سرویس فرهنگی هم اندیشی// بحث توسعه و توسعه یافتگی یکی از مفاهیم عمده و پرکاربردجهانی است که جهان غرب از آن به عنوان معیاری برای سنجش کشورهادر عرصه های سیاسی فرهنگی و اقتصادی و... استفاده می کند.
رهبر معظم انقلاب با تبیین برخی از ابعاد و اهداف توسعه بر لازمه طراحی الگوی مستقل "ایرانی - اسلامی پیشرفت" تاکید کرده اند:
غربىها يك تاكتيك زيركانهى تبليغاتى را در طول سالهاى متمادى اجرا كردند و آن اين است كه كشورهاى جهان را تقسيم كردند به توسعهيافته، در حال توسعه و توسعهنيافته. خب، در وهلهى اول انسان خيال ميكند توسعهيافته يعنى آن كشورى كه از فناورى و دانش پيشرفتهاى برخوردار است، توسعهنيافته و در حال توسعه هم به همين نسبت؛ در حالى كه قضيه اين نيست. عنوان توسعهيافته - و آن دو عنوان ديگرى كه پشت سرش مىآيد، يعنى در حال توسعه و توسعهنيافته - يك بارِ ارزشى و يك جنبهى ارزشگذارى همراه خودش دارد. در حقيقت وقتى ميگويند كشور توسعه يافته، يعنى كشور غربى! با همهى خصوصياتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگيرى سياسىاش؛ اين توسعهيافته است. در حال توسعه يعنى كشورى كه در حال غربى شدن است؛ توسعهنيافته يعنى كشورى كه غربى نشده و در حال غربى شدن هم نيست"
بيانات در ديدار استادان و دانشجويان کردستان
1388/02/27
آنچه در ادامه می آید بخش اول مصاحبه با حجت الاسلام عباس محسنی کارشناس مسائل فرهنگی پیرامون بحث توسعه است.هم اندیشی : ابتدا لطفا تعریف مختصری از مفهوم توسعه ارائه بدهید؟ توسعه مفهومی است که به نوع گسترش پیدا کردن غرب در جهان سوم مربوط می شود . ما یک مفهومی به نام مدرنیته داریم که اساس تغییر روش زندگی کردن بشر روی زمین است و همان روشی است که غرب به آن رسیده است و میخواهد تمام جهان به آن شیوه زندگی برسند.
یعنی توسعه در حقیقت یک راهی است برای اینکه از طریق مدرنیزاسیون، همه عالم به غرب تبدیل بشود. شاید این بهترین معنا برای توسعه باشد"رسیدن همه عالم به غرب"
هم اندیشی: به نظر می رسد این حرکت از دوره استعمار آغاز شده است. هدف غرب و منفعتی که غرب از جاری ساختن این گفتمان در جهان می برد چیست ؟ غرب به دنبال تملک تمام عالم است. یک وقت این تملک را به صورت استعمار از شیوه قدیمی خودش انجام میداد یعنی حضور فیزیکی در کشورهای مستعمره. واز زمانی که این کار دیگر صرفه اقتصادی نداشت وهمچنین باعث برانگیختگی آن ملت علیه دولت استعمارگر میشد، تصمیم گرفتند که حضورفیزیکی خودشان را کمرنگ کنند ولی سلطه سیاسی، سلطه اقتصادی و سلطه علمی خودشان را افزایش دهند، که این نوع گسترش یعنی گسترش علمی تضمین کننده تمامی حوزه های گسترشی آنهاست.
هم اندیشی : دلیل استقبال مردم کشورها از گفتمان توسعه ای که غرب به دنبال آن است چیست؟راز اینکه غرب این سلطه را میتواند اعمال کند این است که غرب همه را دعوت به یک زندگی و رفاه نسبی میکند و این هم مسئلهای است که با طبیعت مادی انسان سازگاری کامل دارد.
بنابراین بسیاری ازمردم هم خواهان آن هستند. علیرغم اینکه ممکن است همزمان با این همراهی با غرب در سبک زندگی، ممکن است به مبارزه سیاسی با غرب نیز بپردازند ولی از لحاظ علمی خودشان را وابسته به غرب میدانند.
لذا در دوره استعمار نوین در حقیقت غرب منابع مادی شرق را از طریق بحث توسعه به سمت خود کانالیزه کرده و جلب میکند.
هم اندیشی: مفهوم توسعه درخود غرب هم از یک دورهای زیر سؤال میرود ولی بلافاصله دولت های غربی، دولت رفاه و توسعه پایدار را مطرح میکنند. در واقع قبول می کنند توسعه معایبی دارد ولی درعین حال این مسئله را پس نمیزنند وتوسعه پایدار و دولت رفاه را مطرح می کنند. چرا غرب تا این حد روی نظریه توسعه تاکید دارد؟
به قضیهی قبلی برگردیم که اصلاً توسعه را برای چه چیزی میخواهند؟ به دنبال چه هستند؟ تفکری که در غرب جدید شکل گرفته است به دنبال اصالت سود است. این اصالت سود به ظاهر برای تمام بشریت است ولی به واقع به نفع یک نظام خاصی است که نظام سرمایهداری نام دارد.
اساساً سیستمی که در عالم از لحاظ اقتصادی برقرار شده است، تأمینکننده سود نظام سرمایهداری است. حتی ازسود نظام سرمایهداری، آحاد مردم ساکن ممالک غربی نیز برخوردار نیستند . یعنی آن چیزی که آحاد مرد در غرب از آن بهره میبرند نسبت به سود اصلی که این نظام بدست می آورد بسیار بسیار کمتر است. به خاطر همین جنبش ۹۹ درصد در آنجا شکل میگیرد. ۱ درصد بهرهمند وجود دارد که از این نظام سرمایهداری بهره کامل میبرد.
این نظام کاملابر خلاف فطرت انسان هاست. منتهی چطور این نظام خلاف فطرت میتواند در عالم سیطره پیدا بکند و همه بشر نسبت به آن احساس تعلق بکنند. راهی که بشر نسبت به آن احساس تعلق میکند این است که یک رفاه حداقلی و نسبی را در حقیقت برای همه کشورها به ارمغان بیاورد.
این همان مطلبی است که بقیهای را به خاطر ضرورت امرار معاش در خدمت این نظام سرمایهداری قرار میدهد. چارهای هم از این قضیه نیست.
هم اندیشی : غرب برای تبیین مفهوم توسعه جهان را به سه بخش توسعه یافته، درحال توسعه، و توسعه نیافته تقسیم بندی کرده است. که گاها با تحقیر سایر کشورها نیز همراه است. این نوع تقسیم بندی و اصطلاح سازی با چه هدفی صورت می گیرد؟ تمام این مفاهیم به یک نوعی به هم پیوسته هستند. یعنی اصلاً این گونه نیست که شما مفهوم فرهنگ را مستقل از عالمی که در آن زندگی میکنید داشته باشید. فرهنگ هم تابعی از تلقی جدید بشر از زندگی و عالم هست که میتوان آن را در چارچوب توسعه معنا کرد.
همه اینها به نوعی تابع هستند. چیزی که درحال حاضر در عالم جدید پیش میرود و اصالت دارد، اقتصاد و دیکتاتوری اقتصاد است وهمه شئونات زندگی بشر از جمله شئون علمی، فرهنگی و نظامات زندگی بشر تحت تأثیر این دیکتاتوری اقتصاد است. به ظاهر گریزی از آن نیست.
هم اندیشی: یکی از مباحثی که وجودارد و توسعه نیز درآن تجربه ناموفقی داشته است بحث عدم تناسب عدالت و معنویت در گفتمان توسعه است. به همین دلیل رهبر معظم انقلاب نیز خواستار طراحی "الگوی ایرانی – اسلامی پیشرفت" شدند. تفاوت توسعه و پیشرفت ازچه حیث و درکجاست؟ این صرفاً نوع نام گذاری ما راجع به این مسئله است. من فکر میکنم که منظور این است که ما یک تجربهای را به عنوان توسعه در عالم داریم که اسم اصلی آن ) development) میباشد ودر حقیقت توسعه راهی برای مدرنیزاسیون است . این یعنی اخذ و اقتباس غرب با تمام شرایطی که غرب به ما تحمیل میکند.
مطمئناً این تأمینکننده عدالت نیست. وقتی که شما عدالت را بخواهید اصل و قبله قرار بدهید از سیستم غربی و روش برای برقراری ارتباط نمیتوانید استفاده بکنید. این یک مطلب است و مطلب دوم این که شما اگر حتی به دنبال عدالت هم باشید نمیتوانید پیشرفتهای مادی و ظاهری عالم مدرن را نادیده بگیرید یعنی اگر نادیده بگیرید یک نوعی پس رفت و عقب رفت نسبت به قضیه وجود دارد. ولی به هر حال این توسعه مادی را از دوجهت، نمیشود نادیده گرفت:
۱
. همه عالم به آن مبتلا هستند.
۲. در عین حالی که همه عالم به آن مبتلا هستند، گریزی از این مسئله وجود ندارد. یعنی چارهای برای هیچ کشوری وجود ندارد و نمیتواند پیشرفت علمی، اقتصادی، برقراری رفاه نسبی، و... رانادیده بگیرد، چراکه آن کشور از چرخه زندگی در روابط بینالملل حذف میشود و ممکن است اساساً به نابودی برسد.بنابراین ۲ حرف در اینجا مطرح است. حالا که این یک ضرورت تاریخی است و ما باید به سمت آن برویم:
آیا باید چشم بسته برویم؟ و همه قواعد آنها را دربست بپذیریم ؟یا اینکه میتوانیم در راه دیگری قدم برداریم که نهایتاً ما را به جایی برساند که تقلید از غربیها نکنیم و در این راه مستقل باشیم؟
دعوای اصلی برسر انتخاب راه است. بعضیها فکر میکنند با همین راه غربی میشود به عدالت رسید و بعضیها هم به درستی فکر میکنند که باید جهت را عوض کنیم. یعنی عدالت، نه فقط رشد اقتصادی.
یعنی در همه چیز عدالت رعایت شود. در تولید، در توزیع و هم در بهره بردن، عدالت رعایت بشود. اگر بخواهیم به عدالت برسیم باید سیستم خاص خودش را ابداع کنیم. ولی به هر حال از سیستمهای و روشهای موجود باید بگذریم. چارهای غیر از این وجود ندارد.
هم اندیشی: برخی متفکران و جریان های فکری وجود دارند که به نوع مواجهه با غرب اشاره دارند و هرکدام راه خاصی را برای مواجهه با غرب پیشنهاد می دهند. از پذیرش 100درصدی غرب تا رد کردن کامل آن. اما به نظر می رسد در انتخاب راه کمی سردرگم هستیم ؟ هرکدام راهی پیشنهاد کرده اند. از سنتگرایانی مثل حسین نصر، تا فردیدی ها یی مثل جلال آل احمد و روشنفکرانی مثل شریعتی گرفته تاجریان جدید فرهنگستان علوم اسلامی قم .حتی جریان های غیر دینی هم وجود دارند که غرب را نقد می کنند؟برای انتخاب مسیر چه باید کرد؟اینکه حرف و نظری به نتیجه برسد موکول به شرایطی است. وآن شرایط الان فراهم نیست. اگر آن شرایط فراهم باشد هر کدام از این حرفها را میشود تجربه کرد و به صحت آنها پی برد. ماجرا این است که این قطار در حال حرکت هست و متوقف نمیشود و باید در حین حرکت تصمیم گرفت که از کدام طرف برویم . یعنی هر کاری که میخواهییم بکنیم در حال حرکت باید تصمیم بگیریم ونظر داشته باشید که این قطار در حال حرکت هست و توقف آن هم ممکن نیست.
مسئلهی بعدی این است که در عین حال این قطار در حال حرکت هست و توقف آن ممکن نیست شما باید در حقیقت راه درست تغییر دادن را پیدا بکنید. یعنی یک نقشهی راهی برای تغییر دادن داشته باشید. به نظر می رسد چیزی که زمینه را برای این تغییر مساعد میکند و به ذهن هم این روش منطقی میآید این است که مسیر از طریق نقد وضع موجود و تئوریهای موجود و روشها و سیستمهای موجود میگذرد. یعنی بدون این نقد ما هیچ راهحل جدیدی نمیتوانیم ارائه بدهیم و به هیچ موفقیت جدیدی هم نمیتوانیم برسیم.
هم اندیشی: یعنی باید ازنقد وضع موجود شروع کنیم؟هر نقدی و هر کاری که میخواهد انجام بشود، باید از نقد وضعیت موجود شروع بشود و پیش برود. این مقدمه شروع کار است. مسئلهای دوم این است که در هر راهحلی که میخواهد ارائه بشود، چه در مباحث خاص نظری و چه در تغییر روشها و سیستمهایی که بالاخره منجر به توسعه میشود، باید کلیات آن مقصد و غایتی که میخواهیم به آن برسیم ، باید مبتنی بر مبانی و غایات دینی باشد.
این دو چیز مسلمی است که در راه ودر تغییر مسیر به آن احتیاج داریم. نقد عالم فعلی و وضعیت موجود و در نظر گرفتن غایت و مطلوب .
یک مسئلهای سومی باقی مانده است و معمولاً هم به آن توجه نمیکنند. آن هم اینکه هر تغییری باید توسط مردم پذیرفته شود یعنی حتی اگر شما جهت خوبی برای تغییر داشته باشید، اما به هر دلیلی مردم نخواهند به آن سمت حرکت کنند تغییری حاصل نمیشود. حتی اگر شما تئوری آن را هم داشته باشید، از لحاظ علمی هم به آن رسیده باشیم یعنی این یک مقداری با خواست مردم هم هماهنگی دارد. از طرفی مشکل کار در آنجا هست که وضعیت موجود به خواست مردم هم جهت میدهد. چه کاری میشود کرد؟
به نظر میرسد اینجا اساساً قضیه، فرهنگی و تربیتی است. هیچ راهی برای تغییر وجود ندارد، الا اینکه مردم بخواهند، خواستن مردم یعنی یک انقلاب فرهنگی در درون مردم، این انقلاب فرهنگی فقط از راه تربیت دینی صورت میگیرد.
مبارزه با سیستم ها باعث مقاومت ۱۰۰درصدی آنها می شود. مثلا دولت نهم و دهم اصرار داشتندکه سود بانکها را پایین بیاورند ولی در طول همین ۲ دولت، موسسات مالی و اعتباری و بانکهای خصوصی سرمایه اشان حدود ۲۰ برابر شد.
این نکتهای جالبی است. مثلاً شما می خواهید قدرت اقتصادی بانکها را کاهش داده و آن را به سمت عدالت سوق دهید که راه آن حذف رباست یا حداقل حذف مقدمات ربا که کم کردن سود است. بعد ازکم کردن سود می بینید، نه تنها این اتفاق نیفتاده است یعنی خواستهها و جهتگیریهای شما اصلاً محقق نشده، بلکه برعکس هم اتفاق افتاده است.
چرا این اتفاق میافتد؟ به نظر میرسد بخشی از این قضیه به خواست مردم برمیگردد. شما جهتگیری را میخواهید عوض کنید. اما وقتی نظام اقتصادی موجود که در بین مردم رایج هست این را نمیپذیرد، هیچ اتفاقی نمیافتد. چون معیارهایی که مردم با آن کار میکنند مثلا در حوزه اقتصاد همین اصالت سود است.
تا وقتی که این اصالت سود معیار باشد به هیچ وجه نمیشود راه را تغییر داد حتی اگر شما راهی برای تغییر دادن هم داشته باشید.
ادامه دارد . . . .
ش