تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳۳
 
به مناسبت شهادت سرلشکر علی صیاد شیرازی؛

عبارت آیت الله بهاءالدینی(ره)درموردشهیدصیاد

Share/Save/Bookmark
عبارت آیت الله بهاءالدینی(ره)درموردشهیدصیاد
 
دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت می‌گیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما ...
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی: ده سال پیش از انقلاب اسلامی، زمانی که ستوان علی صیاد شیرازی افسر گمنامی در لشکر تبریز بود، تیمسار یوسفی فرمانده لشکر در میان جمعی از نظامیان گفته بود:« نام این جوان را بخاطر بسپارید. من در ناصیه او آن قدر لیاقت می بینم که اگر بخت یارش باشد و از شر حاسدان در امان بماند، روزی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران شود!»


پیش بینی سرلشکر پیر سال ها بعد تحقق یافت و علی صیاد فرمانده نیروی زمینی شد. اما حسودان و عنودان و دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی بعد از سال ها انتقام خود را گرفتند و این مرد خدایی را در بیست و یکمین روز فروردین سال ۸۷ در مقابل چشمان فرزندش ترور و به شهادت رساندند.


رهبر انقلاب در پیامی این گونه فرمودند:« او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را نثار در راه خدا برروی دست داشتند.


خطر مرگ کوچکتر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد.»



جلسه بدون بسم الله!



اوایل جنگ بود. در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن. نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرمانده کل قوا بود، گفت: «من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد، حرف بزند هیچ سخنی نمی گویم.»



دعای قنوت سرلشگر صیاد شیرازی


خیلی اشکش را نگه می داشت توی چشمش. همسرش فقط یکبار گریه اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد. اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت (اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای) بلند هم می گفت از ته دل...»



حرف ولی امرم را نمی توانم به تاخیر بیندازم!


هر وقت صیاد با مسئوولین ارتش خدمت مقام معظم رهبری می رسیدند، قلم و کاغذ در می آورد و همان جا سخنان ایشان را یادداشت می کرد. بعضی بهش می گفتند: «هم روزنامه ها تمام سخنان ایشان را می نویسند و هم اخبار ساعت ۲ پخش می کند. چرا این قدر به خودت سختی می دهی؟»


چهره اش را در هم می کشید و می گفت: «نه! نمی شود! ولی امرم وقتی سخن می گوید، نمی توانم تا ساعت دو به تاخیر بیندازم! من از همین جا که به محل کار بروم، این دستورات را پیگیری می کنم تا عملی شود.»



یک روحانی در لباس نظامی


با همه یکسان دست نمی داد. بعضی ها را می کشید جلو. بعضی را هل می داد عقب. همیشه برایم سوال بود. یک روز گناهی مرتکب شده بودم. صبح در کلاس قرآن، بعد از دست دادن هلم داد عقب. فردای آن روز کار خوبی کرده بودم، بعد از دست دادن کشیدم جلو. به جایی رسیده بود که وقتی به چهره ی طرف مقابل نگاه می کرد، او را کامل می شناخت.


آیت الله بهاء الدینی(ره) فرموده بودند: «صیاد شیرازی یک نظامی نیست، یک روحانی در لباس نظامی است.»



مزد تمام سال های جنگ


قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش می گفت: «درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست. وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس می کنم ازم راضی هستند.وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است، انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده اند.»



کفش های بی صاحب


دو سه هزار لنگه کفش بی صاحب بیرون ستاد کل ریخته شده بود. مردم همه آمده بودند برای تشییع جنازه صیاد بود. باور نمی کردم که صیاد، دل های این همه عاشق را صید کرده باشد. شاید مردم زیر لب می گفتند:


ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

دلم برای صیاد تنگ شده


اصلا باورم نمی شد. مقام معظم رهبری کنار قبر پدرم نشسته بود و قرآن می خواند. با تعجب به محافظین ایشان گفتم: «چرا ما را خبر نکردید؟» گفتند: «آقا نماز شبشان را هم همین جا خواندند.»


دم دمای صبح گفته بودند: «دلم برای صیادم تنگ شده!»
ش
کد مطلب: 211521