حجتالسلام «طائب»؛
وحدت گفتمانی مقدم بر وحدت مصداقی است
10 تير 1392 ساعت 12:19
با توجه به نتیجهی انتخابات ریاستجمهوری و ناکامی اصولگرایان، آسیبشناسی این رخداد سیاسی از ضرورت ویژهای برخوردار میشود. یکی از رویکردهای تحلیل این ناکامی، بررسی ضعف درون اصولگرایی است که در گفتوگوی زیر، با همین هدف، به تبیین موضوع پرداختهایم.
به گزارش هم اندیشی به نقل از برهان؛ نتیجهی انتخابات 92، اکثر تحلیلگران سیاسی را با سرگردانی خاصی روبهرو کرد. علیرغم پیشبینیها، کاندیدایی با تابلویی غیر از تابلوی اصولگرایی پیروز صحنهی انتخابات شد. بر این اساس، بررسی چرایی این موضوع، از ضرورتی دوچندان جهت فهم این تجربه و کسب عبرت از اشتباهات رخداده توسط اصولگرایان، برخوردار میگردد. جهت تبیین این موضوع، در گفتوگویی با حجتالاسلام طائب، به بررسی آن پرداختهایم.
با توجه به نتیجهی انتخابات یازدهمین دورهی ریاستجمهوری و پیروزی کاندیدای ائتلاف اعتدال و اصلاحات، دلایل ناکامی اصولگرایان در این دوره را چگونه ارزیابی میکنید؟
به دلیل اختلافی که جریان انحرافی به اصولگرایان القا کرده بود، این گروه از وحدت لازم برخوردار نبود. به طور مثال، برخی اصولگرایان، به دلیل موضعگیری و عملکرد قالیباف در فتنهی 88، به حق یا باطل، ایشان را خط قرمز خود دانستند و تخریبها را علیه او آغاز کردند. بنابراین، آقای قالیباف از نظر نیمی از جریان اصولگرا، وابسته به جریان فتنه محسوب میشد. عدهای ایشان را جزء ساکتین فتنه میدانستند و عدهای به این راضی نشده و او را همراه فتنه دانستند.
بر این اساس، این گروه از اصولگرایان هرگز از آقای قالیباف حمایت نکردند و در نهایت، آقای جلیلی را برگزیدند.
یعنی سایر گروههای اصولگرایی، از جمله جبههی پایداری، در فضای تخریبی که دولت علیه قالیباف ایجاد کرده بود، دارای جهتگیری شدند؟
بحث ما دولت نیست، زیرا دولت خرابکاری خودش را کرده بود. تخریبها بسیار تأثیرگذار بود و اصولگرایان هرگز پیگیری نکردند که آنها صحت داشتهاند یا نه. در حقیقت، آن اقدام جریان انحرافی، جریان اصولگرا را دو شق کرد که نیمی از آنها معتقد بودند آقای قالیباف ساکت فتنه یا اصلاً همراه فتنه است.
در انتخابات مجلس، برخی از دوستان گفتند برای ما کافی است که نامزد مورد نظر، انحرافی یا اهل فتنه نباشد. به عبارتی، آنها چنین تابلویی را در دست گرفتند که تابلوی بسیار خوبی بود؛ اما تمام حرف در تشخیص مصادیق فتنهگر و انحرافی است. آن نوع نگاه، آقای قالیباف و هر کسی را که با اوست جزء ساکتین فتنه یا فتنهگران محسوب میکند. این اولین شق در جریان اصولگرایی بود.
در انتخابات، توانمندی بخشی از اصولگرایان برای تخریب آقای قالیباف هدر رفت. آنها غافل بودند که با این تخریبها، تمام رأی را در سبد مخالف میریزند و رأی منفی ایجاد میکنند. به دلیل اینکه در ذهن دیگران، هر دو طرف دعوا، اصولگرا هستند.
در فقه، اصطلاحی به نام «اجماع مرکب» وجود دارد و به شرایطی اطلاق میشود که دو گروه متقابل، یک مطلب واحد را از دیدگاه خودشان مردود بشمارند. مثلاً در بین اهل سنت، تعدادی معتقد به تحریف قرآن هستند و در بین شیعیان نیز یک گروه شاذ وجود دارند که قائل به تحریف قرآناند. یهودیان برای اثبات تحریف قرآن، ادعا کردهاند که دربارهی این موضوع، اجماع مرکب وجود دارد؛ چون یا (به اعتقاد شیعیان) اهل سنت آن را تحریف کردهاند یا (به اعتقاد اهل سنت) شیعیان آن را تحریف نمودهاند، پس هر دو گروه در این نکته اجماع دارند که قرآن تحریف شده است. پس این کتاب منحرف است.
در این مثال، ممکن است یک جریان واحد، هر دو باور را به وجود آورده باشد. هر دو گروه طرف مقابل را متهم کرده و خودشان را مبرا میکردند؛ غافل از اینکه در این میان، اتفاقی در حال وقوع است که به درد کسانی میخورد که اصلاً قرآن را قبول ندارند و آن را باطل میدانند.
در موضوع مورد نظر ما نیز اتفاق مشابهی افتاد. جریان مخالفِ آقای قالیباف وی را تخریب کرد و گروه دیگری هم آن جریان را تخریب کرد و بدین ترتیب، دربارهی ناتوانی اصولگرایان اجماع مرکب ایجاد شد. وقتی مردم به این نتیجه برسند که اصولگرایی ناتوان است، به دنبال جریان سومی میگردند. در این شرایط، کسی میتواند رأیها را از آن خود کند که هیچ انتسابی به این جریان نداشته باشد.
ممکن است این سؤال ایجاد شود که چرا این رأیها به سراغ آقایان ولایتی یا رضایی نرفت؟ پاسخ آن است که آقای ولایتی منتسب به جریان اصولگراست. آقای رضایی نیز سعی کرد خود را مستقل از این جریان بداند، اما از آنجا که قبلاً سپاهی بوده است، کسی ادعای او را باور نکرد. در نتیجه، تعدادی از آرای اصولگرایان به سبد آقای روحانی ریخته شد، چون ایشان گفت: «من اصلاحطلب نیستم، بلکه مستقل هستم.» شعار ایشان از لسان مشترکی شنیده میشد که از اجماع مرکب بهره میبرد.
وقتی مردم به این نتیجه برسند که اصولگرایی ناتوان است، به دنبال جریان سومی میگردند. در این شرایط، کسی میتواند رأیها را از آن خود کند که هیچ انتسابی به این جریان نداشته باشد.
طرفین مجبور بودند خرابکاریهایی را که جریان انحرافی در دولت انجام داده بود تخریب کنند. مثلاً ما قبول داشتیم که در اقتصاد، ناکارآمدیهایی وجود دارد؛ اما آنها وقتی این انتقاد را مطرح میکردند، همزمان یکدیگر را هم تخریب میکردند. پس رأیها در سبد کسی میافتاد که علیالاطلاق سیاهنمایی کرد و گفت ما با این کلید میتوانیم مشکلات را حل کنیم. او مانند نظارهگر یک دعوا اینچنین میگوید: ای مردم، ناکارآمدی اقتصادی یک واقعیت است، این شخص میگوید طرف مقابل نمیتواند، طرف مقابل هم میگوید او نمیتواند، بدانید که من میتوانم.
من معتقدم تعداد آرایی که در اثر اجماع مرکب راجع به ناکارآمدی اصولگرایان جدا شد، چشمگیر نبود. در صورت وحدت رویهی اصولگرایان، سه تا چهار میلیون رأی حفظ میشد و پیروزی قطعی بود، زیرا اختلاف آرا برای کشیده شدن انتخابات به مرحلهی دوم پانصد هزار رأی بود.
عامل دوم شکست جریان اصولگرایی این بود که آنها موفق به وحدت گفتمانی نشدند. البته منظور من وحدت مصداقی نیست. اگر وحدت رویهای در گفتمان آنها حاصل میشد، صرف نظر از تعدد نفرات، میتوانستند با جذب حداکثری پیش بروند، اما در مناظرهها خلاف این را دیدیم.
مسئلهی سوم اینکه صرف نظر از اینکه آنها وحدت گفتمانی ندارند، تعارض گفتمانی در بین آنها حاکم بود. تعارض گفتمانی بین آقایان جلیلی و ولایتی دربارهی مذاکرات هستهای، شبیه یک تراژدی بود. آقای ولایتی اقدامی شبیه به آقای روحانی کرد. آقای روحانی در پی القای این مطلب به مخاطبان بود که ما در گذشته غنیسازی را تعلیق نکردیم. آقای ولایتی هم به دنبال القای این نکته بود که ما تلاش کردیم این روند را به طور مطلوبی جلو ببریم و شما نگذاشتید چنین کاری کنیم.
مسئلهی بعدی، حمایت بعضی گروهها از نامزدها بود. پس از پخش مناظرههای تلویزیونی و بعد از آنکه تعارضات نامزدها در گفتمان آشکارتر شد، جامعهی مدرسین از کاندیدایی حمایت کرد که در گفتمان، با نامزد اصولگرای دیگر اختلافات فاحشی داشت. در واقع آن زمان، وقت اعلان حمایت نبود؛ زیرا باعث ریزش شدید آرا شد. ما در حال حاضر بر سر پانصد هزار رأی صحبت میکنیم. پس ریزش صد هزار رأی هم کارساز است، چه رسد به رأیهای میلیونی.
بنابراین آنچه باعث شکست ما شد این بود که نتوانستیم از نظر گفتمانی و توانمندی عملی، بر روی یک نفر به اجماع برسیم.
ما میخواستیم از فرد به گفتمان برسیم، نه از گفتمان به فرد. در واقع نتوانستیم مانند اصلاحطلبان و جریان اعتدال، به وحدت گفتمانی برسیم و برای آن، یک مصداق پیدا کنیم. فکر میکنم یکی از آسیبها همین باشد. از آنجا که انتخابات دیگری پیش رو داریم، به نظر شما، بهتر نیست که سازوکار وحدت را از روی افراد به وحدت گفتمانی ببریم؟
بله، ما باید به وحدت گفتمانی برسیم. در عین حال، باید تلاش کنیم که در این وحدت، به مصداق برسیم. سؤالی که در این دوره برای عدهی بسیاری ایجاد شد این بود که «صالح مقبول» را انتخاب کنیم یا «اصلح غیرمقبول» را؟ به نظر من، مبنای این سؤال غلط است؛ زیرا اصلح غیرمقبول اصلاً اصلح نیست. فرض کنید در جبهه هستید. یکی از فرماندهان اهل نماز شب است، اما نه کارآمدی اجرایی دارد و نه میتواند گروه را به جلو ببرد. فرماندهی دیگر تدین فرماندهی قبلی را ندارد، اما فن جنگ را میداند و در نهایت، برای رساندن ما به هدف تلاش میکند. در اینجا فرماندهی دوم اصلح است، نه اینکه او اصلح غیرمقبول است. باید دقت کنیم که مسئولیت را به فردی توانمند میدهیم یا فردی ناکارآمد. در اینجا دیگر «توکل بر خدا» مطرح نیست.
مردم تشخیص دادهاند که این فرد توانمندی اجرایی ندارد و اگر کاری را به او بسپاریم، از عهدهی آن برنمیآید.
باید دقت کنیم که اگر ما وحدت گفتمانی پیدا کنیم، ممکن است تنها در مورد انتخاب آن فرد دچار اختلاف شویم. ما در این دوره، کماکان چوب اقدامات جریان انحرافی را خوردیم. این جریان از سال 84 یک فرد را تخریب کرد و در این کار، به شدت اصرار ورزید. در طرف دیگر نیز افراد از نظر عملکرد، متفاوت بودند.
موضوع دیگری که باید در رابطه با آن به بحث بیشتری بپردازیم جنس رأی آقای روحانی است. لطفاً در این باره توضیحاتی بفرمایید.
در مورد آقای روحانی باید توضیح دهم که گفتمان ایشان اصلاً از جنس فتنهی 88 نبود؛ بلکه در حقیقت گفتمانی میانهرو بود. تنها آقای عارف صراحتاً اعلام کرد که اصلاحطلب است. خود آنها به این نتیجه رسیدند که آقای عارف، که تابلوی مستقیم اصلاحطلبی را بالا برد، رأی نمیآورد.
با توجه به پیروزی کاندیدای اعتدالگرا، بهترین کنشی که اصولگرایان میتوانند در این شرایط انجام دهند چیست؟
در حال حاضر، دو مسئلهی حساس را پیش رو داریم؛ مطالبات ما از طرف مقابل و نوع تعامل با آنها. در اینجا قصد دارم بیشتر دربارهی مورد دوم صحبت کنم. ما باید دربارهی چند مطلب دقت کنیم. یکی اینکه طرف مقابل، ما را در مطالبات به بیراهه نَبَرد. اگر مطالبات ما از یک جنس باشد و مطالبات مردم از جنس دیگر، آن گاه دولت در پاسخ به خواستههای ما، خود را از دید نقدمان دور میکند. خواستههای ما باید خواستههای مردم باشد.
عامل دوم در شکست جریان اصولگرایی این بود که موفق به وحدت گفتمانی نشدند. البته منظور من وحدت مصداقی نیست. اگر وحدت رویهای در گفتمان آنها حاصل میشد، صرف نظر از تعدد نفرات، میتوانستند با جذب حداکثری پیش بروند، اما در مناظرهها خلاف این را دیدیم.
به اعتقاد من، باید دقت کنیم که در درخواست مطالبات در رسانهها اشتباه نکنیم و روی مسئلهی هستهای تمرکز ننماییم؛ بلکه مطالبات اقتصادی را نگه داریم. باید چنین موضعی بگیریم که مسائل هستهای اصلاً مورد اختلاف نبوده است. آن گاه روی وعدههای اقتصادی آقای روحانی تأکید کنیم و همین روال را ادامه دهیم. در باب جریان انحراف هم باید به شکل منطقی موضعگیری کنیم و اجازه ندهیم فراموش شود. سپس به سراغ ترویج گفتمان انقلاب برویم.
منظور شما مطالبات سیاسی و اقتصادی است؟
بله، ما دربارهی مسائل هستهای باید بدانیم که اصولاً این مسئله برای دشمن ما اهمیت چندانی ندارد. این طور نیست که اجازه ندهند ما صد یا هزار عدد سانتریفیوژ داشته باشیم؛ بلکه آنها میخواهند ایران را از دست ما بگیرند. بنابراین اینکه «ما میخواهیم از طریق مذاکرات حقمان را بگیریم» تنها یک شعار است. چرا باید سراغ مذاکرات برویم؟ آنها میخواهند در دنیا اعلام و اثبات کنند که ایران اهل منطق نیست و باید زور بالای سرش باشد.
فراموش نکنید که آنها در جنگ، در کنار عراق به ما حمله کردند و به همهی دنیا گفتند که ایران حمله کرد. از آنجا که رسانهها در دست دشمن است، تلاش ما بیفایده خواهد بود. دیدیم که در آخر، وقتی که منافعشان اقتضا کرد، گفتند عراق متجاوز است. باید از نظر روانی این مسئله را در دنیا جا بیندازیم که ما پای میز مذاکره مینشینیم. پس قدم اول مذاکرات این است که ما «خلاف منطق» در دنیا معرفی نشویم.
قدم دوم روش مذاکره است. آیا بهترین روش عقبنشینی است؟ آقایان در مناظره گفتند که ما عقبنشینی نکردیم و زیر بار تعلیق نرفتیم. پس دولت جدید اصلاً با شعار عقبنشینی نیامده است تا مردم به عقبنشینی رأی داده باشند. آنها با این شعار آمدند که ما بهتر از شما مذاکره میکنیم. میدان برای مذاکره کردن شما باز است. اما آنچه در ادعاهای انتخاباتی گفتید چه بود؟ ادعا کردید چرخ سانتریفیوژ زمانی باید بچرخد که چرخ اقتصاد و کارخانهها بچرخد؛ یعنی شما ادعا میکنید «چرخ کارخانهها در حال حاضر نمیچرخد و ما آمدهایم چرخ کارخانهها را بچرخانیم.» بفرمایید، شروع به کار کنید. این طور نباشد که از حالا شروع به خراب کردن کنید و مشاور اقتصادیتان بگوید که ما سه برنامه داریم: خوشبینانه، متوسط و بدبینانه. بعد از آن، سراغ برنامهی بدبینانه بروید و بگویید که بدبینانه این است که ما نمیتوانیم اوضاع را درست کنیم و این کار زمان میبرد.
ما باید پیوسته دربارهی وعدههای انتخاباتی آقای روحانی، به طور موضوعی، با زمانبندی، اطلاعرسانی دقیق کنیم. نباید قضیهی هستهای را تبدیل به مشکل اصلی کنیم. به اعتقاد من، مسئلهی هستهای میتواند مفری باشد تا دولت جدید پاسخگوی وعدههای اقتصادی نباشد.
نکتهی دیگر اینکه ما در رابطه با جریان فتنه طلبکار هستیم. همین آقایانی که الآن به قدرت نزدیک شدهاند باید معذرتخواهی کنند و اعلام نمایند که در جریان فتنه اشتباه کردهاند؛ چون به دروغ گفتند که تقلب شده است و الآن برگشتهاند. باید قبول کنیم که آقایان میرحسین موسوی و کروبی اگرچه حتی به دادگاه نرفتهاند، در دادگاه مردم مجرم هستند.
مسئلهی سوم اینکه جریان وابسته به آقای روحانی باید بردباری، متانت و منطق را از جریان اصولگرایی یاد بگیرند. همان طور که همه شاهد بودند، آنها با 250 هزار تا 500 هزار اختلاف رأی، رئیسجمهور شدند و متانت جامعهی اصولگرا را مشاهده کردند. اصولگرایان نتیجهی انتخابات را به راحتی پذیرفتند؛ اما چهار سال قبل، هنگامی که ما کوچکترین حرکتی برای ابراز خوشحالی کردیم، ما را متهم کردند. در حالی که ما امروز با متانت شاهد شادی هواداران آنها هستیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار «برهان» قرار دادید.
کد مطلب: 167270
آدرس مطلب: http://www.hamandishi.ir/news/167270/
هم اندیشی
http://www.hamandishi.ir