بازنمایی سبک زندگی در سینمای ایران
21 شهريور 1392 ساعت 10:06
سینمای بعد از انقلاب بر اساس تحلیلی ناقص از سینمای قبل از انقلاب شکل گرفته بود. لذا بر اساس سینمای قبل از انقلاب و با همان نوع کار نیز ادامه یافت. در واقع سینما با دیدگاه شبهروشنفکری وارد ایران شد؛ شبهروشنفکری وابستهی بیمار که اغلب فراماسون و در صدد نابودی فرهنگ ایرانیاسلامی و تضعیف اسلام بودند.
هم اندیشی به نقل از برهان؛گاهی مناسبتهای تقویمی موجب میشود نگاه ویژهای به برخی مسائل صورت گیرد و ریشهایتر با موضوع مواجهه شویم. البته بیم نگاه کلیشهای در این روز را نیز نباید نادیده گرفت. 20 شهریور مصادف است با روز سینما؛ سینمایی که از آغاز انقلاب اسلامی از سوی معمار کبیر انقلاب مورد توجه قرار داشت و قرار بود سبک زندگی اسلامی را به رخ جهانیان بکشاند. حال پس از گذشت بیش از سه دهه، فضای فیلمهای سینمای کشور راضیکننده به نظر نمیرسد. سبک زندگی مرجح در فیلمهای سینمایی، به خصوص در چند سالهی اخیر، مناسبتی با آموزههای اسلامیایرانی و تحکیم بنیان خانواده ندارد. در این ارتباط با سعید مستغاثی، پژوهشگر و منتقد سینما، به گفتوگو نشستهایم.
در گسترهی سبک زندگی همواره رسانهها از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند و بیشک یکی از مؤثرترین رسانهها در سالهای اخیر سینماست. در ابتدا تحلیلی از روند بازنمایی سبک زندگی موجود فیلمهای سینمایی پس از انقلاب بفرمایید.
ابتدا به عنوان مقدمه، باید نشان داد که اصلاً سینما در سبک زندگی تأثیر دارد یا نه. با بررسی روند پیدایش سینما در غرب، بر اساس خاطرات بنیانگذاران هالیوود و کسانی مثل کارل لیمه لی یا آدولف زوکر، مشخص میشود که سینما از اوایل قرن بیستم شیوهی زندگی را به خصوص در آمریکا عوض کرده است. یعنی سینما توانست آمریکا را از یک جامعهی تقریباً دینی، محجبه و متعصب به جامعهای بسیار بیبندوبار و پردهدر تبدیل کند. به گونهای که این جامعه در اواخر قرن بیستم، به آستانهی فروپاشی رسید؛ یعنی سینمای هالیوود، که بنیانگذاران آن اکثراً یهودیان مهاجر بودند، تأثیر بسیار زیادی بر جامعه گذاشت.
سینما در ایران زمانی وارد شد که جامعه تحت تهاجم تجدد وارداتی قرار داشت و هویت ایرانیاسلامی ملت ایران نیز در معرض این حمله بود. از اواخر دوران قاجار، با ورود سینماتوگراف به ایران نوعی سبک زندگی هم به جامعه القا شد؛ نوعی سبک زندگی بر محور همان القائات غربی که به عنوان تجدد و مدرنیسم، ارزشها و باورهای دینی و ملی ملت ایران را نشانه رفته بود. مثلاً در شاکلهی فیلم فارسی، همه چیز در مکان بدنامی به نام کاباره یا کافه اتفاق میافتاد. هم شخصیت مثبت و هم شخصیت منفی، همه در کاباره بودند، در آنجا زندگی میکردند، چالشهای دراماتیک در آنجا رخ میداد و به این ترتیب، نوعی اخلاق کابارهای در میان مردم ایران ترویج میشد.
علاوه بر این، از زمان تولید اولین فیلمها در سینمای ایران، عشقهای غیرمتعارف، روابط بیبندوبار و به طور کلی، نوعی ضداخلاقگرایی به جامعه القا شد که با هویت، اندیشهها و ارزشهای ایرانیاسلامی در تضاد بود. البته چون جامعهی ما تحت تأثیر مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و روحانیت بوده و هست، این القائات تأثیر چندانی بر جامعه نگذاشت. اما در مقابل، طبقهی شبهروشنفکر و طبقهی متوسط رو به بالا، از این جریان متأثر شدند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سعی بر این شد که سینما تحت تأثیر آرمانهای انقلاب قرار بگیرد و نوعی سبک زندگی که برآمده از اسلام و ارزشهای اسلامی است وارد سینما شود. منتها در آن زمان، متولیان سینما تحلیل درست و صحیحی از ورود و رشد سینما در ایران نداشتند و عقبه و ریشههای کانونها و اشخاصی را که سینما را به این سرزمین وارد کرده و توسعه دادند نمیشناختند. از همین روی، بخشی از همان سینمایی که حدود یک سال و نیم پیش از پیروزی انقلاب، به اعتراف متولیانش ورشکسته شده بود و از محورهای همان تحمیل تجدد وارداتی بود (سینمای شبهروشنفکری موسوم به موج نو) را محور سینمای پس از انقلاب و سینمای به اصطلاح نوین ایران قرار دادند.
در واقع سینما بر اساس همان خشت کجی که قبل از انقلاب گذاشته شده بود، بعد از انقلاب هم ادامه یافت؛ یعنی سینما به عنوان یک هنر ماهوی و تجریدی در نظر گرفته شد و از هر گونه تأثیر ارزشهای دینی برکنار ماند. مسئولین سینمای پس از پیروزی انقلاب نیز از همان مدل سینمایی استفاده کردند که قبل از انقلاب رایج بود و حتی زمانی از سوی دربار و دفتر فرح دیبا حمایت میشد.
به عبارت دیگر، در سینمای بعد از انقلاب نیز شاکلهی سبک زندگیِ قبل از انقلاب، ارزشهای غیردینی و غیراسلامی و تفکر سکولار، اساس کار قرار گرفت. البته جرقههایی هم وجود داشت و حرکتها و تلاشهای برخی عناصر و فیلمسازان متعهد در زمینه ایجاد سینمایی در خدمت انقلاب، شایستهی تجلیل و ستایش است؛ اما متأسفانه جریان اصلی همان جریانی بود که ناخودآگاه یا آگاهانه بر اساس همان خشت کج در سینمای قبل از انقلاب بنا شده بود. بنابراین به تدریج و پس از دوران جنگ، همان نوع سبک زندگی مربوط به سینمای پیش از انقلاب در فیلمهای پس از انقلاب هم القا شد؛ عشقهای مثلثی، روابط بیبندوبارانه، مصرفگرایی و... البته مقولههایی مثل کاباره دیگر در دوران انقلاب وجود نداشت؛ ولی به هر صورت، بسیاری از خط قرمزهایی که در باورها و ارزشهای دینی ما وجود داشته و دارد شکسته شد و همچنان نسخهی زندگی تجددگرایانه و غربی القا گردید.
خوشبختانه اکثریت ملت ما به دلیل اعتقادات دینی و گرایش به اهل بیت (علیهم السلام) تحت تأثیر این جریان قرار نگرفته و از سالنهای سینما گریختند. به همین دلیل است که امروزه از 75 یا 76 میلیون جمعیت ایران، حدود 73 میلیون نفر مخاطب این سینما نیستند؛ یعنی عطای این سینما را به لقایش بخشیدهاند. در نتیجه تحت تأثیر آن هم نیستند. البته قشرهایی که تحت تأثیر شبهروشنفکران قبل از انقلاب بودند و برخی نوکیسگان و همچنین طبقات متوسط رو به بالا، به این سینما گرایش دارند.
سینما با دیدگاه شبهروشنفکری وابستهی بیمار، که اغلب فراماسون و در صدد نابودی فرهنگ ایرانیاسلامی و تضعیف اسلام بودند، وارد ایران شد. این نوع سبک زندگی، مربوط به سینمای بعد از انقلاب، به خصوص سینمای بعد از جنگ و بعد از دوم خرداد سال 76 است که در آن خیلی از خطقرمزها شکسته شد.
به نظر شما، سبک زندگی در سینمای پس انقلاب چگونه به نمایش درآمده است؟ آیا میتوان از یک نوع خاص سبک زندگی سخن گفت یا ناگزیریم از سبکهای زندگی در سینما صحبت کنیم؟
بله، عمدتاً چون سینمای بعد از انقلاب بر اساس تحلیلی ناقص از سینمای قبل از انقلاب شکل گرفته بود، بر اساس سینمای قبل از انقلاب و با همان سبک و سیاق نیز ادامه یافت. در واقع سینما با دیدگاه شبهروشنفکری وارد ایران شد؛ شبهروشنفکری وابستهی بیمار، که اغلب فراماسون و در صدد نابودی فرهنگ ایرانیاسلامی و تضعیف اسلام بودند، وارد ایران شد. این نوع سبک زندگی، مربوط به سینمای بعد از انقلاب، به خصوص سینمای بعد از جنگ و بعد از دوم خرداد سال 76 است که در آن خیلی از خطقرمزها شکسته شد. در این نوع سینما، اعتقاد بر این بوده و هست که سینما یک هنر مجرد است، ربطی به ارزشهای دینی ندارد و ارزشهای دینی هم با سینما ارتباطی ندارند.
با این توجیه، سینما را از ارزشها و باورهای دینی و سبک زندگی ایرانیاسلامی خالی کردند. به همین دلیل، همان نوع روابط غیرمتعارف و رایج در سینمای قبل از انقلاب، مثل عشقهای مثلثی، خیانتها، عشقهای ضربدری و روابط بیبندوباری در فیلمهای مبتذل بعد از دوم خرداد سال 76 نیز دیده شد. در حقیقت این سینما با این نوع سبک زندگی، از غرب وارد شد تا ارزشهای اسلامی، دینی و ملی ما را مورد هجوم قرار دهد. البته فیلمهایی نیز وجود داشته و دارد که بر اساس تعهد فیلمسازانش در صدد ارائهی ارزشهای دینی بوده است، اما بحث ما در مورد کلیت و جریان اصلی سینماست.
حضرتعالی معتقدید سبک زندگی رایج در سینما برگرفته از فضای معنایی (زمینهی فرهنگی) جامعه در این حوزه است یا اینکه سینما (در قالب رسانهای تأثیرگذار) خود بر سبک زندگی موجود تأثیرگذار بوده است؟
حداقل در جامعهی ما این گونه نبوده است؛ یعنی سینمای ما برگرفته از فضای معنوی جامعه نیست. حتی در یک دههی اخیر میبینیم که جامعه از لحاظ فضای معنوی در مسیری است که سینمای ما اصلاً در آن مسیر حرکت نمیکند. کمتر نقطهی مشترکی بین این دو فضا دیده میشود و همین امر نشان میدهد که سینما به طور کلی با جامعهی ما بیگانه است. مثلاً در فیلمنامههای ما شخصیتهای ایرانی وجود ندارند؛ به گونهای که اگر کسی این فیلمها را بدون مشخصههایی مثل حجاب و... ببیند، شاید نتواند تشخیص دهد که این فیلم، ایرانی است یا مثلاً فرانسوی.
متأسفانه برخی از فیلمسازان ما به اینکه فیلم، نشانهی ایرانی نداشته باشد و شبیه فیلمهای اروپایی باشد افتخار میکنند. اما در سینماهای باهویت، مثلاً سینمای آمریکا، با دیدن فیلم وسترن، سریع متوجه میشویم که این فیلم آمریکایی است؛ بدون اینکه بدانیم فیلمسازش کیست و اصلاً به چه زبانی صحبت میکنند. یا مثلاً فیلمهای کوروساوا یا اوزو که به محض دیدن آنها پی میبریم ژاپنی هستند. ولی متأسفانه در سالهای اخیر، نمیتوان از اغلب فیلمهای سینمای ایران چنین برداشتی کرد؛ یعنی سینما از فرهنگ، ارزشها و مشخصههای ما به دور است و به طور کلی، هیچ نشانهای ندارد.
مارتین اسکورسیزی در سال 2007 مصاحبهای داشت با وبسایت «movieline» که توسط استفن فاربر انجام شده بود. اسکورسیزی در آن مصاحبه گفته بود سینمای ملی هر کشور باید مشخصهها و نقاط بارز و ارزشهای ملی و فکری آن ملت را در بر داشته باشد. مثل سینمای جان فورد در آمریکا یا سینمای کوروساوا در ژاپن. ولی سینمای ما از چنین اصولی به طور کلی به دور است و برعکس، نوعی سبک زندگی را که برگرفته از نحلههای فکری غرب و شبهروشنفکری و اروپایی است القا میکند. بنابراین هیچ نشانی از فضای معنوی جامعهی ما در جریان اصلی سینما وجود ندارد.
آیا میتوان دلیلی برای این امر یافت؟ چه ویژگیهایی در سینمای ما برجسته شده که جامعه و سینما را به دو فضای فارغ از همدیگر و کاملاً متفاوت تبدیل کرده است؟
واقعیت این است که جامعهی ما یک جامعهی مذهبی و اسلامی است. مثلاً عزاداری برای حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در ایام محرم یا حضور مردم در مراسم شبهای احیا، سال به سال گستردهتر میشود. تا حدود سال 85، آماری که برای زائران مشهد مقدس وجود داشته 17یا 18 میلیون اعلام شد. این آمار در سال 90 به حدود 25 میلیون و در سال گذشته به حدود 35 میلیون نفر رسید؛ یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت ایران زائر امام رضا (علیه السلام) بودهاند. زیارت دیگر بقاع متبرک هم این گونهاند. حال این شور دینی و مذهبی که سال به سال در این مملکت شعلهورتر میشود چه نمودی در سینمای ما دارد؟ سینمای ما چه بُعدی از این ارزشها، تفکرات، گرایشها و حرکتهای دینی مردم را نمایش میدهد؟ 36 میلیون جمعیت کجای این سینما جای دارند؟ آیا سینمایی که خیانت، مهاجرت، طلاق، سیاهنمایی و بحران را نشان میدهد، جایی برای این مردم باقی گذاشته است؟
جامعهی جهانی معترف است که رشد علمی کشور ما 11 برابر متوسط رشد جهانی است. این همه پیشرفتهای شگرف علمی در زمینههای مختلف، که دنیا به آن اعتراف دارد، چه نمودی در سینمای ما داشته است؟ اغلب جامعهشناسان بر این باورند که پیشرفتها و موفقیتهای ورزشی، حکایت از یک جامعهی بانشاط و پرشور دارد. موفقیتهای عظیم ورزشی ما، خصوصاً در طول دو سال اخیر، حکایت از همین واقعیت میکند؛ اما همواره جامعهی ما در اغلب فیلمهای تولیدی سینمای ایران، جامعهای بحرانزده، عصبی ، سیاه و چرک نمایش داده میشود! چرا ابعاد مختلف نشاط در جامعهی ما، که چنین توفیقاتی را برای ورزش ما رقم زده است، در سینمای ما جلوه ندارد؟ سینمای ما فقط بحران و سیاهی را نشان میدهد.
فیلمهای جشنوارهی فیلم فجر در یکی دو سال اخیر، اغلب سیاهنمایی است. مثل نمایش بحران خیانت که موجب اعتراض همه شد. مگر چقدر این قضیه در جامعهی ما وجود دارد؟ پس خیل عظیم خانوادهی شهدا، مادران و همسران شهدا یا همسران جانبازان جایی در این سینما ندارند؟ این علاوه بر اصالت خانوادهی ایرانی است که شرافت و عزت در آنها حرف اول را میزند. پس چرا در سینمای ایران، خانوادههای باعزت ایرانی را متهم به خیانت و ناپاکی میکنند؟
جملهای از آقای شمقدری نقل میکنم که متأسفانه خود ایشان به آن پایبند نبود. ایشان در اختتامیهی جشنوارهی فیلم فجر دو سال پیش، که همزمان با 22 بهمن بود گفت: «مردمی که در راهپیمایی 22 بهمن حضور دارند (یعنی اکثریت مردم ایران)، کجای این سینما هستند؟» یعنی سینما از اکثریت مردم جدا شده است. پس نشانههای مردم باید کجا نمود پیدا کند؟ مثلاً هشت سال دفاع مقدس، شهدای هستهای و هفده هزار شهید ترور، همه نشانه هستند. حتی یک فیلم هم در مورد پیشرفتهای علمی یا شهدای ترور و یا هزاران واقعهی ریز و درشت و شخصیتهای ارزشمند تاریخ معاصر این سرزمین ساخته نشده که بتوان گفت نشانههای ارزشی ملت ایران، در سینما وجود دارد. بنابراین در کلیت و جریان اصلی سینمای ایران نشانی از ملت ایران وجود ندارد. پس قاطعانه میتوان گفت این سینما، سینمای ایران نیست.
جایگاه جامعهی هنری و اندیشهای حامیان گفتمان انقلاب اسلامی را در این فضا چگونه تحلیل میکنید؟ به هر حال، در برهههای زمانی مختلف، افراد یا جریانهای معدودی وجود داشتند که مدعی بازسازی و انتشار سینمای گفتمان انقلاب شدند. فیلمهای اندکی هم در این فضا ساختند، ولی طی زمان کوتاهی هضم جریان سینمایی غالب شدند. جایگاه این جریان و این افراد به چه صورت است؟ چه نقاط قوت و ضعفی را میتوان برای آنها برشمرد؟
به رغم جریان اصلی، نباید از حق گذشت که در همین سینما، جرقهها و مجاهدتهایی وجود داشته و برخی از فیلمسازان و مسئولین متعهد نیز در این زمینه تلاشهای بسیاری کردند تا سینمایی درخور و شایستهی انقلاب و نظام اسلامی به وجود آورند. نمیتوان آثار و فیلمهای درخشان آنها را نادیده گرفت و از نقاط قوت این عرصه چشم پوشید. در واقع میتوان گفت سینمای ایران، بعد از انقلاب سینما شد. یعنی انقلاب، سینمای ایران را سینما کرد.
سینمای ما غالباً بحران و سیاهی را نشان میدهد. فیلمهای جشنوارهی فیلم فجر در یکی دو سال اخیر، اغلب سیاهنمایی است. مثل نمایش بحران خیانت که موجب اعتراض همه شد.
بسیاری از تخصصها و ژانرها بعد از انقلاب و به یُمن سینمای دفاع مقدس به وجود آمد. دفاع مقدس تنها ژانر اصیلی است که در سینمای ایران متولد شد و برگرفته از ارزشها و معنویات جبهههاست. این سینما برکات بسیار زیادی برای ما داشت. فیلمسازان بسیار مستعد با تخصصهای قابل توجه، از یک سو و ژانرهای متعدد و فضاهای متنوع سینمایی، از سوی دیگر، از دل همین نوع سینما بیرون آمد و این نشان داد که اگر سینمای ما به سمت ارزشها و باورهای ملت برود، چقدر میتواند شکوفا و اصیل باشد. این همان جایی است که سینمای ما راهش را از سینمای غرب جدا میکند.
به لحاظ ساختاری و محتوایی، نمونهای از سینمای دفاع مقدس در غرب وجود ندارد. حتی میتوان گفت آنها ساختار این نوع سینما را از ما گرفتند. در این عرصه، شهید آوینی مجموعهی «روایت فتح»را ساخت که از نظر ساختاری و محتوایی کار جدیدی بود. در سالهای اخیر نیز جشنوارهی عمار برگزار میشود که محل ظهور و بروز استعدادهای جوانان در کار مستندسازی و فیلمسازی است. همهی اینها نویدبخش فضای جدیدی در سینمای ایران است. باید یادآور شد که متأسفانه مراکز دینی و علمی و به طور مشخص حوزههای علمیه در این عرصه منفعل بوده و هستند و ضروری است حضور فعالانهای داشته باشند. همان طور که مثلاً وبسایت و وبلاگ دارند و روی فضاهای وب کار میکنند یا نشریه و ماهنامه دارند (یعنی به کار رسانهای معتقد و باورمند هستند)، باید کمپانی فیلمسازی و کانال تلویزیونی نیز داشته باشند.
اینها رسانههای امروز هستند. در تمام کشورهای دنیا، مخصوصاً غرب، مراکز فکری، اتاقهای فکر و مؤسسات آکادمیک هستند که به فیلمسازان خوراک فکری میدهند. متأسفانه نقیصهی سینمای ما این است که مراکز دینی، علمی و آکادمیک در عرصهی هنر و سینما حضور ندارند؛ در حالی که مشارکت آنها میتواند سینمای امروز را به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک کند. همچنین مراکز قصهنویسی و فیلمنامهنویسی بر اساس تفکرات و ارزشهای دینی میتوانند فیلمسازان ما را رهنمون کنند؛ چرا که فیلمساز به هر حال در حیطهی خودش تخصص دارد و نمیتواند در عرصههای مختلف فکری، مثلاً در تاریخ یا فلسفه و یا اندیشههای دینی کارشناس باشد. لذا متخصصان و کارشناسان و به خصوص علما و روحانیون بایستی در این امور وارد میدان شده و خوراک فکری فیلمساز را در زمینههای مختلف تأمین کنند. به این ترتیب، مباحث فکری به صورت دراماتیک و در قالب فیلم و سریال درمیآید و میتواند فضای امروز رسانهای ما را متحول کند.
گاه دولت حمایت یکی از فیلمها را بر عهده میگیرد یا یکی از جریانها را تقویت میکند. شما رویکرد دولتی را در این حوزه چگونه میبینید؟ آیا این رویکرد مخرب جریان سینماست؟
بله، متأسفانه این حرکتهای دولتی گاه به ضد خود بدل شده است؛ یعنی شاید بتوان گفت اغلب فیلمهایی که در سالهای اخیر به سفارش دولت (وزارت ارشاد، حوزهی هنری، سازمان فرهنگی هنری شهرداری و...) ساخته شده است، چندان با ارزشهای اسلامی و دینی و مبانی فکری جامعه سازگار نبودهاند. در واقع دولت از فیلمهایی حمایت نموده یا فیلمهایی را تولید کرده است که به علت نظارت غیرکارشناسانه و نبود معلومات و تخصص کافی متولیان، از نظر ساختاری ضعیف هستند و از جهت محتوایی با ارزشهای دینی و اسلامی جامعه مغایر درآمدهاند. مثلاً پس از گذشت 33 سال از سقوط نظام شاهنشاهی، از فیلم «استرداد» تجلیل و تقدیس میشود؛ به گونهای که گویا در این مملکت اصلاً انقلابی اتفاق نیفتاده است. فیلم «برلین منفی هفت»، سرزمین مهاجران، یعنی آلمان را به عنوان سرزمینی آرامبخش و پناهگاه امن گریختگان و فراریان جلوه میدهد! آن چیزی که حتی در فیلمهای غربی نیز به چشم نمیخورد! یا فیلم «عقاب صحرا» که متأسفانه تاریخ اسلام را در حد عشق مثلثی پایین میآورد!
جالب است که برخی از فیلمهای دولتی توقیف شدهاند؛ مثل «گزارش یک جشن» یا «خانهی پدری» (که توسط نیروی انتظامی ساخته شد.) یعنی این فیلمها به قدری با باورهای ملی و مذهبی مردم ما در تضاد بودهاند که از سوی خود ارگانهای دولتی سازندهی فیلم، غیرقابل نمایش اعلام شدهاند و مجوز نمایش هم نگرفتهاند! در واقع از پول ملت هزینه میکنند، آن را هدر میدهند و علیه همان ملت استفاده میکنند.
در پایان اگر نکتهای باقی مانده است، بفرمایید.
قضیهی سبک زندگی در سینمای جهان بسیار مهم است. بر اساس آنچه در اسناد افشاشدهی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) در شصتمین سالگرد این سازمان آمده است، در سالهای بعد از جنگ، تقریباً اواسط دههی پنجاه میلادی، در سینمای آمریکا، دفترچهای به نام «جنگ صلیبی برای آزادی» (Crusade For Freedom) منتشر شد. سازمان CIA این دفترچه را در اختیار فیلمسازان هالیوود قرار داد تا بر اساس مبانی این دفترچه فیلم بسازند. در همان دفترچه و در معنای «جنگ صلیبی برای آزادی» آمده است: «جنگ صلیبی برای آزادی برای این منظور طراحی شده بود تا اصولی را که روش زندگی آمریکایی بر اساس آن در مقابل سیستم ضدآمریکایی قرار میگیرد توضیح دهد و غربیها را برای فهم و درک مخاطرهای که دنیای آنان را تهدید میکند، بیدار نماید و انگیزه و محرکی برای مبارزه با این تهدید در آنها ایجاد نماید.»
این متن در یک گزارش فوق محرمانه از ستاد مشترک ارتش آمریکا، به فرماندهی عملیات دریایی، در معرفی «جنگ صلیبی برای آزادی» در 16 دسامبر 1955 ارائه شده بود. در واقع هدف از تئوری «جنگ صلیبی برای آزادی» در سند افشاشدهی سازمان CIA این ذکر شده که سینمای آمریکا، سبک زندگی آمریکایی یعنی «lifestyle» و ایدئولوژی آمریکایی را به دنیا القا کند و مردم را به شکل امیال خود درآورد. متأسفانه ما این دستورالعمل را که 60 سال پیش از طرف سازمانهای اطلاعاتی آمریکا برای سینمای آمریکا صادر شده است امروز در سینمای خود اجرا میکنیم. سبک زندگی آمریکایی، بیبندوباری و مقابله با بنیاد خانواده و القای شکاف بین نسلها از جملهی این موارد است.
فروپاشی خانوادگی را امروزه در بسیاری از فیلمهای سینمای خودمان میبینیم که هیچ سنخیتی با فرهنگ و ارزشهای جامعهی ایرانی ندارد و در حقیقت دستورالعمل 60 سال قبل سرویسهای اطلاعاتی غرب است. در واقع علاوه بر سینمای دولتی ایران، که علیه ایران و انقلاب و نظام اسلامی آن فیلم سفارش میدهد، سینمای دولتی دیگری وجود دارد، بسیار خطرناکتر و مهلکتر از سینمای دولتی خودی و آن سینمایی است که به سفارش دولتهای غربی فیلم میسازد؛ سفارشی که مربوط به 60 سال پیش است و سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی غرب، بیانیه و دستورالعمل تولید این نوع فیلمها را صادر کردهاند. متأسفانه فیلمهایی که خیانت، طلاق، گریز نسل جوان از خانوادهها، شکاف بین نسلها و به طور کلی سیاهنمایی و فروپاشی خانوادهها را نشان میدهد، به همان دستورالعمل 60 سال پیش دولتهای غربی عمل کردهاند.
/خ
کد مطلب: 178274
آدرس مطلب: http://www.hamandishi.ir/news/178274/
هم اندیشی
http://www.hamandishi.ir