِثْلُ رِیحٍ صَرْصَرَة • اکیلُکمْ بِالسَّیفِ کیلُ السَّنْدَرَة
اگر مرا نشناسید، من فرزند حیدرم؛ چون شیر بیشه‌‏زاران تهمتن و دلیرم.بر دشمنان همچو طوفانم و آنان را قتل عام خواهم کرد.

قاتل عبدالله
در کتاب مناقب آمده است که قاتل عبدالله بن حسن علیه السلام صورتش سیاه شد.
در تذکرة الخواص، نام قاتل عبدالله بن حسن علیه السلام، سعد بن عمر بن نفیل ازدی گفته شده است هنگام شهادتش امام حسین علیه السلام خطاب به او و دیگر اهل بیت فرمود: ای فرزندم و ای همه خاندانم صبر کنید. به خدا سوگند، پس از امروز هیچ‏گاه سختی و ناگواری نخواهید دید.

ذکر مصیبت
سختى زخمها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.
عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است . یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بى اختیار به سوى عمو دوان شد.
عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.
در این هنگام بحربن كعب شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟
بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را
برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .
آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.
در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود حرملة بن كاهل تیر به سوى او افكند و او را به شهادت رساند.
کشته ی دوست شدن در نظر مردان است
بس بلا بیشترش دور و برمردان است

یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک اینها جگر مردان است

همه اصحاب حرم طفل غرورش هستند
این پسر بچه ی خیمه پدر مردان است

بست عمامه همه یاد جمل افتادند
این پسر هر که باشد پسرمردان است

نیزه گرفتن که چنان چیزی نیست
دست بردست گرفتن هنرمردان است

بگذارید ببینند خودش یک حسن است
حبس در خیمه شدن برضررمردان است

گرچه ابن الحسنم پر شدم از ثارالله
بنویسید مرا یا بن ابی عبدالله

مصحف ما چه به هم ریخت تنت وای عمو
چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو

همه ی رخت تو غارت نشده پاره شده
بسته یک پارچه با پا زدنت وای عمو

امدم تا که اجازه بدهی ویک یک
تیرها را بکشم از بدنت ای وای عمو

جان ندادی هنوز همه بالای سرت جمع شدند
چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو

آنقدر نیزه زیاد است نمیدانم چه
بکشم از بدنت یا دهنت وای عمو
***
خورشید را به دیده شفق گونه دید و رفت
از دست ماه دست خودش را کشید و رفت
از خیمه ها کبوتر عاشق پرید ورفت
تا قتلگاه مثل غزالی دوید و رفت
دیدن یه آقازاده هی میخوره زمین،هی بلند میشه، آه، كجا میری عمه، وایسا لااقل یه زره تنت كنه عمه!
داداش قاسمم زره اندازه اش نشد، من چرا زره بپوشم.

می رفت پا برهنه در آن عرصه ی جدال
می گفت عمه ، جان عمو کن مرا حلال
شب پنجمی باید بهتر ناله بزنی، چرا میگم ناله بزنی،چون روضه ی عبدالله روضه ی گوداله
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
یه بچه ی ده ساله چیكار میكنه اون وسط؟
مبهوت تیر و نیزه و شمشیر می شود
کم کم خمیده می شود پیر می شود
یک آن تعللی بکند دیر می شود

دید عمو افتاده بی رمقه،نانجیب یه ضربه تو سر حسین زد،كلاه خود افتاد،گردن حسین نمایان شد،سر اباعبدالله پیدا شد،بحربن كعب ملعون،اسمش رو بردم تو دلت لعنتش كنی،بحربن كعب،دید سر حسین،برهنه شد،شمشیرش رو بلند كرد،الان سر حسین رو جدا كنم،این بچه دید الان موقعشه،تا شمشیر بالا رفت،یه بچه ده ساله،مگر چقدر بازو داره؟دستش رو گرفت،جلوی شمشیر،وای،تادستش رو زدن،بازوش رو زدند،چی گفت:این بچه،وای من رو آتیش زده،تو رو نمی دونم،تا بازوش رو زدند،گفت:وای مادرم،مادرم،دو جور تفسیر میكنند،جفتش رو برات میگم،هر كدوم رو پسندیدی ناله بزن،بعضی ها میگن بچه،كودك،تو اوج سختی و صدمه،باید مادرش رو صدا بزنه،بچه همینطوره،از نظر روانی،وقتی حادثه ای براش پیش بیاد،مادرش رو صدا میزنه،اما من این رو قبول ندارم،من میگم این بچه ی امام حسنه،خون باباش تو رگاشه،آخه باباشم مادریه،باباشم تو كوچه ها دید یه مادری زمین خورد،آی امام حسنیا،از باباش یادگار داشت،افتاد تو بغل عمو،

دستش برید و گفت که ای وای مادرم
رنگش پرید و گفت که ای وای مادرم
آهی کشید و گفت که ای وای مادرم
در خون تپید و گفت که ای وای مادرم

كاشكی به همین جا تمومش میكردند،نمی خوام اسمش رو ببرم اما چه كنم،تا شب هفتم شاید زنده نباشم،بذار اسم این نامرد و ببرم،تا دیدن افتاده تو بغل حسین،داره جون میده،یه دفعه اومد نانجیب،دارم عین مقتل رو میخونم،فرماه حرملة بن كاهل،دیدن داره جون میده،نانجیب تیر سه شعبه زد،سر تو بغل حسین جدا شد،حسین...مدینه بگی ان شاءالله،..حسین..من میگم وای از دل حسین،چی كشیدی حسین جان،دیدی بعضی وقتها،بچه رزمنده ها میدونن،خیلی ها تو بغلشون شهید شدن،خیلی ها تو بغل حسین شهید شدن، اما بعضی شهادت ها از ذهن آدم نمیره،این همه از جنگ میگذره، بعضی ها هنوز میگن اون صحنه از یادم نمیره، نمیدونم اون صحنه میره یا نه،تا افتاد سر تو بغل حسین،نمی دونم،یاد داداش حسنش افتاد،اما خیلی طول نكشید،بگم یا نه؟نانجیب ها میخواستن سینه ی حسین و خلوت كنند،كسی رو سینه ی حسین نباشه،سه مرتبه بگو یا حسین...

/شع
کد مطلب: 244384