ویژه نامه هم اندیشی بمناسبت شهادت مولای متقیان علی (ع) و لیالی قدر

فضائل امیرالمومنین در کلام رهبر معظم انقلاب/ حقیقت شب قدر /مراثی شهادت حضرت علی (ع)

6 مرداد 1392 ساعت 12:03

على «رحمت‏خدا» است. و چه شیرین ست‏سخن حق كه مى‏فرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر ما یجمعون، بگو به فضل خدا و به رحمتش امیداور باشند و این سان خرسند شوند كه این بهتر است از آنچه جمع مى‏كنند.» ابن عباس مى‏گوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مقصود از «رحمته‏» على علیه السلام است



مجموعه چند رسانه ای ویژه شهادت حضرت علی و لیالی قدر

حاج محمود کریمی شب نوزدهم رمضان

دانلود فایل صوتی ذکر امیرالمومنین(ع)

دانلود فایل صوتی روضه امیرالمونین(ع)

دانلود فایل صوتی "زمینه"

دانلود فایل صوتی "شور" 

************

مداحی میرداماد در شب نوزدهم رمضان/صوت

************
شب نوزدهم رمضان ، مسجد ارک

************
مداحی و روضه خوانی شهادت حضرت علی(ع)/فیلم

مجموعه صوتی "راز شب قدر" از زبان آیت الله جوادی آملی

مجموعه صوتی "اعمال شب قدر"

صوت دعاهای وارد شده در شب قدر

فیلم/مجموعه معارف علوی(ع)

*************************************




على «صالح المؤمنین‏» است

على «صالح المؤمنین‏» است جایى كه ولایت‏به خدا نسبت داده مى‏شود چه كسى پس از «الله‏» ولایت‏بر مؤمنین را دار است؟ همه تفسیر این آیه را مى‏دانید و تمام مفسران بزرگ آن را مخصوص على نقل كرده‏اند كه مقصود از «الذین آمنوا» كه در آیه ولایت آمده، على است، زیرا تنها او بود كه در حال نماز، به سائلى صدقه داد و خداوند آیه ولایت را درباره‏اش نازل كرد ولى در جاى دیگر نیز خداوند مى‏فرماید: «فان الله هو مولاه و جبریل و امام علی (ع) صالح المؤمنین‏» پس خداوند و جبرئیل و آن رادمرد شایسته از مؤمنان، ولى است.
در این جا نیز پیش از مفسران شیعه، مفسران اهل سنت، غرض از صالح المؤمنین را در این آیه «على‏» دانسته‏اند و از رسول الله نقل مى‏كنند كه فرمود:«و صالح المؤمنین، على بن ابى‏طالب‏» و نه تنها سیوطى در «در المنثور»ش، كه صاحب «كنزل العمال‏» در صفحه ۲۳۷ از جلد اول كتابش همین مطلب را نقل كرده‏اند. و ابن حجر در «صواعق‏»ش و هیثمى در «مجمع الزواید»ش نیز به تفصیل و با بیان بیش‏ترى نقل كرده‏اند.
و على «انفاق كننده است در پنهانى و آشكار». ابن عباس در ذیل آیه شریفه «الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة‏» نقل كرده كه این آیه درباره على نازل شده، زیرا على چهار درهم داشت، یك درهم را شبانه و درهمى را روزانه و یك درهم را آشكارا و درهمى را مخفیانه، در راه خدا انفاق كرد. (اسد الغابة ابن اثیر ج ۴ ص ۲۵) زمخشرى در «كشاف‏»، سیوطى در «الدر المنثور»، هیثمى در «مجمع الزواید» و ابن حجر در «صواعق المحرقه‏» و ده‏ها مفسر و دانشمند همین را ذكر كرده‏اند. و على «خیر البریه‏» است. او بهترین مخلوقات و برترین آفریدگان آفریدگار متعال است. او والاتر و شریف‏تر و افضل همه انسان‏هاى روى زمین است. و پس از على بهترین مردم، پیروانش هستند. من این را نمى‏گویم كه مفسران اهل سنت مى‏گویند، پس چرا خود جز، پیروان على نمى‏شوند و چرا خود شیعه «خیر البریه‏» نمى‏شوند و چرا از او فاصله مى‏گیرند.
على «رحمت‏خدا» است. و چه شیرین ست‏سخن حق كه مى‏فرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر ما یجمعون، بگو به فضل خدا و به رحمتش امیداور باشند و این سان خرسند شوند كه این بهتر است از آنچه جمع مى‏كنند.» ابن عباس مى‏گوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مقصود از «رحمته‏» على علیه السلام است
و على «اهل ذكر» است. پس هرچه را نفهمیدیم باید از پیشگاه على و آل على سؤال كنیم و باید از علوم آنان بهره ببریم تا پاسخ سؤال‏هایمان را دریابیم. جابر جعفى نقل مى‏كند كه وقتى آیه «فاسالوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون‏» نازل شد، على علیه السلام فرمود: نحن اهل الذكر، ما اهل ذكریم‏». (تفسیر طبرى، ج ۱۷، ص ۵) و على «رحمت‏خدا» است. و چه شیرین ست‏سخن حق كه مى‏فرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا هو خیر ما یجمعون، بگو به فضل خدا و به رحمتش امیداور باشند و این سان خرسند شوند كه این بهتر است از آنچه جمع مى‏كنند.» ابن عباس مى‏گوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مقصود از «رحمته‏» على علیه السلام است. (تاریخ بغدادى، ج ۵، ص ۱۵)
امام علی (ع)
و على «صدیق‏» است. هر جا سخن از رسول خدا است، پس از او به نحوى به على اشاره شده است. در سوره زمر مى‏فرماید:
«و الذى جاامام علی (ع) ء بالصدق و صدق به اولئك هم المتقون، و آن كسى كه صدق و راستى را آورد و كسى كه او را تصدیق نمود، آنان تقوا پیشگانند.» و در اینجا رسول خدا است كه دلیل راستین از سوى پروردگارش آورده و پیام خدایش را به مردم ابلاغ كرده و كسى كه از ساعت نخست، او را تصدیق كرد و به او ایمان آورد و در تمام مراحل دعوت همراه او و پشتیبان او بود، على بود. آنچه در اینجا فهرست‏وار یادآور مى‏شویم، كمتر از یكهزارم فضایل آن حضرت است كه تنها در برخى از كتابهاى اهل سنت دیده شده و اگر كسى بخواهد همه فضایل حضرت را از زبان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم، به تنهایى یادآور شود، مثنوى هفتاد من مى‏شود.
به خدا هرگاه ناله‏هاى على را مى‏خوانم، بیش از حادثه شهادتش دلتنگ و گریان مى‏شوم; گو اینكه شهادت على مایه آسایش و آرامش او بود كه از دست این نااهلان راحت‏شود و به وست‏بپیوندد. چه او آن قدر به مرگ علاقه‏مند است كه از كودك بر پستان مادر افزونتر. این سان على جهان را با قلبى پر از خون وداع مى‏كند و در شب قدر، رستگارانه به خداى كعبه مى‏پوندد.
بخش سیره و عترت تبیان
منبع :
مجله پاسدار اسلام شماره ۲۰۵ صفحه ۲۶ ، نوشته استاد سید محمد جواد مهرى
***********************************


كسى كه در میدان و مسجد با خدا بود

آن شب ستاره‏هاى غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند در كوفه مى‏نگریستند. زمین مى‏گریست.
آسمان نالان بود. دیوارهاى كوفه از ترس حدوث «واقعه‏» به هم نزدیك مى‏شدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرنده‏هاى نگهبان در چارسوى مسجد كوفه، نگهبانى مى‏دادند. شب پرده‏هاى مهاجم ضمن این كه به یكدیگر نوید مى‏دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فرا گرفته بود. آخر حمله به یك فردامام علی (ع) نبود، حمله به تمام انبیا و اولیاء و صالحان و صدیقان بود.
مى‏خواستند عرش خدا را به لرزه در آورند و مى‏خواستند عروة الوثقاى دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب با وحشت، براى رسیدن به آرزوى دیرینه‏اش، به مسجد آمده و كمین كرده بود. ولى چگونه اقدام به آن كار كرد؟! باید شقاوت و بدبختى، وجود یك به ظاهر انسانى را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود و بر فرق قهرمانى فرود آید كه برق ذوالفقارش دل یلان عرب را مى‏لرزاند و زهره قهرمانان را مى‏شكافت، راد مردى كه در برابر اشك یتیمان آید مهربان‏تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانى اشك‏هاى غم دیدگان را پاك مى‏كرد و دست محبت‏بر سرشان و مى‏كشید و با آنان چون فرزندان خویش رفتار مى‏نمود. چگونه مى‏توانست آن اشقى الاشقیا شمشیر زهراگینش را بر سر آن نامتناهى فرود بزند، او كه محور مركزى تمام فضایل بود. آن انسان كاملى كه مجسمه تمام نماى رسول خدا و نفس او و برادر او و جانشین به حق او بود. او كه نمى‏توان با كلمات حقش را ادا كرد و توصیفش نمود، زیرا جز خدا و رسولش كسى نتوانست و نخواهد توانست تا روز رستاخیز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درك كند، نه آن‏ها كه پرستیدنش و نه آن‏ها كه پیرویش كردند، همه در شناخت مقامش حیران و سرگردانند.
على «نعیم‏» است، همان نعمت‏بزرگى كه خداوند در روز رستاخیز بى‏گمان از ما سؤال مى‏كند كه آیا شكر این نعمت را به جاى آوردیم یا نه «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم‏» كه شكرانه این نعمت‏بزرگ، فقط در پیروى كردن و تبعیت از على و اولاد على محقق مى‏شود و لاغیر
او تنها اطاعت‏خدا را مد نظر دارد و تنها به تكلیف شرعى‏اش عمل مى‏كند چه در مسند خلافت‏باشد و چه در خانه، زندانى! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با یتیمان! چه در نبرد قاسطین و مارقین و ناكثین باشد و چه در كنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائیده شدن از مادر در كعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد كوفه. آن جا لب به شهادتین مى‏گشاید و اینجا لب با ذكر شهادتین فرو مى‏بندد.
لحظه زاییده شدن خدا را بر زبان جارى مى‏سازد و لحظه جان دادن «فزت و رب الكعبه‏» مى‏گوید، به پروردگار كعبه همان جایى كه در آن زاییده شدم رستگار گشتم، كه رستگارى از نخستین لحظه ولادت تا آخرین روز و زندگى با على همراه است، چون همیشه حق با على است.على نقطه مركزى و تمام فضایل و منش‏هاى والا و اخلاق انسانى و كمالات معنوى گرداگرد وجودش مى‏چرخد، پس على همیشه رستگار است و اگر كسى خواهان رستگارى و رسیدن به خوشبختى و سعادت باشد، باید فقط دنباله‏رو او و پیرو او باشد. و جز این راهى براى رسیدن به سعادت چه در دنیا و چه در آخرت نیست. باید تنها در راه على گام برداشت و در تمام رخدادها، فقط على را الگو قرار داد. على طریق وسطى است «الیمین و الیسار مضله و الطریق الوسطى هى الجاده‏» و على صراط مستقیم است، همان صراطى است كه هر صبح و شام، در هر نماز واجب از خدا مى‏خواهیم كه ما را به آن هدایت كند و راهنما باشد «اهدنا الصراط المستقیم‏». و على «نعیم‏» است، همان نعمت‏بزرگى كه خداوند در روز رستاخیز بى‏گمان از ما سؤال مى‏كند كه آیا شكر این نعمت را به جاى آوردیم یا نه «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم‏» كه شكرانه این نعمت‏بزرگ، فقط در پیروى كردن و تبعیت از على و اولاد على محقق مى‏شود و لاغیر. و اگر كسى از او پیروى نكند، اعمالش پذیرفته نیست، هر چند روزهاى زندگیش را روزه بدارد و شب‏ها را تا صبح در كنار خانه خدا در مسجد الحرام به عبادت سپرى كند! اصلا تا گذرنامه على در دست كسى نباشد، نمى‏تواند از صراط بگذرد «لا یجوز الصراط الا من بیده صك من على‏» كسى از صراط نمى‏گذرد جز آن كه گذرنامه عبور از على در دست داشته باشد.
امام علی (ع)
على مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كند و على همگام با محمد، رسالت او را ادامه مى‏دهد و تكمیل مى‏كند. خود آن حضرت در تفسیر آیه «انما انت منذر و لكل قوم هاد» مى‏فرماید: «رسول الله المنذر و انا الهادى، رسول خدا هشدار دهنده است و من هدایتگرم.» (مستدرك الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۹) فخر رازى در تفسیر این آیه ادامه مى‏دهد: رسول خدا (ص) دستش را بر سینه‏اش گذاشت و فرمود: من منذرم و سپس اشاره به كتف على كرد و فرمود «انت الهادى، بك یهتدى المهتدون من بعدى ، تو هادى هستى كه پس از من هدایت‏خواهان به وسیله تو هدایت مى‏شوند.» و همین یك سخن كافى است‏بر خلافت‏بلافصل على پس از رسول الله، ولى چه باید كرد كه برخى از دانشمندان حق را آشكار مى‏بینند و باز هم از آن روى بر مى‏گردانند! و على «شاهد» است و بر بینه پیامبر، گواه است «افمن كان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه‏» آیا كسى كه دلیلى روشن (قرآن) دارد و پس از آن گواهى صادق و راستین (على).. كه بر تمام شئون وجودى دلیل بر صدق ادعاى رسول الله است. سیوطى در تفسیر «در المنثور»ش در ذیل این آیه شریفه نقل مى‏كند كه امیر المؤمنین على علیه السلام خود فرمود: «رسول الله على بینه من ربه و انا شاهد منه‏» و در موردى دیگر از خود رسول الله روایت مى‏كند كه فرمود: «افمن كان على بینه من ربه انا و شاهد منه على‏».
بى‏گمان آن همه فضائل و مناقب على از زبان رسول گرامى اسلام در گاه و بى‏گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت، نقل شده، تصادفى نیست كه سخن او سخن حق است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى‏» پس آنچه پیامبر درباره على گفته است، تكرار سخن پروردگار است. ولى چه رازى در این امر نهفته است؟ و چرا پیامبر پیوسته از على سخن مى‏گوید و نه تنها در جمع كه اگر یك نفر هم در مامام علی (ع)حضر مباركش نشسته بود به مناسبتى یا بدون هیچ مناسبت، بلكه ابتدا به ساكن، در مدح و وصف على، سخن مى‏راند؟
على «نعیم‏» است، همان نعمت‏بزرگى كه خداوند در روز رستاخیز بى‏گمان از ما سؤال مى‏كند كه یا شكر این نعمت را به جاى وردیم یا نه «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم‏» كه شكرانه این نعمت‏بزرگ، فقط در پیروى كردن و تبعیت از على و اولاد على محقق مى‏شود و لاغیر
شاید راز آن همه تاكیدهاى پى در پى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در این باشد كه خود مى‏دید این مردم پس از رحلت‏حضرتش با على چه مى‏كنند! او سقیفه را و سقیفه سازان را مى‏دید كه چگونه پیش از خشك شدن آب غسل جسد مباركش، گرد هم مى‏آیند و تمام سخنان او را نادیده مى‏گیرند و با یك توطئه از پیش ترسیم شده، على را از حق خویش جدا مى‏سازند و خلافت را كه امرى است الهى به دیگرى مى‏سپارند و به یكدیگر پاس مى‏دهند و على را خانه نشین مى‏كنند و به این هم بسنده نكرده كه خانه‏اش را آتش مى‏زنند و همسرش را كه تنها یادگار رسول خدا است‏به شهادت مى‏رسانند و آن روز هم كه با فریاد عمومى مردم، خلافت‏به او منتقل مى‏شود، از همان روز اول، جنگ و كارزار را با او آغاز مى‏كنند و تا روز رسیدن به لقاى محبوب، از جنگیدن و قتال او فروگذار نمى‏كنند.
امام علی (ع)
پیامبر تمام این رخدادهاى تلخ را مى‏دید و لذا بیشتر تاكید بر یارى رساندن به على و تایید مطلق او مى‏كرد. شاید افرادى از مهاجرین و انصار متاثر شوند و به احقیت على معتقد گردند و در روزى كه او غریب و تنها مى‏ماند، از او دفاع كنند و دست از اهل بیت رسول الله برندارند. و چقدر اینان كم بودند! همواره یاوران حق در تاریخ كم بوده‏اند. خود حضرتش مى‏فرماید: «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقله اهله; در راه حق از كمى یارانش نهراسید». سرانجام على كه صبرش كوه را به لرزه در مى‏آورد در برابر آن همه بى‏وفایى‏ها، نامردیها، نفاقها و دشمامام علی (ع)نان و یا نااهلان سست عنصر، فریاد بر مى‏آورد: «قاتلكم الله لقد ملاتم قلبى قیحا و شحنتم صدرى غیظا... و ها انا ذاقد ذرفت على الستین، و لكن لا راى لمن لا یطاع; خدا شما را بكشد. قلبم را پر از جراحت و سینه‏ام را مالامال از اندوه و غم كردید... هان اینك عمر را از شصت‏سال مى‏گذرد (ولى به سخنم گوش نمى‏دهید و اطاعتم نمى‏كنید) و كسى كه اطاعت نشود رایش پذیرفته نیست.» و این چنین درد دلهاى على بسیار است كه نه تنها از دشمنان بلكه از یاران بى‏وفایش ناله مى‏كند و آن چه نگفته است‏بسیار زیادتر از گفتنى‏هااست.
به خدا هرگاه ناله‏هاى على را مى‏خوانم، بیش از حادثه شهادتش دلتنگ و گریان مى‏شوم; گو اینكه شهادت على مایه آسایش و آرامش او بود كه از دست این نااهلان راحت‏شود و به وست‏بپیوندد. چه او آن قدر به مرگ علاقه‏مند است كه از كودك بر پستان مادر افزونتر. این سان على جهان را با قلبى پر از خون وداع مى‏كند و در شب قدر، رستگارانه به خداى كعبه مى‏پوندد.
بخش سیره و عترت تبیان
منبع :
مجله پاسدار اسلام شماره ۲۰۵ صفحه ۲۶ ، نوشته استاد سید محمد جواد مهرى
******************************************



رفق و مدارای علی علیه السلام


صدای كسی كه ((علی)) را لعن و نفرین می كرد،‌ از شتاب گامهایش كاست. صدای یك زن بود! ایستاد تا زن بدو رسید. زن هنوز در حال لعن و نفرین به او بود در حالی كه بار سنگینی به دست و دوشهایش داشت كه برایش سخت سنگین می نمود. علی (ع) گامی پیش نهاد و تقاضا كرد تا زن را در حمل بارش مدد رساند. او خود گفته بود:
((رأس السیاسهامام علی (ع) إستعمال الرفق))
خود وی همیشه رفق و مدارا را به عنوان كارآمدترین روش برخورد با مردم از جانب حكومت و چه از جانب تك تك افراد جامعه با یكدیگر، توصیه نموده بود. او می دانست كه این روش، مشكلات اجتماعی را كاسته و مردم را با برنامه های حكومت همراه می كند. علی (ع) به بردن بار به منزل زن بسنده نكرد و از او دلجویی كرد. دانست كه شوهر زن در یكی از جنگها به شهادت رسیده است و دانست كه تنهایی زن و انبوهی كارها و سنگینی مشكلات او را در هم شكسته . باز به پیشنهاد خودش به منزل زن وارد شد تا مددكار وی در كارهای منزلش باشد. اینهم از كلامهای او بود كه:
الرفق یقل حد المخالفه
نرمی و مدارا حتی شمشیر مخالفین را هم كند می كند.
در منزل هنوز هم علی (ع) كار می كرد و زن لعن و نفرین. اما علی (ع) چیزی نمی گفت. تا اینكه یكی از همسایگان زن، علی (ع) را به بیوه زن معرفی كرد و او بخاطر قضاوت اشتباهش از علی (ع) عذر خواست. و علی بار دیگر نشان داد كه:
با برخورد خوب، عقده آنان را كه كینه دارند بگشا و اسباب دشمنی و عداوت را قطع كن و از آنچه برایت روشن نیست، تغافل نما.
علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت: به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است
و همه یكبار دیگر این سخن علی (ع) را به یاد آورند كه:
عنوان العقل مداراه الناس
نشانه عاقل بودن مدارای با مردم است.
ولیدبن عتبه در جایگاه محاكمه قرار گرفته بود. اما كسی را یارای پیش آمدن برای تنبیه او نبود. هر چه باشد او برادر مادری خلیفه بود و خلیفه سوم هم به مجازات برادر خوانده اش راضی نبود، حتی اگر نماز صبح را در حال مستی چهار ركعت بجای آورده باشد. او باید برای فسق و فجورهای آشكارش تنبیه می شد، اما كسی را جرأت چنین اقدامی نبود، جز علی (ع)! در جایی كه حرف از اجرای احكام اسلامی به میان می آمد، علی ذره ای مداهنه و سهل انگاری به خود راه نمی داد. در میان بهت و حیرت همگان، علی (ع) با گامهایی استوار به سیاستگاه آمد. در مقابل چشمان حیرتزده مردم، شلاق در دست گرفت و آنرا بر بدن متهم كوبید، بی آنكه بخواهد با توسل به بهانه هایی همچون مهر و رأفت اسلامی، حكم اسلام را زیر پا گذارد.
ایها الناسامام علی (ع) لا تشكوا علیا فوالله انه لخشن فی ذات الله
ای مردم ، از علی شكایت نكنید، به خدا سوگند او در راه خدا سخت و خشن است.

علی (ع) خود در توصیف مالك اشتر می گفت:
به درستی كه او كسی است كه احتمال نمی دهم سستی به خرج دهد و لغزش پیدا كند و از این بیمناك نیستم كه كندی كند در جایی كه سرعت لازم است و یا سرعت به خرج دهد در موردی كه سستی سزاوارتر است.
آری! تربیت شدگان مكتب علوی همچون مالك اشتر می دانند كه مدارای انسان عاقل با سستی و سهل انگاری در اصول و اجرای ارزشهای اسلامی تفاوت دارد. آنان می دانند كه در اجرای قوانین الهی نباید هیچگونه واهمه و ترسی به خود راه دهند و هرگز پیوندها و عواطف انسانی و منافع زودگذر مادی و تهدیدها و تطمیها در ایشان اثری ندارد.(لا یخافون لومه لائم)
آنجا كه جای شدت و سخت گیری است محكم و سازش ناپذیرند و آنجا كه جای ملایمت و مدارا است، اهل رفق و حلم اند! اما متأسفانه امروزه بیماری افراط و تفریط در روابط اجتماعی گریبانگیر جامعه ما است. در موارد بسیاری كه نیاز به داروی رفق و مدارا و ملاطفت برای درمان برخی از بیماریهای سطحی اجتماع بودیم، خشونت به خرج دادیم، به گونه ای كه امروز برخی از آن بیماریهای سطحی به زخمهایی عمیق تبدیل شده است و به عكس در بسیاری از اوقات كه نیاز به برخورد قاطع و اجرای حدود الهی بود، بخاطر مصلحت اندیشی از انجام آن اباء كردیم.
******************************


تربیت اولیه علی (ع)

و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یكنفنى فى فراشه...
(نهج البلاغه خطبه قاصعه)
ابوطالب پدامام علی (ع)ر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از كودكى فنون سوارى و كشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد.
چون پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در كودكى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت كفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود.
فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى كامل داشت بطوریكه در هنگام فوت فاطمه رسول اكرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید.
چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشكر و قدردانى از فداكاریهاى عموى خود در صدد بود كه بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى كمك و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد.
اتفاقا در آن موقع كه على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مكه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یك خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشكال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را كه دوران رضاع و كودكى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تكفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب كه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میكرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.
على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت
ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند كه سالى در مكه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب كه توانگر و مالدار بود فرمود كه برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى كمك و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یك از ما یكى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل كریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات كردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بكنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (۱)
نكته‏اى كه تذكر آن در اینجا لازم است اینست كه على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیكه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تكفل،یك جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود كه گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود كه در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى كه رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و كمال اشتیاق را داشت زیرا.
على را قدر پیغمبر شناسد بلى قدر گهر زرگر شناسد
البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم كه آیه علمه شدید القوى (۲) در شأن او نازل شده و خود در مكتب ربوبى (چنانكه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.
على علیه السلام از كودكى سر گرم عواطف محمدى بوده و یك الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت كه رشته محكم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود.
امام علی (ع)
على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریكه در اندك مدتى تمام حركات و سكنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.
دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حركات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى كودكانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلكه از همان كودكى در فكر عظمت بود و رفتار و كردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یك تكامل معنوى و نمونه یك عظمت خدائى بود.
على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت كفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلكه یك صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اكثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را كه در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعكس میساخت و فضائل اخلاقى و ملكات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران كودكى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد كه على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداكارى در راه حق و حقیقت گردید.

پى‏نوشت ها:
(۱) فصول المهمه ص ۱۵ـبحار الانوار جلد ۳۵ ص .۱۱۸
(۲) سوره نجم آیه .۵
**********************************


سبب دوستی و محبت علی در دل ها چیست؟

رمز محبت را هنوز کسی کشف نکرده است،یعنی نمی توان آنرا فرموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می شود و اگر چنان شد چنین می شود، ولیامام علی (ع) البته رمزی دارد. چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سوی خود می کشد. جاذبه و محبت در درجات بالا «عشق» نامیده می شود. علی محبوب دل ها و معشوق انسانهاست، چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگی علی در چیست که عشق ها را بر انگیخته و دل ها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است؟ چرا دل ها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلا او را مرده احساس نمی کنند بلکه زنده می یابند؟
مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست، زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده ایم. و باز محبت علی از نوع قهرمان دوستی که در همه ملت ها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلتهای اخلاقی و انسانی است و حب علی حب انسانیت است. درست است علی مظهر انسان کامل بود و درست است که انسان نمونه های عالی انسانیت را دوست می دارد اما اگر علی همه این فضایل انسانی را که داشت می داشت: آن حکمت و آن علم، آن! ۲۸۴ فداکاری ها و از خود گذشتگی ها، آن تواضع و فروتنی، آن ادب، آن مهربانی و عطوفت،آن ضعیف [نوازی]، آن عدالت، آن آزادگی و آزادیخواهی، آن احترام به انسان،آن ایثار،آن شجاعت،آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن، و به قول مولوی:
در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی؟
آن سخا و جود و کرم و...اگر علی همه اینها را که داشت می داشت اما رنگ الهی نمی داشت، مسلما این قدر که امروز عاطفه انگیز و محبت خیز است نبود.
علی از آن نظر محبوب است که پیوند الهی دارد.دلهای ما به طور نا خود آگاه در اعماق خویش با حق سر و سر و پیوستگی دارد، و چون علی را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می یابند به او عشق می ورزند. در حقیقت پشتوانه عشق علی پیوند جانها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرت ها نهاده شده، و چون فطرت ها جاودانی است مهر علی نیز جاودان است.
به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدی فضایل و سجایای تو را در خود جمع نکرد. ندای پیغمبر را جواب گفتی. به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی. به یاری اش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی. با شمشیر ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران را شکستی. بنیانهای شرک و پستی را درهم فرو ریختی و گمراهان را در خاک و خون کشیدی. پس گوارایت باد ای امیر مؤمنان!
نقطه های روشن در وجود علی بسیار است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاص اوست و آن است که به و جذبه الهی داده است.
سوده همدانی، بانوی فداکار و دلباخته علی،در مقابل معاویه بر علی درود فرستاد و در وصفش گفت: صلی الاله علی روح تضمن ها قبر فاصبح فیه العدل مدفونا قد حالف الحق لا یبغی به بدلا فصار بالحق و الایمان مقرونا
درود خداوند بر روانی باد که او را خاک بر گرفت و عدل نیز با وی مدفون گشت. با حق پیمان بسته بود که به جای آن بدلی نگزیند، پس با حق و با ایمان مقرون گشته بود.
صعصعة بن صوحان عبدی نیز یکی دیگر از دلباختگان علی بود،از کسانی بود که در آن دل شب در مراسم دفن علی با عده معدودی شرکت کرد. پس از آنکه حضرت را دفن کردند و بدنش را خاک پوشانید، صعصعه یک دست خویش را بر قلبش نهاد و با دست دیگر خاک بر سر پاشید و گفت: «مرگ گوارایت باد!که مولدت پاک بود و شکیبایی ات نیرومند و جهادت بزرگ. بر اندیشه ات دست یافتی و تجارتت سودمند گشت.
بر آفریننده ات نازل گشتی و او تو را با خوشی پذیرفت و ملائکش به گردت در آمدند. در همسایگی پیغمبر جایگزین گشتی و خداوند تو را در قرب خویش جای داد و به درجه برادرت مصطفی رسیدی و از کاسه لبریزش آشامیدی.
از خدا می خواهیم که از تو پیروی کنیم و به روشهایت عمل کنیم، دوستانت را دوست بداریم و دشمنانت را دشمن بداریم و در جرگه دوستانت محشور گردیم.
دریافتی آنچه را دیگران در نیافتند و رسیدی به آنچه دیگران نرسیدند. در پیشگاه برادرت پیغمبر جهاد کردی و به دین خدا آنچنانکه شایسته بود قیام کردی تا سنت ها را بر پا داشتی و آشوب ها را اصلاح نمودی و اسلام و ایمان منظم گشت. بر تو باد بهترین درودها!
امام علی (ع)
به وسیله تو پشت مؤمنان محکم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ایستاد. احدی فضایل و سجایای تو را در خود جمع نکرد. ندای پیغمبر را جواب گامام علی (ع)فتی. به اجابتش بر دیگران پیشی گرفتی. به یاری اش شتافتی و با جان خویش حفظش کردی. با شمشیر ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت حمله بردی و پشت ستمگران را شکستی. بنیانهای شرک و پستی را درهم فرو ریختی و گمراهان را در خاک و خون کشیدی. پس گوارایت باد ای امیر مؤمنان!
نزدیک ترین مردم بودی به پیغمبر.اول کسی بودی که به اسلام گرویدی. از یقین لبریز و در دل محکم و از همه فداکارتر [بودی] و نصیبت از خیر بیشتر بود. خداوند ما را از اجر مصیبتت محروم نکند و پس از تو ما را خوار نگرداند.
به خدا سوگند که زندگی ات کلید خیر بود و قفل شر، و مرگت کلید هر شری است و قفل هر خیری. اگر مردم از تو پذیرفته بودند، از آسمان و زمین نعمت ها بر ایشان می بارید اما آنان دنیا را بر آخرت برگزیدند.»
آری، دنیا را برگزیدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف علی تاب نیاوردند و عاقبت دست جمودها و رکودها از آستین مردمی بدر آمد و علی را شهید کرد.
علی علیه السلام در داشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته که در راه ولاء و محبت او سر دادند و بر سر دار رفتند، بی نظیر است. تاریخچه های شگفت و جالب و حیرت انگیز آنها صفحات تاریخ اسلام را مفتخر ساخته است. دست جنایت ناپاکانی از قبیل زیاد بن ابیه و پسرش عبید الله و حجاج بن یوسف و متوکل و در راس همه اینها معاویة بن ابی سفیان به خون این زبده های انسانیت تا مرفق آلوده است.

*********************


پیشگامى در اسلام

بخشی از زندگانى حضرت على -علیه السلام را دوران پس از بعثت وقبل از هجرت تشكیل مى‏دهد. این دوره از سیزده سال تجاوز نمى‏كند وحضرت على -علیه السلام در تمام این مدت در محضر پیامبر بود وتكالیفى را برعهده داشت.
نقاط جالب وامام علی (ع)حساس این دوره، یك رشته افتخارات است كه نصیب امام شد افتخاراتى كه در طول تاریخ نصیبب كسى جز حضرت على -علیه السلام نشده، احدى بر آنها دست نیافته است.
نخستین افتخار وى در این بخش از زندگى، پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، وبه عبارت صحیحتر، ابراز واظهار اسلام دیرینه خویش بود. (۱)
پیشقدم بودن در پذیرفتن اسلام وگرویدن به آیین توحید از امورى است كه قرآن مجید بر آن تكیه كرده، صریحا اعلام مى‏دارد كسانى كه در گرایش به اسلام پیشگام بوده‏اند، در كسب رضاى حق ونیل به رحمت الهى نیز پیشقدم هستند. (۲)
توجه خاص قرآن به موضوع «سبقت در اسلام‏» به حدى است كه حتى كسانى را كه پیش از فتح مكه ایمان آورده وجان ومال خود را در راه خدا ایثار كرده‏اند بر افرادى كه پس از پیروزى بر مكیان ایمان آورده وجهاد كرده‏اند برترى داده است (۳) ; چه رسد به مسلمانان صدر اسلام وگرایش به اسلام پیش ازمهاجرت به مدینه.
در موقعیتى كه گرویدن به اسلام وبذل جان ومال از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا ابراز ایمان وتظاهر به اسلام در آغاز كار كه قدرتى جز قدرت قریش ونیرویى جز نیروى دشمن نبود باید ارزش بالاتر وبیشترى داشته باشد. از این نظر، سبقت‏به اسلام در مكه ومیان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از افتخاراتى محسوب مى‏شد كه هیچ فضیلتى با آن برابرى نمى‏كرد.
امیر مؤمنان مى‏فرماید: من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى‏گوید.من با رسول خدا هفت‏سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین كسى هستم كه با او نماز گزارد
عمر در یكى از ایام خلافت‏خود از خباب، ششمین مسلمان زجر كشیده صدر اسلام، پرسید كه رفتار مشركان مكه با او چگونه بود. وى پیراهن خود را از تن بیرون كرد وآثار زجر وسوختگى پشت‏خود را به خلیفه نشان داد وگفت:بارها زره آهنى بر او مى‏پوشاندند وساعتها در زیر آفتاب سوزان مكه نگاهش مى‏داشتند; وگاه آتشى بر مى‏افروختند و او را به روى آتش مى‏افكندند ومى‏كشیدند تا آتش خاموش شود. (۴)
بارى، مسلما فضیلت‏بزرگ وبرترى معنوى از آن افرادى است كه در راه اسلام هر زجر وشكنجه‏اى را به جان مى‏خریدند واز صمیم دل مى‏پذیرفتند.
كسى پیشگامتر از حضرت على نبود
بسیارى از محدثان وتاریخ نویسان نقل مى‏كنند كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم روز دو شنبه به رسالت مبعوث شد وحضرت على علیه السلام فرداى آن روز ایمان آورد. (۵) پیش از همه، رسول اكرم، خود به سبقت‏حضرت على علیه السلام در اسلام تصریح كرد ودر مجمع عمومى صحابه چنین فرمود:
نخستین كسى كه در روز رستاخیز با من در حوض (كوثر) ملاقات مى‏كند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب، است. (۶)
امیر مؤمنان مى‏فرماید:
من بنده خدا وبرادر پیامبر وصدیق بزرگم; این سخن را پس از من جز دروغگویى افترا ساز نمى‏گوید.من با رسول خدا هفت‏سال پیش از مردم نماز گزارده ام واولین كسى هستم كه با او نماز گزارد. (۷)
امام در یكى از سخنان دیگر خود مى‏فرماید:
در آن روز، اسلام جز به خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وخدیجه راه نیافته بود ومن سومین شخص این خانواده بودم. (۸)
در جاى دیگر، امام -علیه السلام سبقت‏خود را به اسلام چنین بیان كرده است:
خدایا، من نخستین كسى هستم كه به سوى تو بازگشت وپیام تو را شنید وبه دعوت پیامبر تو پاسخ گفت، وپیش از من جز پیامبر خدا كسى نماز نگزارد. (۹)
اگر حضرت على علیه السلام نخستین كسى بود كه پس از بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم به او ایمان آورد، در این صورت وضع حضرت على پیش از بعثت چگونه بوده است؟
پاسخ این سؤال، با توجه به نكته‏اى كه در آغاز بحث‏بیان شد، روشن است وآن اینكه مقصود از ایمان در اینجا همان ابراز ایمان دیرینه‏اى است كه پیش از بعثت جان حضرت على علیه السلام از آن لبریز بوده ولحظه‏اى از آن جدا نمى‏شده است.زیرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت على -علیه السلام ریشه‏هاى ایمان به خداى یگانه در اعماق روح وروان او جاى گرفته، وجود او سراپا ایمان واخلاص بود.
از آنجا كه پیامام علی (ع)امبر تا آن روز به مقام رسالت نرسیده بود، لازم بود حضرت على علیه السلام پس از ارتقاى رسول خدا به این مقام، پیوند خود را با رسول خدا استوارتر سازد وایمان دیرینه خود را به ضمیمه پذیرش رسالت وى ابراز واظهار نماید.
در قرآن مجید ایمان واسلام به معنى اظهار عقیده دیرینه بسیار بكار رفته است.مثلا آنجا كه خداوند به ابراهیم دستور مى‏دهد كه اسلام بیاورد او نیز مى‏گوید:«براى پروردگار جهانیان تسلیم هستم‏». (۱۰)
در قرآن كریم از قول پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم در باره خود چنین آمده است:
و امرت ان اسلم لرب العالمین .(مؤمن:۶۶)«به من امر شده است كه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردم‏».
مسلما مقصود از اسلام در این موارد ومشابه آنها، اظهار تسلیم وابراز ایمانى است كه در جان شخص جایگزین بوده است، وهرگز مقصود از آن تحصیل ابتدایى ایمان نیست. زیرا پیامبر اسلام پیش از نزول این آیه وحتى پیش از بعثت، یك فرد موحد وپیوسته تسلیم درگاه الهى بوده است. بنابر این باید گفت ایمان دو معنى دارد:
۱) اظهار ایمان درونى كه قبلا در روح وروان شخص جایگزین بوده است.مقصود از ایمان آوردن على -علیه السلام در روز دوم بعثت همین است وبس.
اى یحیى! كتاب را با كمال قدرت(كنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود. برخى مى‏گویند كه مقصود از حكمت در این آیه‏«نبوت‏» است وبرخى دیگر احتمال مى‏دهند كه مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاكى است كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى‏شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست
۲) تحصیل ایمان وگرایش ابتدایى به اسلام.ایمان بسیارى از صحابه ویاران پیامبر از این دست‏بوده است.
هرگز نباید به اولیاى الهى از دید یك فرد عادى نگریست ودوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى دیگران دانست واز نظر درك وفهم یكسان انگاشت.در میان پیامبران نیز كسانى بودند كه در كودكى به عالیترین درجه از فهم وكمال ودرك حقایق رسیده بودند ودر همان ایام صباوت شایستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكیمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بیاموزد. درباره حضرت یحیى -علیه السلام، قرآن كریم چنین آورده است:
یا یحیى خذ الكتاب بقوة و آتیناه الحكم صبیا .(مریم:۱۲)
اى یحیى! كتاب را با كمال قدرت(كنایه از عمل به تمام محتویات آن) بگیر; وما به او حكمت دادیم در حالى كه كودك بود.
برخى مى‏گویند كه مقصود از حكمت در این آیه‏«نبوت‏» است وبرخى دیگر احتمال مى‏دهند كه مقصود از آن معارف الهى است.در هر صورت، مفاد آیه حاكى است كه انبیا واولیاى الهى با یك رشته استعدادهاى خاص وقابلیتهاى فوق العاده آفریده مى‏شوند وحساب دوران كودكى آنان با كودكان دیگر جداست.
حضرت مسیح علیه السلام در نخستین روزهاى تولد خود، به امر الهى، زبان به سخن گشود وگفت:
من بنده خدا هستم; به من كتاب داده شده وپیامبر الهى شده‏ام. (۱۱)
در حالات پیشوایان معصوم نیز مى‏خوانیم كه آنان در دوران كودكى پیچیده ترین مسائل عقلى وفلسفى وفقهى را پاسخ مى‏گفتند. (۱۲) بارى، كار نیكان را نباید با كار خود قیاس كنیم ومیزان درك وفهم كودكان خود را مقیاس ادراك دوران كودكى پیامبران وپیشوایان الهى قرار دهیم. (۱۳)

پى‏نوشت:
۱- توضیح این مطلب را در پایان بحث مى‏خوانید.
۲- آنجا كه مى‏فرماید: والسابقون السابقونأ— اولئك المقربون .(واقعه:۱۰و۱۱).
۳- لا یستوی منكم من انفق من قبل‏الفتح وقاتل اولئك اعظم درجة من الذین انفقوا من‏بعد و قاتلوا .(حدید:۱۰)
۴- اسد الغابة، ج‏۲، ص‏۹۹.
۵- بعث النبی یوم الاثنین و اسلم علی یوم الثلثاء. - مستدرك حاكم، ج‏۲، ص‏۱۱۲; الاستیعاب، ج‏۳، ص‏۳۲.
۶- اولكم واردا على الحوض‏اولكم اسلاما علی بن ابی طالب. - مستدرك حاكم، ج‏۳، ص‏۱۳۶.
۷- تاریخ طبرى، ج‏۲، ص‏۲۱۳; سنن ابن ماجه، ج‏۱، ص‏۵۷.
۸- نهج البلاغه عبده، خطبه‏۱۸۷.
۹- همان، خطبه‏۱۲۷.
۱۰- بقره:۱۳۱.
۱۱- مریم:۳۰.
۱۲- از باب نمونه سؤالهاى پیچیده اى كه ابوحنیفه از حضرت كاظم -علیه السلام ویحیى ابن اكثم از حضرت جواد -علیه السلام مى كردند وپاسخهایى كه مى‏شنیدند در كتابهاى حدیث وتاریخ ضبط شده است.
۱۳- امیر المؤمنین مى‏فرماید:«لا یقاس ب‏آل محمدصلى الله علیه و آله و سلم من هذه الامة احد»: هیچ فردى از افراد این امت‏با فرزندان وخاندان پیامبر اسلام برابرى نمى كند.نهج البلاغه، خطبه دوم.
******************************


آخرین روزهای زندگی امام علی(ع)

یک حادثه ای مربوط به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که نقل کرده اند در روز سیزدهم ماه مبارک رمضان رخ داده است و آن این است که در روز سیزدهم ماه رمضان - و ظاهراً آن روز، روز جمعه بوده است - ایشان موعظه می کردند و خطبه می خواندند، برای مردم صحبت می کردند و مردم در مسجد نشسته بودند و از جمله کسانی که در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند. یک مرتبه وسط صحبت خطاب می کنند به امام حسن، می فرمایند فرزندم حسن! چند روز از این ماه گذشته است؟ عرض می کند پدرجان! سیزده روز (معلوم است که مطلبی را می خواهد بگوید، خودش بهتر از دیگران می داند چند روز گذشته است). باز به امام حسین می فرماید: فرزندم! چند روز از این ماه مانده است؟ پدر جان ! هفده روز. آنگاه دستی به محاسن مبارکش می برد و می فرماید چیزی نمانده است که این محاسن به خون این سر خضاب بشود.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این ماه مبارک رمضان به طور اشاره و کنایه و گاهی صریح ولی بدون اینکه جزئیات و خصوصیات و وقت (حادثه شهات خود) را دقیقاً تعیین بفرماید یک حالتی را نشان می داد که نگرانی کلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ایشان به وجود آورده بود.
متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت
زمانى که امام آماده مى شد تا به سوى صفین حرکت کرده و جنگ جدیدى را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال ۴۰ هجرى توسط شقى ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادى مجروح شده و سه روز بعد در ۲۱ رمضان به شهادت رسید. بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهاى عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمى و عمرو بن بکیر تمیمى، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام على (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجى خود دید و بازدید مى کرد. یک بار به دیدار گروهى از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنى را با نام «قطام بنت شجنة بن عدى » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگارى کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام على (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا براى همین به کوفه آمده است. (طبقات الکبرى، ج ۳، صص ۳۸- ۳۵) او چندى شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتى بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمى بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (مقتل الامام امیر المؤمنین، ص ۳۶، ش ۱۳)
روایات متعددى حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودى مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (همان، ص ۲۹، ش ۴، ص ۳۵، ش ۱۲) در نقلهاى دیگرى آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (همان، ص ۲۸، ۳۳، ش ۱۱)

منابع موجود تاریخى بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگرى وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتى مى داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلى از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالى که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتى بر سر امام زد. (همان، ص ۳۰، ش ۵) در نقل دیگرى از یکى از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانى بوده و گاهى بجاى آن حضرت نماز مى خوانده و در برخى نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتى ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (همان، ص ۳۰، ش ۶)
شیخ طوسى نیز روایتى نقل کرده است که همین مطلب را تایید مى کند. (الامالى، الجزء الثالث، ش ۱۸) متقى هندى نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانى ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. نقل دیگرى از ابن حنبل (۹) که همان را ابن عساکر (کنز العمال، ج ۱۵، ص ۱۷۰، (طبع دوم) ، الامالى فى آثار الصحابه، صص ۱۰۴- ۱۰۳) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید مى کند. ابن عبد البر مى گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسى را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجاى خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (الفضائل، ص ۳۸، ش ۶۳ (طبع قم) )
روایات فراوانى از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحى امام در شبى است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتى از امام باقر (ع) که ابن ابى الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهى امام را از شهادت خویش خبر مى دهد. زمانى که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خداى کعبه رستگار شدم. ابن ابى الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است.
پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند
قسمتهایى از آن در زمینه مسائل مالى و بخشى از آن، وصایاى دینى امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندى کردند از جمله: صله رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامه نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل بیت رسول خدا (ص) ، بندگان، امر به معروف و نهى از منکر. در این نقل آمده است که امام در حالى که مشغول گفتن «لا اله الا الله » بودند، در آغاز شب بیست و یکم رمضان، در حالى که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » را مى خواند به دیدار معبود شتافت. بنا به نقلى دیگر، پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه ، عبد الله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنى امیه) قبر امام را نبش نکنند.
در اخبار شهادت امام آمده است که گروهى از غلات در مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خوددارى کردند. این گروه منشا تفکرات غلو آمیز در میان شیعه هستند که در قسمتهاى بعدى، اشاراتى به آنها خواهیم داشت. چند نقلى که ابن ابى الدنیا در این زمینه آورده است، نشان از حضور فردى با نام ابن السوداء از قبیله همدان که او را عبد الله بن سبا مى نامیده اند دارد. در نقلى دیگر از عبد الله بن وهب السبائى یاد شده که این ادعا را در مدائن کرده است. این دو نقل نشان مى دهد که حتى نام این شخص مشخص نبوده است.
****************************************

لینک بیانات رهبرمعظم انقلاب پیرامون فضائل حضرت علی علیه السلام

* بیانات در خطبه‌های نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۶۸/۰۲/۰۸
اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) مصداق كامل از خودگذشتگى در راه خدا

* بیانات در خطبه‌های نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۰/۰۱/۱۶
اخلاص امير المؤمنين(علیه‌السلام) بايد روح همه‌ی كارهای ما قرار گيرد

* بیانات در ديدار اقشار مختلف مردم ۱۳۷۰/۱۰/۲۹
ترجیح راه خدا بر تمام راه‌ها، از اول زندگی تا آخر عمر

* بيانات در خطبه‌هاى نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۱/۰۱/۰۷
فضايل و مناقب معنوى و ملكوتى اميرالمؤمنين(علیه‌السلام)

* بيانات در ديدار كارگزاران نظام ۱۳۷۱/۱۰/۱۷
زهد و عدل دو فصل از فصول متعدّد زندگى اميرالمؤمنين(علیه‌السلام)

* بيانات در خطبه‌های نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۲/۱۲/۱۳
آخرين وصايای حضرت علی(علیه‌السلام) در آخرين لحظات حيات مباركشان

* بيانات در خطبه‌هاى نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۴/۱۱/۲۰
درس گرفتن شيعه معتقد، از شجاعت على‌بن‌ابى‌طالب عليه‌السّلام

* بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم و كارگزاران نظام ۱۳۷۵/۰۹/۰۵
پيروی عملی از اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) درعدالت اجتماعی و زهد نسبت به دنيا

* بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران(خطبه اول) ۱۳۷۵/۱۱/۱۲
توازن شخصيّت اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام)

* بيانات در ديدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان ۱۳۷۷/۰۸/۱۲
«بصيرت» و «صبر» دو خصوصيت قابل تقليد و پيروى از اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) برای جوانان

* بیانات در خطبه‌های نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۷/۱۰/۱۸
اقتدار، مظلوميت و پيروزى سه عنصر بارز زندگى و شهادت مولای متقيان

* بيانات در خطبه‌‌هاى نمازجمعه(خطبه اول) ۱۳۷۸/۱۰/۱۰
نياز بشريت به خصلتهايى كه اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) پرچمدارش است

* بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران(خطبه اول)‌ ۱۳۷۹/۱۲/۲۶
«عدالت» مفهوم برجسته، در زندگى و شخصيت اميرالمؤمنين(علیه‌السلام)

* بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۰/۰۱/۰۱
اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) شاخص است و ما وظيفه داريم خودمان را با رفتار او تطبيق دهيم

* بيانات در خطبه‌هاى نماز جمعه ۲۱ رمضان‌ ۱۳۸۰/۰۹/۱۶
سيره شگفت آور اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) در دوران حكومت

* بيانات در خطبه‌هاى نمازجمعه ۱۳۸۲/۰۸/۲۳
عدالت نقطه بارز در زندگی اجتماعی اميرالمؤمنين(علیه‌السلام)

* بيانات در خطبه‌هاى نمازجمعه‌(اول) ۱۳۸۳/۰۸/۱۵
اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) احياگر اصول و ارزشهای اسلامی در توسعه مادی جامعه اسلامی

* بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم‌ در سالروز ولادت امیرالمومنین(ع) ۱۳۸۶/۰۵/۰۶
اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) اسوه‌ای برای همه‌ی دوران زندگی

* خطبه‌های نماز جمعه تهران(اول) ۱۳۸۷/۰۶/۳۰
تربيت اخلاقى يكى از كارهاى مستمر اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) در دوران حكومت

 
 
 
 


کد مطلب: 170796

آدرس مطلب: http://www.hamandishi.ir/news/170796/

هم اندیشی
  http://www.hamandishi.ir