نشانه های ظهور و جهان پس از ظهور
31 خرداد 1392 ساعت 20:36
آيا در روزگار ظهور ولايت نمىتوانيم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى آزادى، امنيت و آرامش واقعى باشيم؟
آخرالزمان و امام مهدى، عليه السلام
محمد دشتى
به انگيزه انتشار كتاب امام مهدى، عليه السلام، از ولادت تا ظهور نوشته سيد محمدكاظم قزوينى، ترجمه حسين فريدونى
ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پيوسته است: زمان دوران اين تحول در رويداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متكفل اين امر عظيم (امام مهدى، عليهالسلام).
آخرالزمان اصطلاحى است در فرهنگ اديان بزرگ دنيا، به معناى آخرين دوران حيات بشر و قبل از برپايى قيامت. در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله، تا وقوع قيامت را شامل مىشود و هم دوران غيبت و ظهور مهدى موعود، عليهالسلام، را. در دوران معاصر، عدهاى از مفسران و متفكران مسلمان از قبيل: مرحوم علامه طباطبايى، استاد شهيد مرتضى مطهرى، سيد قطب، محمد رشيدرضا، شهيد سيد محمدباقر صدر و... با اتكا به آياتى از قرآن كريم (اعراف: ۱۳۸، انبياء: ۱۰۵، صافات: ۱۷۱ و ۱۷۲) استخلاف انسان در زمين، فرمانروا شدن نيكوكاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزى حق بر باطل را بهرغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آينده بشر مطرح كردهاند و آيات و روايات مربوط به تحولات آخرالزمان را بيانگر نوعى فلسفه تاريخ مىدانند و به اعتقاد ايشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفايى تكامل اجتماعى و طبيعى نوع انسان، چنين آيندهاى امرى است محتوم كه مسلمانان بايد انتظار آن را داشته باشند و نبايد منفعل و دلسرد به حوادث واقعه بنگرند، بلكه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاريخى انتظار، بايد سرشار از اميد، آمادگى و كوشش در خور اين انتظار مقدس باشند. در چارچوب اين برداشت، آخرالزمان قطعه معينى از تاريخ نوع انسان است كه او بايد در آن حركت تكاملى تدريجى خود را تا تحقق وعده الهى ادامه دهد. (۱) در حاليكه در كتب علماى متقدم همچون كمالالدين شيخ صدوق و كتابالغيبه شيخ طوسى، رحمةاللهعليه، چنين تفسيرى از تاريخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غير عادى كه در آخرين بخش از زندگى نوع انسان واقع مىگردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمىشود. (۲)
در نظر متاخران بينا بودن در مورد نشانههاى زمان و ارزيابى رخدادها، در پرتو پيشگوييهاى آخرالزمانى كه در جامعه جريان دارد، ضرورى است . كما اينكه بسيارى از انديشمندان بر اين باورند كه جامعه انسانى اينك در آخرين مرحله غفلت از ذات و در اوج تحمل جوهر مادى و كميت منطوى در كثرت قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پيشتر مىرود; درك جمعى او از خير و عدل مطلق مفهوم تر و شفافتر مىگردد.
شناخت آخرالزمان يا فرجام شناسى (Eschatologie)در اديان يهود، مسيحيت و زرتشتى نيز حائز اهميت است.
با عنايتبه آنچه بيان شد، آخرالزمان پايان همه چيز نيست، بلكه ترميم جهان است. گويى جهان ناگهان تعادل خود را باز مىيابد و به حالت اوليه باز مىگردد. همه آشفتگيهاى ممكن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتى آشفتگى مطلق است كه فى نفسه و با ديدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه اين بى نظميها در قبال نظم كل كه سرانجام همگى به آن باز مىگردند، قرار گيرد جنبه منفى خود را از دست مىدهد و جزو عوامل مقوم و به يك معنى فانى در مرحله ظهور مىشود.
به تعبير رنه گنون در كتاب آخرالزمان يا عصر سيطره كميت دوران دجال نهايت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس ناپايدار و موقت است - هر چند كه نمىتوانست جز آنچه واقعا هست چيز ديگرى باشد - و فقط جنبه خير و سعادت كه پايايى و قطعيت دارد و به سامان مىرسد، به قسمى كه محال استسرانجام غالب نشود.
نگاهى به دردها و آلام بشر انديشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاك آدمى چنين مىنماياند كه در ميان همه خواستههاى ضد و نقيضش، امروز يكى هست كه همه در آن مشتركند. همه اقوام و ملل و رژيمهاى سياسى يكصدا خواهان آزادىاند. آزادى برابر با حضور ضرورت حقيقت در وجود آدمى. آزادىاى كه جوهر انسان مختار است و امكان عروج او را فراهم مىآورد. آزادى رهايى بخش (۴) و مقوم انديشه و حكمت. رهايى انسانى كه مىخواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادى اصيل و واقعى كه نهفته در اطاعتحق است. از اين رو دستيابى به سعادت به معناى دستيابى به رحمت و عدالتى استكه خداوندآن را مقرركردهاست.
زندگى در جهانى متعالى است كه در آن آدمى به كمال حقيقى و واقعىاش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) كه مىداند نمىتواند امنيتحقيقى را با سازمان دادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقايع و مقدراتى وجود دارند كه آدمى نمىتواند آنها را در زير قدرت خود بگيرد. نمىتواند كارهاى خود را دوام بخشد، زندگىاش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هيچگونه امنيت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقيقا همين نگرانى اصيل است كه باعث مىشود انسانها با تمام وجود در آرزوى امنيتباشند. (۵)
چرا امروز كه فن آورى و توانايى بشر نسبتبه قرون گذشته و دهههاى قبل پيشرفت چشمگير و غير قابل مقايسهاى نموده است و مباحثى همچون دموكراسى، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بيش از گذشته با ابتناى به تحليلها و فلسفههاى گوناگون مطرح مىشود، با اين همه در غرب پيشرفته و فرهيخته سخن از هبوط آدمى، ظهور نيست انگارى و بلايا و مصائب جهانى، سر در گمى بى پايان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژههاى كلامى، مجهول انگارى جهان، پيچيدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدريجى آن، افزايش مستمر تراژدى بشرى، حاكميت روز افزون عقلانيت ابزارى، از دست رفتن آخرين رمق حيات معنوى جهان و تبديل شدن انسان به تودهها (Mass) ، عصر غيبتساحت قدس و فرا رسيدن زمانه شب عالم و... مىشود؟
آيا در نظم كنونى ارباب و رعيتى مدرن! شوريدگى انديشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مكاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزايش سهمگين ميل به قدرت و استيلاى بر ديگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و... و نهايتا سرخوردگى از همه چيز، رو به فزونى نيست؟
شايد تصور شود كه مقصود از ظهور حضرت مهدى، عليهالسلام، پايان همه اين آلام در طرفه العين و به يك نگاه و اشاره ايشان است. اين البته از توان ايشان به دور نيست; اما شايد تحقق امر صورت ديگرى نيز داشته باشد. اگر گفته مىشود كه بسيارى از ابواب علم تا كنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشايش اين ابواب چه منظرى را پيش روى آدمى مىنهد؟ گسترش ظهور ولايت در سراسر جهان و استقرار يكپارچه و فراگير آن چه آثار و بركاتى دارد؟
چه تغيير و تحولى در افكار و انديشهها و كنشها و واكنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پيش خواهد آمد؟
آيا در روزگار ظهور ولايت نمىتوانيم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى آزادى، امنيت و آرامش واقعى باشيم؟
آيا نمىتوان تصور نمود كه مغز شيرين ايمان و كنه عفن گناه برملا مىگردد و هم او، مفاهيم متعالى زيبايى، زندگى و حتى اسلام را نه در قالب الفاظى چند، بلكه با غوطهورى در عمق و ذات آنها تبيين مىكند و شهد حيات طيبه را در كام تشنه انسانها فرو مىچكاند و عصر روشنايى را آغاز كرده، سر در گمى او را پايان بخشيده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالى انسان متكى به ايمان - و نه بى اختيار در امواج تودهها و مسيطر بر عقلانيت ابزارى و نه محكوم آن - خواهد بود؟
درباره حضرت مهدى، عليهالسلام، كتابهاى فراوانى در ميان مسلمانان نگاشته شده كه در برگيرنده موضوعات ذيلاند:
آيات و احاديث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات اديان، ولادت، غيبت، طول عمر، نواب اربعه، راه يافتگان به حضور ايشان، توقيعات مباركه، ضرورت شناخت ايشان، فلسفه مهدويت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظايف منتظران، اصحاب و ياران، عصر ظهور، رجعت، ادعيه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (۶) و... اما ترديدى نيست كه بيشترين و دقيقترين سهم به مؤلفان شيعى اختصاص دارد كه با اتكا به معارف اهل بيت، عليهمالسلام، جزئيات بيشترى را درباره اين موعود عظيم و دوران ايشان ارايه مىنمايد.
و اما اينك كه در مرحله تحولات وسيع و پيچيدهاى در سراسر جهان در پرتو نهضتى مبتنى بر انتظار شيعى قرار داريم، سنجش وضعيت و موقعيت، ضرورتهاى ديگرى را نيز ايجاب مىكند. زيرا به تشريح نظرى، جامعه شناسى و فلسفى موضوع نيازمنديم، هم به صيرورت اعتقاد به مهدويت در ميان اديان الهى و تذكر بر تحريف و غفلتى كه صورت گرفته است و به تعبير قرآنى، يعرفونه كما يعرفون ابنائهم (۷) ، و هم تبيين ضرورت شناخت و بيان مشخصات دقيق امام، عليهالسلام، و برنامههاى ايشان و بويژه ارايه تركيبى از انتظار ظهور با سرنوشتبشر زمان غيبت در فرايند عملكرد اجتماعى امروز. بايد توجه داشت در اين جايگاه بسيار مهم و حساس، بايد از راه تركيب دادهها به نحو صحيح و خردورزانه و با پيراستن آن از خرافات و اوهام و قشرىگرى، همراه رويكردى عميق به اصل مظلوم ولايت و بويژه درك درست از غيبت ولى خدا و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعهاى را فراهم آورد كه ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعاليم و سنت اهل بيت، عليهمالسلام، ظرافتها و نحوه حفظ ايمان در دوره آخرالزمان و غيبت را نيز مشهود سازد.
كتاب امام مهدى، عليهالسلام، از ولادت تا ظهور با هدف معرفى اين وجود عاليقدر به خامه استوار دانشمند فقيد و محقق بزرگوار، مرحوم سيد محمدكاظم قزوينى در ۲۴ فصل به شيوهاى تحقيقى و پر احساس به عربى نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاى دكتر حسين فريدونى به فارسى برگردانده شده است.
كتاب مزبور كه از تبويب مناسبى برخوردار است مطالب ارزندهاى درباره نام و نسبتحضرت مهدى، عليهالسلام، بشارت به وجود مقدس ايشان، تولد و نهان زيستى كوتاه مدت و نايبان چهارگانه و ديداركنندگان ايشان در آن ايام، يبتبلندمدت و ديدار كنندگان حضرتش در اين ايام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهديان، نحوه ظهور و استيلاى ايشان بر قدرتهاى روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامدارى و پايان عمر مباركشان را به خوانندگان ارايه مىنمايد.
كتاب با استفاده از تجربيات كتب قبلى، از منابع ارزنده و دست اولى برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سليقه وافر ايشان به نحو آراسته و پاكيزهاى حروف نگارى و صفحه آرايى شده و با فهرستهاىمتعدد تكميل گرديدهاست.
از جمله خصوصيات كتاب و روش مؤلف چنين است كه تقريبا اكثر احاديث و اخبار مربوط به حضرت مهدى، عليهالسلام، را آورده و سپس آنها را تحليل و بعضا تاويل و تفسير مىكند. اما كمتر حديثى را از حيث رجال سند مورد بررسى قرار مىدهد. هر چند كه اتكا بر اخبار، روش اصلى مؤلف محترم است اما نكته در خور توجه آن كه در همين چارچوب نيز سعى بر ارايه منطقى روايت و يا تاويل عقلانى آن مىنمايد. در بخش زندگى جامعه در عصر ظهور مباحثى مطرح شده است (۸) كه بعضا از پشتوانه روايى و استدلالى محكم و روشنى برخوردار نيست و بيشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما بايد توجه داشت علاوه بر آنكه اعتبار و سنديتبرخى از اين روايات قابل تامل است، به تعبير برخى بزرگان، بسيارى از رسث/ح .تسا هدش نايب ،ملاسلاهيلع ،نامز ماما روهظ ميلاع هنيمز رد تاياور ىخرب رب اكتا اب ىدنچ بلاطم روهظ ىاههناشن لصف رد ح<>ح )۸( شرايط و يا علايم ظهور قطعى نيست و بدايى و تغيير يافتنى است. زيرا چه بسا، مردم با توجه به اين شرايط خود را در زمان امكان ظهور احساس نكنند در حاليكه توجه مستمر به امام، عليهالسلام، و درخواست ظهور ايشان به هيچ وجه نبايد محدود به شرايط و اوضاع خاص باشد. اين امرى است كه تنها به اراده خداى يكتا بستگى دارد و لذا بايد تحقق آن را از مشيت الهى بى آنكه مانعى در كار باشد، درخواست نمود. از مهمترين مباحث درباره امام عصر، عليهالسلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنايى با تعهدات و وظايفى است كه در قبال ايشان داريم. اين تعهد و عمل به آن در عنوان انتظار خلاصه مىشود و درك و تحليل عميق آن، بويژه شناخت دوران غيبت - كه خود ابتلايى بزرگ براى بشر بوده است - براى هر مؤمنى ضرورت دارد. اما به نظر مىرسد كه موضوع اساسى و مهم انتظار. بيان وظايف مسلمانان در عصر غيبت از جمله مباحث ناگفته اين كتاب است. بر اين نكته بايد فقدان بحث مهم ضرورت شناخت مهدى، عليهالسلام در اوايل كتاب و موضوع توقيعات مباركه امام را نيز بيفزاييم.
به هر حال، در مجموع كتاب از روح و طراوت ويژهاى برخوردار است كه قطعا برخاسته از شيفتگى مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، عليهالسلام، است. بدين سبب مطالعه كتاب مزبور براى طالبان معرفت امام غايب، قطعا مفيد و سودمند است همانند اثر ديگر مرحوم سيد محمدكاظم قزوينى درباره زندگى حضرت فاطمه زهرا، سلام الله عليها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همين مترجم محترم قرين معنويت و عرض ارادت به ساحت قدس صمتخواهد بود.
پىنوشتها:
۱. ر. ك: مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ.
۲. ر. ك: دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۶.
۳. ر. ك: دائرةالمعارف جهان نوين اسلام (سخذ) ج۱، ص۴۴۰ تا ۴۴۲.
۴. ر. ك: سوره اعراف(۷)، آيه۱۵۷.
۵. مجله ارغنون، ش۵ و۶، مقاله عيسى مسيح و اسطوره شناسى، ص۱۰۹ تا۱۳۹.
۶. براى آشنايى بيشتر ر.ك: مهدىپور، علىاكبر، كتابنامه حضرت مهدى، عليهالسلام، اين كتابنامه مشتمل بر معرفى بيش از ۲۰۰۰ عنوان كتاب مستقل به زبانهاى مختلف است كه در دو جلد و ۸۰۱ صفحه منتشر شده است.
۷. سوره بقره(۲)، آيه۱۴۶.
۸. فصل ۲۱، ص۶۱۳ تا ۹۶۵۵. براى آشنايى بيشتر در اين زمينه ر. ك: الصدر، محمد، تاريخ، بعدالظهور.
*. مقاله حاضر برگرفته از كتاب ماه، دىماه۱۳۷۶ است.
***********************************
آسيبشناسي باور به ظهور منجي
عباس پسنديده
اشاره:
باور مهدوي و فرهنگ انتظار در طول تاريخ با انديشهها و برداشتهاي نادرست بسياري در آميخته شده است. انديشهها و برداشتهايي كه به تدريج تبديل به آسيبها و آفتهاي جدي براي اساس و بنياد اعتقاد به ظهور منجي در فرهنگ شيعه شدهاند.
در عصر حاضر كه جامعه ما به شكل روزافزوني، به موضوع انتظار و ظهور روي آورده است، ضرورت شناسايي اين آسيبها و آفتها، بيش از هر زمان ديگر احساس ميشود و لازم است كه ضمن ترويج و توسعه فرهنگ انتظار، اين موضوع نيز مورد توجه جدي قرار گيرد.
با توجه به آنچه گفته شد، در نيمه شعبان سال گذشته، مؤسسه فرهنگي موعود اقدام به برپايي همايشي با عنوان باور مهدوي؛ تهديدها و آسيبها نمود. كه طي دو روز برگزاري آن، اساتيد و محققان ارجمند حوزه و دانشگاه ديدگاههاي خود را در اين زمينه ابراز داشتند. آنچه در پيخواهد آمد، حاصل يكي از سخنرانيهاي ارائه شده در اين همايش است كه اميدواريم مورد توجه شما عزيزان قرار گيرد.
شيعه معتقد است كه در آينده، مردي از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد كرد و با تشكيل آخرين دولت، پايان تاريخ را رقم خواهد زد. اين از اصول راهبردي باورهاي شيعه است. اصلي كه آينده را روشن ميسازد و جهتگيري حركت شيعه را مشخص ميكند.
ظهور حضرت مهدي(ع) همچون فانوسي است كه در اقيانوس متلاطم و ظلماني دوران غيبت، ساحل امن و نجات را براي كشتيهاي طوفانزده مشخص ميسازد و از اينرو شيعه بايد پيوسته از اين فانوس الهي حفاظت كند و آنرا از آسيبها و آفتها ايمن سازد؛ چرا كه در غير اين صورت فانوسهاي بدلي، جاي فانوس حقيقي را خواهند گرفت و مردم به جاي اينكه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهي و سرگرداني ميگردند و نتيجه اين امر چيزي جز تأخير ظهور نخواهد بود.
ايمنسازي و مصونيت بخشي به اصل ظهور متوقف بر آفتزدايي است و آفتزدايي متوقف بر آفتشناسي و آسيبشناسي است. بدون شناخت آسيبها نميتوان عمليات ايمنسازي و حفاظت را اجرا نمود. در اين مقاله برآنيم تا به برخي از اين موارد اشاره كنيم و لذا مسئله آسيبشناسي ظهور را در سه قلمرو بررسي خواهيم كرد.
قلمرو اول هنگامه ظهور است؛ يعني چه زماني و در چه شرايطي پديده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم شيوه ظهور است كه به مسئله حوادث پس از ظهور ميپردازد و به اين سؤال كه دولت مهدوي چگونه حاكميت يافته و تشكيل ميشود؛ پاسخ ميدهد و قلمرو سوم دولت ظهور است كه موضوع مأموريت دولت مهدوي را بررسي كرده و بيان ميكند كه دولت ظهور براي چه ميآيد و چه خواهد كرد؟
۱. هنگامه ظهور
برخي از آسيبهاي موضوع ظهور مربوط به هنگامه ظهور است. هنگامه ظهور، يعني زماني كه ظهور اتفاق خواهد افتاد. بديهي است كه مراد از زمان، زمان تقويمي نيست. زمان تقويمي را كسي جز خداوند متعال نميداند. بلكه مراد از زمان ظهور، زمان پيششرطي و زمان زمينهاي است. بنابراين وقتي از هنگامه ظهور پرسش ميشود، مقصود اين است كه پيششرط ظهور چيست؟ زمينه ظهور حضرت كدام است؟ و در چه شرايطي حضرت مهدي(ع) ظهور خواهد كرد؟
۱ـ۱. اهميت و ثمره بحث: مسئله هنگامه ظهور از آن جهت اهميت دارد كه مشخص ميسازد براي ظهور چه مقدماتي لازم است (مقدمات ظهور) و براي تحقق مقدمات و زمينهها، چه وظايفي بر عهده شيعه است (وظايف منتظران). پاسخ به پرسشِ هنگامه ظهور، جهت حركت شيعه را مشخص ميسازد. پاسخ درست، مسير درست را مشخص ميكند و پاسخ نادرست، شيعه را به بيراهه كشانده و ظهور را به تأخير مياندازد.
به بيان ديگر پاسخي كه به پرسش هنگامه ظهور داده ميشود، تأثير مستقيم و غيرقابل انكاري در بحث انتظار خواهد داشت. انتظار و چگونگي آن از مسايل بنيادين در دوران غيبت است كه نميتوان به سادگي از كنار آن گذشت. تعريف دقيق انتظار، فرهنگ انتظار و وظايف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخي صحيح، منطقي و متين براي پرسش هنگامه ظهور است. از اينرو مسئله آسيبشناسي و آسيبزدايي در قلمرو هنگامه ظهور، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است.
۱ـ۲. آسيبشناسي هنگامه ظهور: يكي از آسيبهاي مرتبط با هنگامه ظهور اين است كه گمان ميشود فراگيري و جهان شمولي فساد پيش شرط ظهور است. برخي معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدي(ع) ظهور نخواهد كرد. و شايد پاسخ اين گروه به اين پرسش كه چرا حضرت مهدي(ع) در غيبت است؟ اين باشد كه: چون هنوز مناطقي از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اينجا براي آشنايي بيشتر با اين ديدگاه، دلايل معتقدان آن و آثاري را كه اين ديدگاه بر انديشه انتظار دارد، بررسي ميكنيم.
الف) دليل:
دليل كساني كه معتقدند جهانشمولي فساد پيششرط ظهور است، رواياتي است كه ميگويند حضرت مهدي(ع) زماني ظهور ميكند كه جهان پر از ستم شده است.
روايات فراواني وجود دارند كه درباره جهان پيش از ظهور، از تعبير كما ملئت ظلماً و جوراً استفاده كردهاند. مثلاً رسول خدا(ص) ميفرمايد:
لاتقوم الساعه حتي تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ يخرج رجل من عترتي فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و عدواناً.۱
قيامت برپا نميشود تا زماني كه زمين از ستم و دشمني آكنده شود، آنگاه مردي از خاندان من قيام كند و زمين را همچنان كه از ظلم و جور آكنده شده، از عدل و داد پر كند.
و يا در كلام ديگري ميفرمايد:
لولم يبق من الدّهر إلاّيوم لبعث الله تعالي رجلاً من أهل بيتي يملؤها عدلاً كما ملئت جوراً.۲
اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند مردي از خاندان مرا برميانگيزد كه دنيا را پر از داد ميكند همچنان كه پر از ستم شده است.
از چنين رواياتي اين برداشت را كردهاند كه فراگيري فساد، پيششرط ظهور است. در بحثهاي بعدي به تحليل اين بُعد از روايات مهدويت خواهيم پرداخت و مشخص خواهيم ساخت كه مراد از اين تعبيرها چيست.
ب) تأثير اين نظريه بر فرهنگ انتظار:
اين نظريه تأثير مستقيمي بر فرهنگ انتظار و تعيين وظايف منتظران دارد. انگارهاي كه از دل نظريه فوق در باب انتظار بيرون ميآيد، نفي امر به معروف و نهي از منكر و تعطيلي هرگونه حركت اصلاحطلبي است. گروهي از كساني كه پيششرط ظهور را فراگيري فساد ميدانند، بر اين باورند كه نبايد جلوي فساد را گرفت. از ديدگاه اينان، هرگونه مانعتراشي در راه انجام فساد و منكرات، منجر به تأخير در ظهور ميشود. امام خميني(ره) درباره اين گروه ميفرمايد:
يك دستهاي ميگفتند كه خوب، بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايند، ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هركاري ميخواهند بكنند، گناهان زياد بشود كه فرج نزديك بشود.۳
كساني كه اين انگاره را پذيرفتهاند، بر اين باورند كه چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظيفه منتظران، سكوت در برابر منكرات و اجازه گسترش فساد است و بر اين اساس معتقدند هر نوع تلاش براي جلوگيري از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حركت ضدانتظار است كه موجب به تأخير افتادن ظهور ميشود.
۱ـ۳. نقد: در نقد اين ديدگاه بايد گفت كه اگرچه روايات مورد استناد صحيحاند، اما استنباطي كه از آنها شده درست نيست. سؤال اين است كه رواياتِ مورد استناد، بيانگر توصيف زمان ظهور ند يا بيانگر پيششرط ظهور؟ فرق است ميان اينكه گفته شود ويژگيهاي اجتماعي هنگامه ظهور چيست و اينكه گفته شود پيششرط ظهور حضرت مهدي (ع) چيست. مورد اول ويژگيهاي جامعه جهاني را به هنگام ظهور توصيف و پيشبيني ميكند، ولي مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را توضيح ميدهد. بديهي است كه ميان اين دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد ميشود؛ آيا بدين معناست كه فصل بهار علت ولادت است يا فصل بهار توصيف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نيز همين مسئله صادق است. خيلي فرق است ميان اينكه بگوييم حضرت مهدي(ع) چون فساد فراگير شود ظهور ميكند يا اينكه بگوييم حضرت مهدي (ع) در زماني كه فساد فراگير است ظهور خواهد كرد. ميان اين دو تفاوت ظريفي وجود دارد.
فهم متون ديني نيازمند كار كارشناسي است. بايد مجموعه متون ديني را مورد توجه قرار داد تا به نتيجه منطقي رسيد. در متون ديني هيچگاه از فراگيري ستم به عنوان علت ظهور ياد نشده تا در نتيجه گفته شود كه راه تعجيل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلكه در متون حديثي تصريح شده كه پيششرط ظهور، تغيير جامعه و حركت آن به سمت صلاح و فلاح است. اينكه در بحث روششناسي فهم متون ديني گفته ميشود بايد مجموعه روايات را مورد توجه قرار داد تا بتوان ديدگاه دين را استخراج نمود، به همين دليل است.
مطالعه ديگر روايات نشانگر اين حقيقت است كه تمركز بر بخشي از احاديث و ناديده گرفتن برخي ديگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحريف در ديدگاه دين ميگردد. در ادامه به روايتي در زمينه پيش شرط ظهور اشاره ميكنيم تا اين بحث روشنتر گردد:
كسي از امام باقر(ع) ميپرسد كه چه وقت ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق ميافتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بيان يك حكايت آموزنده، تاريخ را به سه دوره؛ زمان گرگصفتي، زمان ميشصفتي و زمان ترازو تقسيم كرده و روشن ميسازد كه در كداميك از اين دورهها، امكان ظهور وجود دارد. حكايت اين است كه عالم فرزانهاي، فرزندي داشت كه نسبت به دانش و فضل او بيرغبت بود و لذا بهرهاي از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسايهاي داشت كه از دانش او بهرههاي فراوان برده بود. عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع كردند و با مشكل روبهرو شدي از اين مرد همسايه كمك بخواه. پس از مدتي، پادشاه خوابي ديد و براي تعبير خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار كرد. او به همسايه مراجعه كرد و از وي نظرخواهي نمود. همسايه فرزانه گفت: در تعبير خواب پادشاه بگو كه اكنون زمان گرگ است، ولي وقتي پاداش را گرفتي سهم مرا نيز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبير خواب او، پاداش خوبي گرفت، اما با كمال شهامت به وعده خود با همسايه عمل نكرد.
پس از مدتي دوباره جريان تكرار شد. فرزند عالم با عذرخواهي و خجالت نزد همسايه رفت. همسايه به او گفت: بگو اكنون زمان ميش است. ولي اينبار سهم مرا از پاداش فراموش نكن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به ترديد افتاد كه چه كند آيا سهم همسايه را بدهد يا نه؟ ولي بالاخره از اين كار چشمپوشي نمود. وقتي براي بار سوم قضيه تكرار شد، فرزند عالم قول داد كه اينبار به وعده خود عمل كند. همسايه فرزانه نيز به او گفت: به پادشاه بگو اكنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسايه رفت و سهم او را تقديم كرد. همسايه فرزانه در اينجا كلام بسيار مهمي دارد. به او گفت:من از آغاز نيز چشمداشتي به اين مال نداشتم ولي تو فرزند زمان خود هستي. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت كردي. زمان دوم زمان ميش بود كه دلش ميخواهد ولي عمل نميكند، تو هم دلت ميخواست كه حق مرا بدهي ولي عمل نكردي. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل كردي. همه پاداش از آنِ تو.۴
امام باقر (ع) با بيان اين حكايت ميخواهد بفرمايد كه در دوره گرگصفتي حق امامت غصب شد، در دوره ميشصفتي مردم ميخواهند حق ما را بدهند ولي حال آن را ندارند و در دوره سوم كه دوره عدالت است مردم حق ما را خواهند داد! اينها دورههاي سهگانه تاريخ امامتاند. مدار و محور اين دورههاي سهگانه، مردماند. اگر مردم تغيير كنند، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. براساس اين حديث شريف، پيششرط ظهور عدالتخواهي مردم است. امامِ عدالت، امت عدالتخواه ميخواهد. دولت عدالت، جامعه عدالتپذير ميخواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نميپذيرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نميكنند؛ همانگونه كه امام علي(ع) را تحمل نكردند.
اگر ظهور در جامعه فاسد روي دهد، امام مهدي(ع) نيز فرجامي چون ديگر امامان خواهد داشت. بنابراين پيششرط ظهور، توسعه عدالتخواهي است. گفتمان جامعه بشري بايد به گفتمان عدالت تبديل شود تا زمنيه ظهور حضرت مهدي(ع) فراهم گردد. البته حركت به سوي عدالت، حركتي مردمي و تودهاي است كه در بدنه جامعه جهاني بايد صورت بگيرد. اگر چنين اتفاقي بيفتد، طبيعي است كه سران كفر و الحاد ساكت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنهدارتر خواهند كرد؛ همانگونه كه هم اكنون كفر جهاني براي مقابله با نهضت مهدويت برنامههاي شيطاني طراحي و اجراي آنها را آغاز كرده است و بدون ترديد اين روند موجب توسعه فساد ميگردد، هرچند از سوي ديگر موج عدالتخواهي و حركت به سوي منجي عدالتگستر نيز روبه افزايش است.
بنابراين، اين تصور كه پيششرط ظهور، توسعه فساد است، با متون ديني و عقل سليم ناسازگار است. فراگيري فساد، توصيف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمين اساس مفهوم انتظار يعني تلاش براي غالب كردن گفتمان عدالت و ترويج عدالتخواهي در مردم و جامعه منتظر جامعهاي است كه در راه توسعه عدالتخواهي و عدالتپذيري تلاش ميكند.۵
۲. شيوه ظهور
برخي ديگر از آسيبهاي ظهور، مربوط به شيوه ظهور و به قدرت رسيدن حضرت مهدي(ع) است. ميدانيم كه در دوران ظهور، حكومت واحدي در سراسر جهان شكل ميگيرد و حضرت مهدي(ع) در رأس اين حكومت قرار ميگيرد، حال اين سؤال مطرح است كه چگونه آن حضرت به اين قدرت ميرسد. يكي از مباحث مهم در هر حاكميتي، مكانيسم كسب قدرت است. اينكه ساز و كار كسب قدرت چيست از مباحث مهم فلسفه سياسي است. سؤال اين است كه ساز و كار كسب قدرت در دولت مهدوي ـكه نمونه كامل دولت امامت و ولايت استـ چيست؟ و حضرت مهدي(ع) از چه شيوهاي براي رسيدن به قدرت استفاده خواهد كرد؟۶
۲ـ۱. اهميت و فايده بحث: در بحث ظهور نميتوان مسئله شيوه كسب قدرت را ناديده گرفت و از آن چشمپوشي كرد. امروز دنيا نسبت به اين مسئله حساس است و سؤالها و شبهههاي فراواني در اين زمينه دارد. ما نميتوانيم افكار عمومي را ناديده بگيريم. ظهور ميان زمين و آسمان و در خلأ اتفاق نميافتد. ظهور در اين دنيا و در ميان همين مردمي اتفاق ميافتد كه سؤالها و شبهههاي فراواني دارند. اگر حكومت حضرت يك حكومت جهاني است، نميتوان به جز شيعه، بقيه مردم را ناديده گرفت. جهانِ امروز، نزديك به شش ميليارد نفر جمعيت دارد كه از اين ميزان، قدري بيش از يك ميليارد نفر آن مسلماناند و در ميان مسلمانان، جمعيت شيعه حدود صدميليون نفر است. شيعه اگر معتقد است دولتي كه او معرفي ميكند، دولت پايان تاريخ است، بايد بتواند پاسخ قانعكنندهاي براي خيل مردمي داشته باشد كه شيعه نيستند و سؤالات فراواني دارند. البته هميشه انسانهاي مغرض وجود خواهند داشت، اما اكثريت را كساني تشكيل ميدهند كه اگر پاسخ قانع كنندهاي بيابند، خواهند پذيرفت و اين جمعيت تشنه، يكي از نگرانيهايش، شيوه به قدرت رسيدن دولت پايان تاريخ در انديشه شيعي است. اينجاست كه بحث شيوه ظهور اهميت مييابد. يافتن پاسخ صحيح و منطقي براي اين پرسش، اولاً به ما كمك خواهد كرد كه حوادث پس از ظهور را تبيين و تبليغ كنيم و ثانياً وظيفه منتظران را در تهيه ابزار قدرت، مشخص ميسازد. اگر بناست حضرت مهدي(ع) قدرت جهان را در دست بگيرد، بايد در دوران غيبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخي كه به پرسش دوم داده شود، در وظيفه منتظران تأثير مستقيم خواهد داشت و مسير حركت در اين زمينه را تعيين خواهد كرد.
۲ـ ۲. آسيبشناسي شيوه ظهور: برخي ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونين ميدانند و بر اين باورند كه ايشان در اثر جنگ و خونريزيهاي فراوان، حاكميت مييابد. اين مسئله دستاويزي براي مخالفان مهدويت شيعي شده تا براي مردم دنيا اينگونه جا بيندازند كه فرجام تاريخ از نظر شيعه، فرجامي است خونين و دردناك كه در آن با زور شمشير و سرنيزه حكومتي به مردم جهان تحميل ميگردد. دوران معاصر، دوره نبرد الگوهاي فرجام تاريخ و نظريههاي پايان تاريخ است. در اين نبرد كسي پيروز است كه الگوي بهتري ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر رويكرد جامعه بشري به عدالت مهدوي است، راه رسيدن به آن ارائه تصويري روشن و منطقي از آن است. اگر بناست بشريت در ظهور حضرت به خاك و خون كشيده شود، آيا ميتوان انتظار همراهي از آنان داشت؟ آيا ميتوان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصوير خشونتباري كه اردوگاه ليبرال دموكراسي از مهدويت شيعي ارائه ميدهد، مبتني بر برخي سخناني است كه شيعه خود در اينباره گفته است؛ بدون اينكه به حساسيت مسئله توجه داشته باشد و تحليل منطقي از اين بحث ارائه دهد. از اينرو بررسي دوباره موضوع اهميت دارد.
۲ـ۳. دليل: بخشي از روايات مهدويت، اختصاص به درگيريهاي هنگام ظهور دارد. در اين دسته، رواياتي وجود دارند كه دامنه درگيريها را بسيار گسترده و آمار كشتهشدگان را بسيار زياد نقل ميكند. در اين بحث در پي نقل اين متون نيستم، شما كم و بيش از اين متون خبر داشته و گوشههايي از آن را شنيده و يا خواندهايد.
۲ـ۴. نقد: همانگونه كه اشاره شد، روايات فوق مبناي نظريه جنگ براي تحميل شده است. در اين نظريه حضرت مهدي(ع) ظهور ميكند و پس از درگيريها و خونريزيهاي بسيار فراوان، حاكميت خود را بر پهنه گيتي ميگستراند. اما اين نظريه با اشكالات فراواني روبهروست؛ چرا كه يك نظريه اگر مخصوص بخشي از يك حقيقت باشد بايد با ديگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگي ميان اجزاي يك مجموعه، ضرورت نظريهپردازي است و ناهماهنگي نشانه نادرستي يك يا چند نظريه دروني ميباشد. نظريه جنگ براي تحميل نيز با ديگر بخشهاي نظريه مهدويت و دولت امامت ناهماهنگ است. اين ناهماهنگي در سه حوزه است كه بدان ميپردازيم:
الف) نظريه جنگ براي تحميل نميتواند پديده غيبت را تحليل كند.
غيبت يكي از عناصر مهم در فرهنگ مهدوي است. اگر بناست كه براي حاكميت امام زمان (ع) نبردهاي تحميل كننده انجام شود، ديگر نيازي به اين غيبت طولاني نميبود؛ از همان آغاز اين نبردها ميتوانست آغاز شود و حكومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غيبت چيست؟ شايد گفته شود حضرت مهدي(ع) در آغاز امامت بيش از پنج سال سن نداشته است و به همين دليل غايب شده است. اما روشن است كه كمي سن نميتواند توجيه عقلاني براي دوازده قرن غيبت باشد.۷ اگر كمي سن دليل غيبت است و اگر بناست به وسيله جنگ حكومت حضرت برپا گردد، چند دهه غيبت براي تكميل سن كافي بود. اين نشانگر ناكارآمدي نظريه جنگ براي تحميل در تحليل پديده غيبت است.
ب) همانگونه كه در بحث آسيبشناسي هنگامهظهور گذشت، روايات معصومين(ع) و تحليلهاي عقلاني، پيششرط ظهور حضرت مهدي(ع) را آمادگي اجتماعي ميدانند؛
اگر چنين است، نظريه جنگ براي تحميل با اين بخش از فرهنگ مهدويت نيز در تضاد است. اگر ظهور نيازمند آمادگي اجتماعي است؛ اگر غيبت، فرصتي براي كسب آمادگي است و اگر انتظار تلاش براي آمادهسازي است، جنگ براي تحميل چه معنايي خواهد داشت؟ اين نظريه با هيچ يك از آن مفاهيم سهگانه نيز همخواني ندارد.
ج) برخي از رواياتي كه به موضوع نبردهاي پس از ظهور پرداختهاند، تأكيد كردهاند كه هدف اين نبردها منافقان و معاندان هستند و بر اين اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نميگيرند. نظريه جنگ براي تحميل با اين دسته از روايات هم ناسازگار است. در انديشه ديني حتي منافق تا وقتي يك شهروند باشد، در امان است و تنها زماني كه قصد براندازي داشته باشد، با او برخورد ميشود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوي شوند، با آنان ستيز خواهد شد. دولت امامت، هيچگاه خود را با خشونت و تهديد بر مردم تحميل نكرده است. خانهنشيني حضرت علي(ع) و انزواي معصومان (ع) دليل روشن اين حقيقت است. ستيز امام زمان(ع) با كساني است كه در برابر اين جريان حق (كه خواست عمومي است) سد ايجاد ميكنند.
۲ـ۵. ماهيت نبردهاي ظهور: اگر سؤال شود كه آيا هيچ جنگي در آستانه تشكيل دولت مهدوي رخ نميدهد؟ پاسخ آن منفي است. روايتهاي زيادي، اصل مسئله درگيري را تأييد و حتي برخي ويژگيهاي آنرا نيز مشخص كردهاند. اما اگر سؤال شود كه آيا پايههاي حكومت مهدوي بر كشتار و خونريزي توده مردم (همانها كه دولت مهدوي ميخواهد بر ايشان حكومت كند) استوار است؟ پاسخ منفي است. بدون ترديد نبرد و درگيريهاي نظامي سختي در خواهد گرفت اما سؤال اين است كه آيا اين درگيريها به خاطر تحميل يك ايده به مردم است؟ يا دليل ديگري دارد؟ آيا شمشير حضرت مهدي(ع) شمشير تحميل حكومت به مردم است يا شمشير مبارزه با كساني است كه در برابر خواست عمومي بشريت براي تحقق عدالت صفآرايي ميكنند؟ ميان اين دو تفاوت وجود دارد. گاهي يك نفر يا يك گروه با تكيه بر سرنيزه حاكميت خود را به مردم تحميل ميكند و گاهي جامعهاي به پاميخيزد و عليه ستم قيام ميكند ولي زورگويان در برابر آنان مقاومت ميكنند و لذا مردم نيز با آنان ميجنگند. نمونه بارز آن در انقلاب اسلامي ايران اتفاق افتاد. حضرت امام خميني(ره) و ياران او جنگيدند و شهداي زيادي تقديم انقلاب كردند. سؤال اين است كه اين جنگ و كشتار به خاطر چه بود؟ آيا به زور سرنيزه به مردم ميگفتند كه بايد انقلاب كنيد و لذا نبرد آغاز شد؟ يا اينكه مردم قيام كردند تا حكومت اسلامي تشكيل دهند ولي صاحبان زر و زور و تزوير در برابر اين خواست عمومي ايستادند و لذا مردم هم تا اندازهاي كه لازم بود با آنان درگير شدند؟ داستان نبردهاي ظهور نيز همينگونه است؛ نبردي است براي برچيدن سدهايي كه ظالمان در راه تحقق عدالت ايجاد كردهاند. اگر به بحث پيشين نگاهي بيندازيم، مسئله روشنتر ميگردد. پيش شرط ظهور، خواست عمومي بشر است. صورت مسئله اين است كه ابتدا بشر آماده پذيرش دولت مهدوي شده و آنگاه او ظهور ميكند. اما ابرقدرتهايي كه منافع ظالمانه خود را در خظر ميبينند، در برابر اين حركت با تمام قوا ميايستند و اينجاست كه نبردهاي ظهور آغاز ميشود. حتي ميتوان ادعا كرد كه استكبار جهاني پيش از ظهور و از هم اكنون در مقابل دولت مهدوي صفآرايي كرده و بلكه نبرد خود را آغاز نموده است.
بنابراين نظريه جنگ براي تحميل نميتواند تحليلكننده درگيريهاي زمان ظهور باشد.
۳ . مأموريت دولت ظهور
هر دولتي برنامهها و اهدافي دارد كه براي تحقق آنها تلاش ميكند. براي تبليغ هر دولتي نيز بايد اينرا مشخص ساخت كه براي چه ميآيد؛ چه برنامهاي دارد و ميآيد كه چه كند؟ اينها پرسشهايي هستند كه نميتوان آنها را ناديده گرفت. اگر به دنيا اعلام ميكنيم كه دولت پايان تاريخ، دولت امامت با محوريت حضرت مهدي (ع) است، بايد به اين پرسشها نيز پاسخ دهيم كه هدف دولت ظهور چيست؟ و دولت مهدوي براي چه ميآيد؟
۳ـ۱. اهميت و فايده بحث: امروز روز نبرد ايدهها و انديشهها است. دنيا را نميتوان ساكت كرد. نه ديروز چنين بوده است و نه امروز چنين است. همه، الگوي حكومتي و مدل دولت موردنظر خويش را ارائه ميدهند. شيعه نيز بايد در اين زمينه ايده خويش را ارائه كند. امروز ليبراليسم كه خود را نقطه پايان تاريخ ميداند، مدل دولت خويش را مشخص كرده و از مفاهيمي مثل آزادي، دموكراسي، رفاه و امنيت براي تبيين اهداف و برنامههاي دولت خويش استفاده ميكند. هدف يا مأموريت دولت مهدوي چيست؟ ما نميتوانيم اين عرصه را خالي بگذاريم. خاليگذاري عرصه و يا عرضه نادرست، هر دو موجب رونق ايده ليبراليسم و تأخير در ظهور خواهد شد. عرضه درست و منطقي مدل دولت مهدوي، تكتازي تفكر ليبراليسم و تفكرهاي مادي را محدود ميكند و رقيبي جدي براي آنان به وجود ميآورد. با عرضه اين مدل، براي مردم جهان امكان انتخاب بهوجود خواهد آمد. اينجاست كه پيدا كردن شناخت درست از برنامه دولت مهدوي و تبيين منطقي آن اهميت مييابد. مخاطبان ما در سراسر جهان ميخواهند بدانند جهان پس از ظهور، چگونه جهاني خواهد بود؟ و دولت ظهور چه ارمغاني براي آنان خواهد داشت؟ تبيين نادرست اين موضوع ميتواند ذائقه اجتماعي را تغيير دهد و انتظارات نادرستي را شكل دهد. اين امر، يا به تأخير در ظهور منجر ميشود و يا پس از ظهور موجب تضاد ميان انتظارات و واقعيتها ميگردد. در تبيين برنامه دولت ظهور، مهم اين نيست كه مردم چه ميپسندند، مهم اين است كه حقيقت چيست. اگر پس از تشخيص برنامه دولت ظهور، به اين نتيجه رسيديم كه ميان خواست مردم عصر حاضر و ماهيت دولت مهدوي، همخواني وجود ندارد، آنگاه است كه وظيفه منتظران و تكاليف انتظار مشخص ميشود؛ يعني بايد براي هماهنگ ساختن خواست مردم با ماهيت دولت مهدوي، با برنامهريزي و تدوين طرحهايي به فرهنگسازي اقدام نمود.
۳ـ۲. آسيبشناسي: بسياري از افراد در تبيين رهآورد دولت مهدوي از دو عنصر به نام رفاه و امنيت ياد ميكنند. روايتهاي متعددي نيز در اين رابطه وجود دارد. در اين روايات آمده است كه به هنگام ظهور، زمين، گنجينههايش را بيرون مياندازد؛ آسمان، بركاتش را فروميفرستد؛ زمين، يكپارچه سبز و خرم و نعمت فراوان ميگردد؛ براي مصرف زكات فقيري يافت نميشود و... . درباره امنيت نيز آمده كه حتي يك دختر جوان ميتواند بدون هيچ خطري از شرق به غرب تنها سفر كند و ... .
براساس اين متون از رفاه و امنيت به عنوان اساسيترين رهآورد دولت ظهور ياد ميشود. به گونهاي كه گويا اين دولت هيچ برنامه ديگري به جز تأمين رفاه و امنيت ندارد! اين ايده، سطح دولت مهدوي را به يك دولت دنيوي كه به چيزي جز حيات مادي نميانديشد، تنزل ميدهد و در رديف ديگر ايدههاي مدعي تأمين زندگي بهتر قرار ميدهد. ناظراني هم كه نظريههاي مختلف پايان تاريخ را مطالعه ميكنند، تفاوت جدّي ميان ايده اسلام و ايدههاي مادي نميبينند.
از سوي ديگر بشر تشنه معنويت، گمشده خود را در ميان اين ايدهها نمييابد. هرچند بشر هيچگاه از نيازهاي مادي بينياز نبوده و نخواهد بود، اما در هياهوي تمدني كه بر پايه بهرههاي مادي استوار است، بشريت، تشنه معنويت و در جستجوي هويت گمشده خويش است. در برخي روايات آمدهاست هنگامي حضرت مهدي(ع) ظهور ميكند كه ايدههاي بشري ناكارآمدي خود را نشان داده باشند؛ حال اگر بشر سرخورده از ايدههاي مادي، در مهدويت شيعي نيز همان تمدن مادي را ببيند، گمشده و هويت انساني خود را در كجا جستجو كند؟
سؤال اين است كه واقعاً برنامه دولت مهدوي چيست و چه رهآوردي براي بشريت دارد؟
۳ـ۳. نقد: در اينكه گسترش رفاه و امنيت، از جمله ويژگيهاي حكومت حضرت مهدي(ع) ميباشند، ترديدي نيست. اما سؤال اين است كه آيا ايندو، تنها برنامه دولت مهدوي است؟ آيا ارمغان ظهور فقط در رفاه و امنيت خلاصه ميگردد؟ اكنون در تمدن مادي غرب، از رفاه و امنيت بهعنوان مهمترين ويژگيهاي حيات انساني ياد ميشود. به نظر ميرسد در اين هياهو، برخي از شيعيان براي اينكه نشان دهند دولت ديني با زندگي در تضاد نيست، بر مفاهيمي از دولت ظهور تمركز كردهاند كه با معيارهاي قابل قبول براي جهان مادي سازگار باشد. در متون ديني ويژگيهاي متعددي از دولت مهدوي برشمرده شده و به تناسب هركدام، نامي بر آن نهاده شده كه در ادامه به بررسي آنها ميپردازيم تا بدانيم برنامه دولت ظهور كدام است و رهآورد آن چيست. اما مهم اين است كه بدانيم اگر برنامه دولت ظهور را در رفاه و امنيت خلاصه كنيم، چه تفاوتي ميان اين دولت و ديگر دولتها خواهد بود؟ و چه دليلي دارد كه بشر از ديگر ايدهها روي برتابد و به اين ايده روي آورد؟
۴ـ۳. ويژگيهاي دولت ظهور: اگر بخواهيم مهمترين ويژگيهاي دولت مهدوي را برشماريم، موارد زير از جمله آنهاست:
الف) دولت عدالت:
عدالت، شايعترين و مشهورترين ويژگي دولت ظهور است. اين چيزي است كه روايات متعددي هم برآن دلالت دارد. كساني كه رفاه و امنيت را رهآورد دولت ظهور ميدانند، دليل آن را عدالت محوري آن دولت ميدانند. اما سؤال اين است كه آيا عدالت فقط به معناي عدالت اقتصادي است؟ آيا عدالت فقط در قلمرو امور مادي زندگي معنا ميشود يا عدالت معناي ديگر و قلمرو گستردهتري نيز دارد؟
عدالت يعني هرچيزي را در جاي خود قراردادن؛ و اين اختصاص به قلمرو اقتصاد و معيشت مردم ندارد. هرچند يكي از قلمروهاي آن همين است. پرسش اين است كه آيا در حال حاضر در حوزه معارف بشري عدالت برقرار است؟ آيا در نظام معرفتي و فكري بشر، هرچيز در جاي خود قرار دارد؛ يا در جايي قرار دارد كه ما ميخواهيم نه آنجايي كه بايد باشد؟ آيا تئوريهاي بشري مطابق با واقعيتهاي نظام هستي پردازش ميشوند يا مطابق خواستههاي صاحبان زر و زور و تزوير ساخته و پرداخته ميگردند؟
متأسفانه بشريت امروز در حال تئوريزه كردن هواي نفس است. بشر امروز هرآنچه را بخواهد عمل كند، درباره آن تئوريپردازي كرده و آنرا توجيهپذير و گاه اجتنابناپذير جلوه ميدهد. دليل روشن آن ايدهها و نظريههاي غيرديني و غيرالهي است كه توسط به اصطلاح انديشمندان و روشنفكران پردازش و توليد شده است. بنابراين به وضوح روشن است كه امروز در نظام معرفتي بشر عدالت وجود ندارد و يكي از ابعاد عدالت در دولت ظهور، حاكميت عدالت در نظام معرفتي بشر است.
قلمرو ديگر عدالت، عرصه قانون است. آيا قوانين بشري عدالت محورند؟ آيا در قوانين امروز جهان هر چيز در آنجا كه جاي اوست قرار دارد؟ اگر هر چيز جايي دارد و براي حفظ كارايي سيستم بايد در جاي خود قرار گيرد، وظيفه قانون آن است كه اين مهم را تأمين و از آن پاسداري كند. آيا قوانين امروز دينا براي حفظ جايگاه هرچيز در نظام حيات انساني است يا اينكه قوانين آن نظمي را كه ما ميپسنديم، ضابطهمند ميسازند؟ متأسفانه در حوزه قانون و قانونگزاري نيز بشريتِ امروز در حال قانونمند كردن هوسهاي نفساني است. بشر آنچه را كه بخواهد، قانونمند ميكند تا وجههاي براي آن بتراشد. دليل آن نيز وجود قوانين دموكراتيكي است كه برخلاف دين و گفته خداوند تنظيم شده و ميشوند. آيا اين را ميتوان عدالت ناميد؟ آيا عدالت آن چيزي است كه قانون ميگويد يا قانون بايد مطابق عدالت باشد؟ بنا بر اين ميبينيد كه يكي از قلمروهاي مهم عدالت، حوزه قانون و قانونگذاري كه متأسفانه بشريت امروز كه متأسفانه بشريت امروز در تحقق عدالت در اين حوزه نيز ناتوان بوده است.
حوزه ديگر، مجريان قانوناند. قانون اگر عادلانه باشد، براي تحقق آن نيازمند مردان عدالت است. اگر مجريان قانون عادل نباشند، عدالت اجرا نميگردد. امروز مجريان قانون در سطح بينالملل چه كساني هستند؟ اجراي عدالت، مردان خاص خود را لازم دارد كه هركدام بايد در جاي خود باشند تا عدالت اجرا گردد. اگر عليبن ابيطالب(ع) كه مرد عدالت است، سمت اجرايي نداشته باشد، عدالت الهي چگونه ميتواند فهم شود و سپس اجرا گردد. عدالت در بعد اجرا يعني اينكه هركس در جاي خود باشد، نه آنجايي كه ما براي آنها ميپسنديم يا خودشان براي خودشان قائلاند. امروز دموكراسي غربي در حال حاكم ساختن مجريان هوسهاي جمعي بر سرنوشت بشر است. به وسيله اين نوع از دموكراسيها، كسي كه مطابق ميل مردم باشد و به هوسهاي مردم جامه عمل بپوشاند حاكم ميگردد. آيا اين عدالت است؟
بنابراين اگر دولت ظهور، دولت عدالت است، فقط به معناي عدالت اقتصادي و اجتماعي كه رهآورد آن رفاه و عدالت باشد، نيست. در اين دولت، انديشههاي عدالت محور، قوانين عادلانه و مجريان عادل حاكميت مييابند.
ب) دولت عقلانيت:
عقلانيت ويژگي ديگر دولت مهدوي است. دولت ظهور، دولت خِرد و عقلانيت است. هرچند جهان امروز شعار خود را عقلانيت قرار داده است اما عقلانيت واقعي نيست. براساس آنچه در متون ديني آمده عقل يعني هرچيز را در جاي خود قرار دادن. انسان عاقل كسي است كه هر چيزي را در جاي خود قرار ميدهد. اينجا است كه پيوند عجيبي ميان عدالت و عقلانيت مشاهده ميشود و جاي بررسيهاي بيشتري دارد كه مجال بحث آن نيست. مهم اين است كه براساس تعريف، عقل به معناي سياست بازي نيست. عقل، مايه عبوديت و بندگي است. روزي امام صادق(ع) در تعريف عقل فرمودند:
[ألعقل] ماعبد به الرّحمن واكتسب به الجنان.
عقل، آن چيزي است كه بهوسيله آن خداوند رحمان عبادت ميشود و بهشت بهدست ميآيد.
امام(ع) در اين بيان نوراني از بود عقل سخن نگفتهاند بلكه از نمود آن سخن گفتهاند. پس از اين جمله، كسي خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: اي پسر رسول خدا! پس آن چيزي كه در معاويه قرار داشت چهبود؟ حضرت فرمود:
تلك النّكراء و تلك الشّيطنه، هي شبيهه بالعقل و ليست بعقل.
آن شيطنت است و شبيه عقل است نه عقل واقعي.
آنچه اكنون در دنيا تحت عنوان عقلانيت حاكم است، عقلانيت اموي است نه عقلانيت الهي. دولت حضرت مهدي(ع) دولت عقلانيت است. در ادبيات دين، عقلانيت در مقابل جاهليت قرار دارد (نه در برابر بيسوادي) و جاهليت دو دوره دارد: يكي جاهليت نخستين كه پيش از اسلام بود و با ظهور اسلام رخت بر بست و ديگري جاهليت واپسين كه پيش از دولت حضرت مهدي(ع) وجود دارد و با ظهور آن حضرت برچيده خواهد شد. امروز، جهان غرب، ادعا ميكند كه از جاهليت گذشته و به تمدن و مدنيت رسيده است، ولي اشتباه ميكند. بشر امروز همچنان در جاهليت به سر ميبرد اما جاهليتي مدرن و پيشرفته . واقعيت اين است كه گذر بشر از دوره زندگي ابتدايي به دوره زندگي مدرن بوده است. پيشرفت بشر فقط در سختافزار زندگي بوده نه نرمافزار آن. اين سختافزار مدرن و پيشرفته همچنان تحت برنامه آن جاهليت است. دولت ظهور خط بطلاني بر جاهليت كشيده و عقلانيت را براي بشر به ارمغان ميآورد. اين رهآورد دولت ظهور است كه ارزش باليدن دارد، نه صرف رفاه و امنيت.
ج) دولت هدايت:
تعبير ديگري كه از دولت ظهور شده و نشانگر ماهيت و برنامه آن است، هدايت مردم است. هدف اساسي امامت، هدايت مردم است نه حكومت بر مردم. در انديشههاي بشري هدف اصلي كسب قدرت، شهرت و ثروت است. معاويه پس از امضاي قرارداد صلح در يك سخنراني گفت:
من با شما نجنگيدم تا شما را به نماز و روزه و حج وادارم. من با شما جنگيدم تا بر شما امير شوم و موفق گشتم.
اين ايده اموي است. اما هدف دولت امامت، هدايت مردم است هدف، تكامل انسانها و رشد و تعالي آنها است و به همين خاطر خود را بر مردم تحميل نميكند چون هدايت با اجبار ناسازگار است.
بنابر آنچه بيان شد، معلوم ميگردد كه محدود كردن دولت ظهور به دولت رفاه و امنيت، نادرست و موجب تنزل شأن آن است.
پينوشتها:
۱. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج ۱، ص ۶۳۳، ح ۰۷۱۱.
۲. همان، ح ۲۷۱۱ .
۳. صحيفه نور، ج ۰۲ ، ص ۶۹۱ .
۴. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۷۹۴ـ۹۹۴.
۵. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: عباس پسنديده، گفتمان عدالت پيششرط ظهور
مجله موعود، سال ششم، شماره ۵۳، دي و بهمن ۱۸۳۱.
۶ . البته هدف امامت، كسب قدرت به معناي قدرتطلبي نيست بلكه مراد به دست آوردن
قدرت براي انجام مأموريت الهي كه هدايت مردم است ميباشد. وجود قدرت، شرط تكليف است
و امام نيز براي انجام رسالت خويش بايد قدرت انجام آنرا داشته باشد. اينجا است كه
ضرورت حكومت و حاكميت يافتن امام مشخص ميشود. قدرت، براي امامت، هدف نيست بلكه
مقدمهاي است كه امام را نسبت به انجام رسالت الهياش قادر ميسازد.
۷. همانگونه كه مشهود است، اين نظريه گذشته از آن كه برمفهوم انتظار تأثير منفي ميگذارد،
مفهوم غيبت را نيز به نادرستي تفسير ميكند.
۸. محمدباقر مجلسي، همان، ج ۱، ص ۱۱۶، ح ۸.
***************************************
دجّال ( آنتي كرايست ) در كتاب مقدس
مترجم: اسماعيل نعمت اللهي
اشاره:
در تمام اديان ابراهيمي موضوع ظهور دجال در آخرالزمان مطرح شده است. امّا اينكه دجال كيست، چه ويژگيهايي دارد، چگونه ظهور ميكند و... موضوعاتي است كه كمتر در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد. آنچه در پي خواهد آمد ترجمه مطلبي است كه در ذيل مدخل دجال antichrist در دايرة المعارف كاتوليك Catholic Encyclopedia آمده است . اين مقاله اطلاعات جامعي را در زمينه نگاه كتاب مقدس به موضوع دجال به دست ميدهد. با سپاس از مترجم محترم و حجة الاسلام و المسلمين حسين توفيقي كه زحمت مقابله و تصحيح اين ترجمه را پذيرا شدند، توجه شما را به اين مقاله جلب ميكنيم.
پيشوند anti ضد در تركيب معاني متفاوتي دارد: antibasileus به معناي پادشاهي است كه دوران فترتي را پر ميكند؛ antistrategos به معناي كنسول فرماندار ] استان قديم روم [ است؛ antihoupatos در روم قديم به معناي فرماندار كل بوده است؛ در هومر antiheos شخصي است كه از لحاظ نيرو و زيبايي به خدا ميماند، در حالي كه در آثار ديگر نمايانگر خداي ستيزهجو است. اگر صرفاً از قياس پيروي كنيم، ميتوانيم antichristos را به شخصي تفسير كنيم كه از لحاظ سيما و نيرو به مسيح شباهت دارد؛ امّا راه مطمئنتر اين است كه واژه مذكور را طبق كاربرد آن در كتاب مقدس و ] زبان [ كليسايي تعريف كنيم .
الف: معناي اين واژهدر كتاب مقدس
واژه دجّال antichristتنها در رسائل يوحنا وارد شده؛ امّا ادعا شده است كه در مكاشفه يوحنا، رسائل پولس و با صراحت كمتري در اناجيل و كتاب دانيال نيز مترادفهاي اين واژه به كار رفته است .
۱. در رسائل يوحنا
يوحناي قديس در رسائلش فرض را بر اين قرار داده كه مسيحيان اوليه با آموزه مربوط به آمدن دجّال آشنا هستند:
شنيدهايد كه دجّال ميآيد رسالة اول يوحنا، ۲:۱۸؛ و اين است روح دجّال كه شنيدهايد كه او ميآيد رسالة اول يوحنا، ۴:۳. اگر چه يوحنا از چندين دجّال سخن ميگويد، ولي بين دجّالان بسيار و يك دجّال اصلي فرق ميگذارد: دجّال ميآيد. الحال هم دجالان بسيار ظاهر شدهاند رسالة اول يوحنا، ۲:۱۸. وي همچنين سيرت و رفتار دجّال را شرح ميدهد: از ما بيرون شدند لكن از ما نبودند رسالة اول يوحنا، ۲:۱۹؛ دروغگو كيست جز آنكه مسيح بودن عيسي را انكار كند؟ آن دجّال است كه پدر و پسر را انكار مينمايد رسالة اول يوحنا، ۲:۲۲؛ و هر روحي كه عيسي مسيحِ مجسم شده را انكار كند از خدا نيست و اين است روح دجال رسالة اول يوحنا، ۴:۳؛ زيرا گمراه كنندگان بسيار به دنيا بيرون شدند كه عيسي مسيحِ ظاهر شده در جسم را اقرار نميكنند: آن است گمراه كننده و دجال رسالة دوم يوحنا، ۷. همچنين يوحنا زمان آمدن دجّال را ساعت آخر تعيين ميكند رسالة اول يوحنا، ۲:۱۸؛ علاوه بر اين، وي معتقد است كه او الان هم در جهان است رسالة اول يوحنا، ۴:۳.
۲. در مكاشفه
تقريباً همه مفسران دريافتهاند كه دجّال در مكاشفة يوحنا ذكر شده است؛ امّا در مورد باب خاصي كه در آن از وي ياد شده، اتفاق نظر ندارند. برخي به وحش در آيه ۷ باب ۱۱ ، برخي به اژدهاي بزرگ آتشگون در باب ۱۲، و ديگران نيز به وحشي كه ده شاخ و هفت سر دارد در باب ۱۳ و آيات بعدي اشاره ميكنند؛ در حالي كه بسياري از محققان، دجّال را بر وحشي كه دو شاخ مثل شاخهاي بره داشت و مانند اژدها سخن ميگفت ۱۳: ۱۱ و آيات بعدي يا بر وحش قرمزي كه هفت سر و ده شاخ داشت باب ۱۷يا سرانجام، بر شيطاني كه از زندان خود خلاصي خواهد يافت و امتها را گمراه خواهد كرد ۲۰: ۷ و آيات بعدي منطبق ميدانند. شرح مفصل دلايلِ له و عليه هر يك از اين نظريات، به بحث كنوني ما ارتباطي ندارد.
۳. در رساله پولس
يوحناي قديس مفروض ميگيرد كه آموزه مربوط به آمدن دجّال در نزد خوانندگانش شناخته شده است. مفسران براين باورند كه اين آموزه از طريق نوشتههاي پولس مقدس در مسيحيت شناخته شده است. يوحناي قديس عليه بدعت گذاران زمانهاش اصرار ميورزيد كه كساني كه راز تجسّم را انكار ميكنند اَشكال كمرنگي از دجّال بزرگ آتي هستند. دجّال در رسالة دوم پولس به تسالونيكان ۲: ۳ و آيات بعدي، ۷ ـ۱۰ به طور كاملتري وصف شدهاست. در كليساي تسالونيك به واسطة اين اعتقاد كه دومين ظهور مسيح قريب الوقوع است، اضطرابهايي پديد آمد. اين تصور تا حدودي ناشي از فهم نادرست آيه ۱۵ و آيات بعدي باب چهارم از رسالة پولس به تسالونيكان و تا حدودي ناشي از دسيسههاي گمراه كنندگان بود. به منظور بر طرف كردن اين اضطرابها بود كه پولس مقدس دومين رسالة خود را به تسالونيكان نوشت و به ويژه، آيات ۳ تا ۱۰ باب دوم را درج كرد. آموزه پولس چنين است: پيش از روز مسيح، ارتدادي رخ خواهد داد و مرد شرير ظاهر خواهد شد. وي در هيكل معبد خدا مينشيند و خود را چنان مينماياند كه گويي خداست؛ او با قدرت شيطان و آيات و عجايب دروغين عمل ميكند؛ آنهايي را كه محبت راستين را نپذيرفتند تا نجات يابند، گمراه ميكند؛ امّا عيسي خداوند او را با نفَس دهان خود هلاك خواهد كرد و به تجلي ظهور خويش او را نابود خواهد ساخت .امّا در مورد اين زمان، آن سرّ بيديني الان عمل ميكند فقط تا وقتي كه آن كه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود. خلاصه آن كه، پيش از روز مسيح، مرد شرير كه در رسالة يوحنا به دجّال معروف است ظاهر خواهد شد؛ پيش از ظهور مرد شرير، شورش يا ارتداد بزرگي به وقوع خواهد پيوست؛ اين ارتداد نتيجة سرّ بيديني اي است كه الان عمل ميكند و به گفتة يوحنا، خود را در اينجا و آنجا با اشكال كمرنگ دجّال نمايش ميدهد. يوحنا سه مرحلة پيدايش شرارت را معرفي ميكند: خمير ماية شرارت؛ ارتداد بزرگ و مرد شرير. امّا منظور تعيين دقيقتر زمان حادثة اصلي، قيدي را اضافه ميكند؛ وي ابتدا چيزي را به عنوان شيء to datechon آنچه و سپس به عنوان شخص ho hatechon آنكه وصف ميكند كه از وقوع حادثة بزرگ جلوگيري ميكند: فقط تا وقتي كه آنكه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود ] رسالة دوم پولس رسول به تسالونيكيان، ۲: ۷.م [ . در اينجا تنها ميتوانيم نظريات عمدة راجع به معناي اين قيدي را برشماريم، بدون آنكه از ارزش آنها سخن بگوييم:
مانعِ حادثة اصلي، مرد شريراست؛ حادثة اصلي، ظهور دوباره عيسي مسيح است گريم Grimm ، سيمار Simar .
مانع، امپراتوري روم است؛ حادثة اصلي كه از آن جلوگيري شده، مرد شرير است اغلب آباء لاتيني و مفسران بعدي.
رسول به اشخاص و حوادث زمان خود اشاره ميكند؛ مانع Katechon و مرد شرير به طرق مختلف بر امپراتوراني مانند تيتوس Titus ، نرون Nero ، كلاوديوس Claudius ، و غيره منطبق شده است متكلمان پروتستان كه پس از قرن هفتم ميزيستند.
رسول مستقيماً به اشخاص و حوادث معاصري اشاره ميكند كه با اين حال، نمونههايي از مانع Katechon ، مرد شرير و روز مسيح در آخرالزمان هستند؛ به عنوان مثال خرابي اورشليم ] به سال ۷۰ ميلادي [ نمونه ظهور مجدد مسيح است دالينگر Dlinge .
قبل از رها كردن نظريه پولس در باب دجال، ميتوان پرسيد كه پولس آموزه خود را از كجا به دست آورده است؟ در اينجا نيز با پاسخهاي مختلفي مواجه ميشويم:
پولس قديس صرفاً نظر خود را بر اساس سنت يهودي و تصويرپردازي دانيال و حزقيال نبي بيان ميكند. اين نظريه مورد تأييد برخي از نويسندگان پروتستان قرار گرفته است .
رسول انديشهاي را بيان ميكند كه از طريق آموزه آخرالزماني عيسي مسيح در عالم مسيحيت ارائه شد. اين نظريه را دالينگر Dخlinger بيان كرده است .
پولس قديس نظريه خود در مورد دجّال را از كلمات مسيح، پيش گويي دانيال، و حوادث معاصر به دست آورده است. اين نظريه را نيز دالينگر مطرح كرده است .
رسول پيشگويي را بيان كرده كه از طريق الهام از روح القدس دريافت كرده است. مفسران كاتوليك عموماً طرفدار اين نظريهاند.
۴. در اناجيل و كتاب دانيال
پس از مطالعة تصوير دجّال در رسالة پولس به تسالونيكيان، مرد شرير در كتاب دانيال ۷: ۸، ۱۱، ۲۰، ۲۱، جايي كه رسول شاخ كوچك را وصف ميكند به راحتي شناخته ميشود. نمونهاي از دجّال در كتاب دانيال ۸: ۸ و آيات بعدي، ۲۳ و آيات بعدي، ۱۱: ۲۱ ـ ۴۵ در قالب انتيخوس اپيفانه Antiochus Epiphanrs يافت ميشود.
بسياري از مفسران در آمدن مسيحهاي دروغين و پيامبران دروغين متّي ۲۴: ۲۴؛ مرقس، ۱۳: ۶، ۲۲؛ لوقا، ۲۱: ۸، مكروه ويراني متّي: ۲۴: ۱۵، و كسي كه به اسم خود ميآيد يوحنا، باب پنجم: ۴۳ اشارههاي كم و بيش آشكاري را به دجّال دريافتهاند .
ب ـ دجّال در زبان كليسايي
بوست Bousset بر اين باور است كه در ميان يهوديان افسانه كاملاً تكامل يافتهاي وجود داشت كه توسط مسيحيان پذيرفته شد و توسعه يافت؛ و اين افسانه از مفاهيمي كه در مكاشفه يوحنا ديده ميشود در نقاط مهمي انحراف يافته و با آن متناقض است. به عقيده ما بوست نظريه خود را به طور كامل اثبات نكرده است، نظر وي در باره توسعه مفهوم دجّال توسط مسيحيان از مزاياي يك نظرية ابتكاري فراتر نميرود. در اينجا ضرورتي ندارد به بررسي اثر گونكل Gunkel بپردازيم كه در آن انديشه دجّال را به اژدهاي ما قبل تاريخي عمق دريا رديابي ميكند؛ اين نظريه نيز شايان توجهي بيشتر از اوهام اساطيري ساير نويسندگان نيست .
پس مفهوم حقيقي دجّال در زبان كليسايي چيست؟ سواز Suarez بر اين باور است كه اين يك امر اعتقادي است كه دجّال شخصي خاص يعني دشمن برجستة مسيح است. اين نظريه عقيده كساني را كه دجّال را به مجموعه كامل كساني كه با عيسي مسيح مخالفند يا به مقام پاپي Papacy تفسير ميكنند مردود ميشمارد.
بدعت گذاران والدنسي Waldensian و البيجنسي Albigensian ، ونير وايكليف Wyclif و هوس Hus پاپ را دجّال ناميدهاند؛ امّا آنها اين اصطلاح را صرفاً به طور استعاره به كار بردهاند. تنهاپس از دوره نهضت اصلاح طلبي Reformism بود كه اين نام به مفهوم واقعي اش در مورد پاپ به كار رفت. از آن پس اين امر عملاً در آيين لوتريان داخل شد و از سال ۱۸۶۱ به بعد، به شدت مورد حمايت و دفاع آنان در مجله الهيات لوتري Zeitschrift fur lutherische Theologie قرار گرفت. گفته ميشودكه اين تغيير از كليساي واقعي به قلمرو سلطنت دجّال بين ۱۹ فوريه و ۱۰ نوامبر ۶۰۷ ميلادي به وقوع پيوسته است؛ زماني كه پاپ بونيفاس سوم Pope Boniface III از نيوتن Newton امپراتور يونان لقب رئيس همه كليساها را براي كليساي روم دريافت كرد. در تاييد اين تاريخ به مكاشفه يوحنا ۱۳: ۸ توسل جستهاند و از آيه ۳ باب يازدهم تخمين زدهاند كه پايان جهان احتمالاً سال ۱۸۶۶ ميلادي خواهد بود. كاردينال بالارمين Ballarmine در جلد سوم كتاب پيرامون رهبر روحاني روم De.Rom.Pont نادرستي اين نظريه را هم از ديدگاه تفسيري و هم از ديدگاه تاريخي اثبات كرد.
بر خلاف باور برخي از نويسندگان پيشين، مصداق فردي دجال، ديو demon نخواهد بود؛ شخصِ شيطان تجسم يافته در قالب انساني دجّال هم نخواهد بود. اگر توجيه مربوط به آيه ۱۷ از باب ۴۹ سفر پيدايش، همراه با توجيه حذف دان Dan از فهرست قبايل، چنانكه در كتاب مكاشفه باب ۷ يافت ميشود، صحت داشته باشد، وي شخصي انساني و احتمالاً داراي اصل و نژاد يهودي خواهد بود. بايد به خاطر داشت كه سنت خارج از كتاب مقدس extra - Scriptural چيزي بيش از اطلاعات كتاب مقدس در باره دجّال به ما نميدهد. در حالي كه اين اطلاعات براي متقاعد ساختن مؤمنان به تصديق انسان شرير در زمان آمدن وي كافي هستند، فقدان هر گونه وحي قابل اعتماد ديگري بايد ما را در برابر افكارباطلايروينگيستها Irvingistes مورمونها Mormons و اشخاص ديگري كه اخيراً مدعي دريافت وحيهاي جديدي شدهاند، هشيار سازد.
بيمناسبت نيست كه توجه خواننده را به دو رسالهاي كه توسط كاردينال نيومن فقيد Newman در باره دجّال نوشته شد، جلب كنيم. رسالة اول با عنوان انديشة، دجّال نزد پدران كليسا به بررسي زمان، دين، شهر و آزار و اذيتهاي وي ميپردازد. اين رسالة هشتاد و سومين شمارة Tracts for the Times را تشكيل ميدهد. رسالة دوم به انديشة دجّال نزد پروتستانها موسوم است .
به منظور درك اهميت رسالةهاي كاردينال در بارة مسئله دجال، بايد توجه داشت كه به مرور زمان چندين نظريه در باره ماهيت اين دشمن مسيحيت ظاهر شد.
كاپ Koppe ، نيچه Nitzch ، استور Storr و پلت Pelt معتقد بودند كه دجّال يك اصل شرارتآميز است نه اين كه در قالب يك شخص يا حكومت تجسم يابد. اين نظريه هم با نظريه پولس رسول متعارض است و هم با نظريه يوحناي رسول. هر دوي آنها اين دشمن را به عنوان يك انساني واقعي وصف ميكنند.
نظريه دوم اذعان ميكند كه دجال، شخص است اما معتقد است كه انساني مربوط به گذشته است. دجّال به اشكال گوناگون بر نرون Nero ،ديوكلتين Diocletian ، جوليان Julian ، كاليگولا Caligula ، تيتوس Titus شمعون مجوسي Simion Magus شمعون پسر گيورا Giora كاهن اعظم، آنانياس Ananias ويتيلوس Vitellius ، يهوديان jews فريسيان Pharisees و متعصبان يهودي jewish zeabts منطبق شده است. امّا اين نظريه از لحاظ سنتي وثاقت كمي دارد؛ علاوه بر آن، به نظر نميرسد كه با پيش گوييهاي پيامبرانه مطابق باشد و در مورد برخي از طرفدارانش، نظريه مذكور مبتني بر اين فرض است كه نويسندگانِ مُلهَم نميتوانند از محدوده تجاربشان فراتر روند.
نظرية سوم تصديق ميكند كه دجّال بايد به صورت انساني واقعي ظاهر شود، امّا اين شخص واقعي را با نظام پاپي يكي ميداند. لوتر Luther ، كالوين Calvin ، زوينگلي Zwingli ، ملانكتون Melanchthon بوسر Bucer ، بزا Beza ، كاليكستوس Calixtus ، بنگل Bengel ، ميكائليس Michaelis و تقريباً تمام نويسندگان پروتستان اروپاي برّي از حاميان اين نظريه به شمار آمدهاند؛ همين مطلب را ميتوان در مورد متلكمان انگليسي: كرانمر Cranmer ، لاتيمر Latimer ، ريدلي Ridley ، هوپر Hooper ، هاتچينسون Hutchinson ، تينديل Tyndale سانديس Sandys ، فيلوپ Philop ، جول Jewell ، راجرز Rogers ، فولكه Fulke ، برادفورد Bradford ، كينگ جيمز King James و آندروس Andrewes گفت. برامهال Bramhall اصلاحاتي را به اين نظريه وارد كرد و پس از آن استيلاي اين نظريه در ميان نويسندگان انگليسي رو به زوال نهاد. همچنين نميتوان فرض كرد كه نظرية دجّال بودن پاپ به همان شكل مورد تاييد پروتستانها بوده است. آرتيوس Aretius ، فوكسه Foxe ناپيرميد Napier Mede جوريو Jurieu ، كانينگهام Cunninghame ، فابر Faber وود هاوس Woodhouse و هابرشون Habershon پيامبر دروغين يا دومين وحش در كتاب مكاشفه را بر دجّال و مقام پاپي منطبق كردهاند، به نظر مارلورات Marlorat كينگ جيمز داوبوز Daubuz ، و گالووي Galloway اولين وحش در مكاشفه چنين وضعيتي دارد؛ از اين رو هر دو وحش توسط برايتمن Brightman ، پاروس Pareus ، ويترينگا Vitringa گيل Gill بكمير Bachmair فريزر Fraser كرولي Croly ، فايش Fysh و اليوت Elliott شناسايي شدهاند.
پس از مرور اجمالي نظريات پروتستانها در بارة دجّال، ميتوانيم برخي از اظهارات انتقادي كاردينال نيومن را دربارة مسئله مورد بحث تصديق كنيم .
اگر ثابت شود كه بخشي از روحانيت كليسا ماهيتي دجّالي دارد، تمام روحانيت، از جمله شاخه پروتستان، چنين خواهد بود .
نظرية دجّال بودن پاپ به تدريج توسط سه گروه تاريخي يعني: البيجنسيها Albigenses والدنسيها Waldenses و فراتسلها Fraticelli بين قرون يازدهم و شانزدهم توسعه يافت. آيا اينان مفسراني هستند كه كليساي مسيح بايد تفسير واقعي پيشگوييها را از آنها دريافت كند؟
مدافعان نظرية دجّال بودن پاپ، خبطهاي بزرگي در استدلالهاي خود مرتكب شدهاند؛ به اعتقاد آنها برنارد مقدس St.Bernard ، وحش در مكاشفه را بر پاپ منطبق نموده، در حالي كه برنارد مقدس در عبارت مورد نظر از ناپاپ Antipope سخن ميگويد؛ آنها به آبوت يواكيم Abbot Joashim به عنوان كسي كه معتقد است دجّال به مقام پاپي Apostolic See ترفيع مييابد توسل ميجويند؛ در حالي كه آبوت در واقع معتقد است كه دجال، پاپ را سرنگون ميكند و مقام وي را غصب ميكند؛ سرانجام اينكه آنها به سخن پاپ گريگوري Gregory كبير استشهاد ميجويند كه گفته است: چون دجّال به مسيح شباهت دارد و پاپ تمثال مسيح است پس اگر پاپ جانشين واقعي مسيح است، دجّال بايد تاحدودي به پاپ شباهت داشته باشد.
پي نوشت
* برگرفته از: دائرة المعارف كاتوليك،ج ۱ .The Catholic Encyclopedia, Volume ۱
۱. تمام جملات، عبارات و كلمات مربوط به كتاب مقدس، حتي الامكان، از ترجمه فارسي كتاب مقدس نقل شده است م.
۲. و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش كه از هاويه برمي آيد با ايشان جنگ كرده، غلبه خواهد يافت و ايشان را خواهد كشت مكاشفه يوحناي رسول، ۱۱: ۷. م.
۳. رسالة دو پولس رسول با تسالونيكيان، باب ۲: ۶: و الان آنچه را كه مانع است ميدانيد تا او در زمان خود ظاهر بشود م.
۴. The Patrristic Idea of Antichrist.
۵.The Protestan Idea of Antichrist
****************************************
نشانه هايى از پايان
ترجمه: على فاطميان
اشاره :
در سالهاى اخير جهان مسيحيت شاهد بروز و ظهور موجى فزاينده ازتوجه به پيشگوئيهاى كتاب مقدس درباره آخرالزمان بوده است. موجى كه در آستانه سال ۲۰۰۰م و پايان هزاره دوم ميلادى به اوج خود رسيد.
در اين سالها در نشريات غربى و پايگاههاى اينترنتى مقالات فراوانى منتشر شده كه در آنها است پيشگوئيهاى كتاب مقدس با رويدادهاى عصر حاضر تطبيق داده شده و از حوادث مختلف سياسى، اجتماعى و زيست محيطى كه در سالهاى اخير در جهان رخ داده يا در حال رخدادن است به عنوان نشانههاى آخرالزمان يا پايان دنيا ياد شده است.
با اذعان به اين مطلب كه برخى از اين مقالات با اهداف تبليغى و تبشيرى مسيحيان در جهان هماهنگى و همسويى دارد؛ براى آشنايى خوانندگان عزيز موعود، با نگاهى كه امروز در ميان مسيحيان درباره حوادث آخرالزمان وجود دارد، يكى از اين مقالات را انتخاب و در معرض قضاوت شما عزيزان قرار مىدهيم.
در خلال اعصار و قرون، شمارى از معلمان روحانى و غيبگويان، بصيرت خاصى نسبت به آينده دريافت كردهاند. يكى از عميقترين اين بصيرتها نسبت به آنچه اتفاق خواهد افتاد، ۲۰۰۰ هزار سال پيش، در دامنه كوهى خارج از اورشليم اعطا شد. گروه كوچكى از حقيقتجويان در گرد معلمشان، عيساى ناصرى، جمع شده بودند. سؤالى كه از او پرسيدند، جوابى را در پى داشت كه سالها و قرنها، تا اين زمان كه ما در آن زندگى مىكنيم، ادامه دارد:
و همانطور كه او [عيسى] بر فراز كوه زيتونها نشست، حواريون به سوى او آمدند، گفتند: به ما بگو نشانههاى آمدن تو و پايان دنيا چه خواهد بود؟۱
عيسى (ع) با شمارى از مشخصات جوابشان، را داد تا مراقب باشند. (عبارت پايان دنيا كه در اينجا به كار رفته به معناى پايان عمر كره زمين نيست، بلكه منظور پايان سلطه غير انسانى بشر بر روى زمين است). اگر چه بسيارى از نشانههايى كه او داد، قرنها گريبانگير دنيا بوده؛ اما جالب توجه آن است كه شدت و كثرت اين نشانهها اكنون افزايش يافته است:
۱. افزايش جنگها
از جنگها خواهيد شنيد و شايعات جنگها؛ زيرا ملتى عليه ملتى بر خواهد خاست، و مملكتى عليه مملكت ديگر.۲
هيچ مقطعى از تاريخ مانند قرن بيستم، شاهد افزايش تعداد جنگها نبوده است. طبق برآورد صليب سرخ جهانى، بيش از ۱۰۰ ميليون نفر در جنگهايى كه از آغاز اين قرن به وقوع پيوسته است؛ جان خود را از دست دادهاند.
از جنگ جهانى دوم تاكنون، بيش از ۱۵۰ جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و انقلاب رخ داده است. از پايان جنگ جهانى دوم، ارقام كشتهها در نزاعهاى مسلحانه، بيش از ۲۳ ميليون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست: جنگهاى قرن بيستم، جنگهاى تمام عيارى عليه جنگجويان و غير نظاميان بوده است... در حالى كه در قياس با آن، جنگهاى وحشيانه قرون پيشين مانند جنگهاى خيابانى بوده است.
۲. گسترش خشكسالى
و نيز خشكسالى خواهد بود.۳
اواخر سال ۱۹۹۶، بانك جهانى گزارش كرد كه روزانه بيش از ۸۰۰ ميليون نفر گرسنه، در جهان به سر مىبرند و بيش از ۵۰۰ ميليون كودك، غذاى كافى براى رشد روانى و جسمانى دريافت نمىكنند. معاون بانك جهانى مىگويد: روزانه حدود ۴۰ هزار نفر در جهان، بر اثر گرسنگى مىميرند، كه غالباً در مناطق روستايى رخ مىدهد.
۳. شيوع بيماريهاى مهلك
و نيز بيماريهاى مهلك خواهد بود.۴
كمتر از ۲۰ سال پيش، حرفه پزشكى مدعى بود كه بر بسيارى از بيماريهاى باكتريايى و ويروسى فائق آمده است، اما امروزه مواردى از بيماريهاى عفونى بيداد كرده است.
خبرگزارى آسوشيتد پرس گزارش مىدهد: ظهور انواع باكتريهايى كه نمىتوان با آنتىبيوتيكهاى فعلى آنها را از بين برد، مىتواند خود، تبديل به تهديدى عليه سلامت عمومى و بدتر از بيمارى ايدز شود. بيماريهايى كه اخيراً گمان مىرفت بر آنها فائق آمده باشند، رفته رفته مهار ناشدنى مىشوند... دانشمندان انتظار چيزى كمتر از يك فاجعه پزشكى ندارند.
UN AIDS ، برنامه مشترك سازمان ملل عليه ويروس ايدز، در گزارش پايان سال خود در دسامبر ۱۹۹۶، عنوان كرد كه در آن سال، ۱/۳ ميليون مورد جديد از آلودگى به ويروس اچ. آى. وى. در تمام دنيا رخ داده است. در سال ۱۹۹۶، يك و نيم ميليون نفر از بيمارى ايدز مردند كه مجموع كسانى كه تاكنون در ارتباط با اين بيمارى مردهاند به ۶/۴ ميليون نفر مىرسد. براساس همين نوشتار، افزون بر ۲۴ ميليون نفر مبتلا به ويروس اچ.آى.وى. يا بيمارى ايدز، اكنون در تمام دنيا زندگى مىكنند؛ اين آمار و ارقام به خوبى مىرساند كه از سال ۱۹۸۱ - كه اين بيمارى براى اولين بار شناسايى شد - تا كنون بالغ بر ۳۰ ميليون نفر به آن مبتلا شدهاند. سازمان بهداشت جهانى مىگويد: در تمام دنيا، روزانه بيش از ۶۰۰۰ نفر به اين بيمارى مبتلا مىشوند و اين سرايت روز به روز بدتر مىشود.
۴. فراوانى زمين لرزه
و در جاهاى متعدد زمينلرزه خواهد بود.۵
سالنماى جهانى به ما مىگويد كه بين سالهاى ۱۰۰۰ تا ۱۸۰۰ ميلادى، تنها ۲۱ زمين لرزه عمده وجود داشت. اما بين سالهاى ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰ تعداد آن ۱۸ واقعه بود. بين سالهاى ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰، ۳۳ زمين لرزه بزرگ به وقوع پيوست؛ تقريباً به اندازه آنچه در طى ۱۸۵۰ سال گذشته رخ داده است!
بين سالهاى ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۱ ، ۹۳ زمين لرزه بزرگ اتفاق افتاد، تقريباً ۳ برابر تعداد آن در نيم قرن گذشته، و ۱/۳ ميليون نفر از مردم را در سراسر جهان، به كام مرگ فرستاد. بسيارى از دانشمندان هشدار مىدهند كه ما در حال حاضر به دورهاى از بلاياى زمين لرزهاى وارد مىشويم.
۵. گسترش خشونت
دنيايى پر از خشونت۶
يكى ديگر از شرايطى كه به گفته عيسى درست در زمان پيش از بازگشتش رواج خواهد داشت، خشونت وحشيانه است:
همانطور كه در ايام [دوره] نوح بود، در زمان آمدن پسر انسان نيز چنين خواهد بود.۷
در ايام دوره نوح، زمين در برابر خداوند فاسد و پر از خشونت بود.۸ روزنامههاى امروز پر از تيترهايى از ماجراهاى غمانگيزى از خشونتهاى بىرحمانه است. امروزه ميزان آدمكشى و خودكشى سالانه در آمريكا، تقريباً به اندازه مجموع كشته شدگان امريكايى در طول جنگ ويتنام است. تنها در ۳۰ سال گذشته، خودكشى و قتل، جان بيش از يك ميليون و دويست هزار امريكايى؛ يعنى بيش از تمام مردانى را كه در كل جنگهاى تاريخ امريكا كشته شدهاند، گرفته است.
۶. ابلاغ مژده انجيل
سرانجام وقتى مژده انجيل به گوش همه مردم جهان رسيد و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنيا به آخر خواهد رسيد.۹
بر خلاف رشد غمانگيز جنگها، خشكسالى، طاعون و زمينلرزههايى كه به گفته عيسى، آغاز غمها۱۰ است، ابلاغ موعظه انجيل به تمام ملتها، نشانهاى ويژه براى زمانى است كه دنيا حقيقتاً به پايان خود برسد.
هيچگاه در طول تاريخ مانند الآن، انجيل در سراسر دنيا و براى كل ملتها خوانده نشده بود؛ اگر چه مستقيماً به وسيله مبلغان مسيحيت انجام نمىگيرد، اما با وسايل ارتباط جمعى نوين از قبيل: راديو، تلويزيون و ارتباطات راه دور، انجام مىگيرد. طبق سالنامه جهان مسيحيت، پيام انجيل هماكنون براى ۴ ميليارد نفر؛ يعنى عملاً براى تمام كشورها موعظه شده است. آنگاه پايان فرا خواهد رسيد.
۷. افزايش مسافرتها
بسيارى به جلو و عقب خواهند دويد.۱۱
حوالى ۵۳۴ پيش از ميلاد مسيح، خداوند به پيامبرش دانيال گفت: در آخر زمان، بسيارى به جلو و عقب خواهند دويد و دانش زياد خواهد شد۱۲. عبارات بسيارى به جلو و عقب مىدوند، به لحاظ لغوى يعنى به سرعت در اطراف در تكاپو هستند يا به قول ليوينگ بايبل۱۳: مسافرتها افزايش خواهد يافت.
در نظر بگيريد وسايل حمل و نقل مردم هزاران سال بود كه تغيير اساسى نكرده بود، با اين نگرش اهميت اين پيشگويى آشكار مىشود. امروزه مىتوانند ظرف ۲۴ ساعت دور دنيا را طى كنند؛ فضا پيما قادر است در ۸۰ دقيقه كره زمين را دور بزند!
تعداد مردمى كه امروزه اقدام به سفر مىكنند، بىسابقه است. به گفته متخصصان اقتصادى، مسافرت و گردشگرى، امروزه بزرگترين و پر انرژىترين صنعت در دنياست.
۸. فزونى دانش
دانش زياد خواهد شد.۱۴
افزايش دانش در سالهاى اخير، تقريباً خارج از تصور ماست! واژه بار سنگين اطلاعات براى نسل ما وضع شده است. هم اكنون روزانه، معادل بيش از ۳۰۰ ميليون صفحه از اطلاعات، به شبكه اينترنت فرستاده مىشود. هم اكنون هشتاد درصد از كل دانشمندان بشريت، در قيد حيات هستند و در هر دقيقه، ۲۰۰۰ صفحه به علوم بشر اضافه مىكنند. حدوداً نيمى از دانش پزشكى، هر ده سال يك بار منسوخ شده از دور خارج مىشود.
فناورى رايانه، انفجار دانشى را كه در زير بار آن قرار داريم ترسيم مىكند. در سال ۱۹۴۸، ترانزيستور يا واحد ساختمانى اصلى رايانهها، در آزمايشگاههاى بل ابداع شد. در سال ۲۰۰۰، هر تراشه پردازشگر، شامل يك ميليارد ترانزيستور خواهد بود.
۹. ظهور ضد مسيح
ضد مسيح مىآيد۱۵
نشانه با اهميت و پايانى آخر زمان كه چندين فصل انجيل به آن اختصاص يافته است، ظهور حكومت واحد جهانى به سركردگى يك مستبد اهريمنى، موسوم به ضد مسيح يا جانور است. به گفته كتاب مكاشفه، تمام دنيا، شيطان را در قالب اين رهبر حيوانمنش جهانى، پرستش خواهد كرد.
به گفته انجيل، پيمان يا موافقتنامه صلح ابتكارآميزى به مدت هفت سال، نقشى محورى در ادعاى ضد مسيح در رهبرى جهان دارد. اين توافقنامه، بحران خاورميانه را موقتاً با صلحى ميان اسرائيل و كشورهاى عرب همسايه، حل خواهد كرد. كوه مورياه در اورشليم (بيتالمقدس)، كه زمانى معبد يهوديان در آن قرار داشت و همانجا كه قبهالصخره مسلمانان هم اكنون وجود دارد، نقطه كانونى خواهد بود.
سه سال و نيم پس از وضع پيمان، ضد مسيح آن را لغو خواهد كرد. آنگاه بيتالمقدس را پايتخت بينالمللى خود خواهد نمود و غير از پرستش خود و تصوير عرفانىاش، تمام اديان را ممنوع خواهد كرد. اين تصوير به طريقى نيرو مىگيرد تا هم صحبت كند و هم سبب كشته شدن كسانى شود كه از پرستش او سرباز مىزنند.۱۶ عيسى گفت اين هنگام، زمان مصيب بزرگ است، آن چنان كه از زمان پيدايش جهان وجود نداشته است۱۷.
۱۰. پيدايش نشانه جانور
او موجب مىشود تا همگان نشانى بر روى دست راست يا روى پيشانىشان دريافت دارند، به طورى كه هيچكس نمىتواند بخرد يا بفروشد مگر كسى كه نشان يا نام جانور، يا شماره اسم او را داشته باشد... شماره او ۶۶۶ است۱۸.
اين پيشگويى مطلبى را توصيف مىكند كه تا پيش از اين هيچگاه امكانپذير نبود. دو هزار سال پيش، يوحناى حوارى، ماهىگيرى ساده، پيشگويى كرد كه روزگارى، نظام اقتصادى جهانىاى ظهور خواهد كرد كه هر كس در لواى آن مجبور است شمارهاى دريافت كند و بدون آن قادر به خريد و فروش نخواهد بود. تنها از زمان پيدايش رايانهها و بانكدارى الكترونيكى، چنين اتفاقى، امكان رخ دادن داشته است.
۱۱. ظهور ثانوى [مسيح]
بلافاصله پس از مصيبت [بزرگ]... آنها پسر انسان را خواهند ديد كه در ميان ابرهاى آسمان، با قدرت و شكوهى خيره كننده مىآيد و او برگزيدگان خود را گرد هم خواهد آورد۱۹.
تيرهترين ساعت دنيا به ناگاه با طلوع سپيده دم روز روشنى كه عيسى مسيح باز مىگردد، پايان مىيابد. تمام كسانى كه به او تعلق دارند، بطور معجزهآسايى به بدنهاى مافوق طبيعى تبديل شده، از آزار دهندگان ضد مسيح خود، رهايى مىيابند و به تماشايىترين جشن پيروزىاى كه تا به حال برگزار شده است، به شام ازدواج بره در بهشت، انتقال خواهند يافت!۲۰.
در آن زمان خشم خوفناك خداوند بر ضد مسيح و پيروان اهريمنى او خواهد افتاد و منجر به بازگشت عيسى به زمين مىشود تا امپراتورى واحد جهانى آنها را، در مواجههاى بهتانگيز، موسوم به نبرد آرماگدون، شكستى تمام عيار داده، نابود سازد.
اين چنين، حكمرانى بىرحمانه انسان بر روى زمين، پايان مىپذيرد و عيسى و نيروهاى مافوق بشرى، دنيا را در اختيار گرفته و با عشق بر آن سلطنت و حكومت خواهند كرد. بدين ترتيب دورهاى موسوم به هزاره، يا هزار سال صلح و فراوانى و بهشت، براى همگان آغاز خواهد شد.۲۱.
پىنوشتها :
. اين مطلب مقالهاى است با عنوان of the End Sings برگرفته از سايت اينترنتى The
Family در سال ۱۹۹۷ به نقل از كتاب. نشانههاى پايان، على فاطميان.
۱ . متّى ۳:۲۴.
۲ . همان، ۲۴:۶.
۳ . همان، ۲۴:۷.
۴ . همان، ۲۴:۷.
۵ . همان، ۲۴:۷.
۶ . پيدايش ۱۱:۶.
۷ . متى ۲۴:۳۷.
۸ . پيدايش ۱۱ ۵:۶.
۹ . متّى ۱۴:۲۴.
۱۰. ماتيو ۲۴:۸.
۱۱. دانيال ۱۲:۴.
۱۲. همان، ۱۲:۴.
۱۳.The Living Bible
۱۴. دانيال ۱۲:۴.
۱۵. اول يوحنا ۲:۱۸.
۱۶. مكاشفات ۱۴:۱۳ - ۱۵.
۱۷. متى ۲۱ ۱۵:۲۴.
۱۸. مكاشفات ۱۸ - ۱۳:۱۵.
۱۹. متى ۲۹:۲۴ - ۳۱.
۲۰. مكاشفات ۱۴:۱۴ - ۱۵؛ ۶:۱۹ - ۹.
۲۱. همان، ۴-۱:۲۰ ۲۱-۱۱:۱۹.
*************************************************
زنان در حكومت امام زمان، عجّلاللَّهتعالىفرجه
محمد جواد طبسى
امروز بانوان همانند بسيارى از مردم به آينده مىانديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مىكند! آيا برنامههاى اوچيست؟ چه كسانى با او همكارى مىكنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانىاند و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟
ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليهالسلام، را مورد بررسى قرار مىدهيم.
نقش زنان در دوران غيبت صغرى
در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مىبايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مىشود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليهالسلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمانبن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابهعنوان وكيل معرفى كرده بودند، بهدلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليهالسلام، معروف به جدّه، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد. ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با حكيمه دختر امام جواد، عليهالسلام، برمىآيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليهالسلام، همچنان بسيارى از كارها بهدست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليهالسلام، انجام مىشده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجهبنالحسن، عليهالسلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.
شيخ صدوق، رحمهاللهعليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال ۲۶۲ ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليهالسلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجهبنالحسن بن على را نيز نام برد...
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليهالسلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليهالسلام، و بهپيروى از امام حسين، عليهالسلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليهالسلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليهالسلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زينالعابدين، عليهالسلام، صادر مىشد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مىشد تا امر پنهان باشد۱ و حساسيتها نسبت به امام سجاد، عليهالسلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند عثمانبن سعيد و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليهالسلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى، عليهالسلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنىعباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشتهاند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليهالسلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اينرو آن كنيز را بهدست أبى الشوارب، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مىشد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبهرو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد.۲
نقش زنان در دوران ظهور
حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليهالسلام، چه مىكنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مىآيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مىشتابند آنهايند كه در آن ايّام مىزيستهاند و همانند ديگر ياران امام، عليهالسلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى بهخدمت امام، عليهالسلام، مىرسند. در اينباره دو روايت وجود دارد:
روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الوارده المتفرقه حتّى يجتمع إليه ثلاث مأه و أربعه عشر رجلاً فيه نسوه فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار...۳
در آن هنگام پناهندهاى به حرم امن الهى پناه مىآورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مىبرند بهسوى او جمع مىشوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهاردهنفر گرد مىآيند كه برخى از آنان زن مىباشند كه بر هر جبار و جبار زادهاى پيروز مىشود.۴
روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليهالسلام، در بيان برخى نشانههاى ظهور نقل كرده كه:
و يجيىء واللَّه ثلاث مأه و بضعه عشر رجلاً فيهم خمسون امراه يجتمعون بمكه على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هىالآيه الّتى قال اللَّه: أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شىء قدير...۵
بهخدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مىآيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مىكند. زيرا او بر هر كارى توانا است.
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مىفرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد.۶
در پاسخ اين شبهه مىتوان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليهالسلام، مىفرمايد: فيهم؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مىباشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.
سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مىفرمود: معهم، نه اينكه بفرمايد فيهم، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شدهاند و همه ياران و فرماندهان عالىرتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابهجا مىشوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شدهايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولىعصر، عليهالسلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليهالسلام، به زمين مىآيند.
ابوهريره از پيامبر، صلّىاللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:
ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماه رجل و أربع مائه امرأه خيار من على الأرض و أصلح من مضى.
عيسىبن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايستهترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.
آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّىاللَّهعليهوآله، و معصومين، عليهمالسلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شدهاند و براى عهدهدارى منصبى در حكومت حضرت مىآيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسشهايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمىگويد.
ج ) رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت بقيهاللَّه، عليهالسلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دستهاند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن بهميان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مىشود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامه، از مفضلبن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مىخواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را بهعهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيدهام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه.۷
صيانه ماشطه در زمان حضرت موسى مىزيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. حبابه در زمان على، عليهالسلام، و قنواء در زمان امام حسن و امام حسين، عليهالسلام، و بقيه در زمانهاى ديگر زندگى مىكردهاند.
اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در اين روايت امام صادق، عليهالسلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مىكند. در كتاب خصايص فاطميّه۸ بهنام نسبيه، دختر كعبه مازينه، و در كتاب منتخبالبصائر بهنام وتيره و أحبشيه اشاره شده است.۹
زنان سرافراز
اينك به اختصار به شرح حال برخى از زنان نامبرده اشاره مىكنيم.
۱. صيانه ماشطه
او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليهالسلام، زنده شده، به دنيا بازمىگردد. وى همسر حزقيل، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مىكرد.
نوشتهاند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بىاختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمىكشم و تو را پرستش نمىكنم. فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچههاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مىخواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مىگرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.
۲ - سميه، مادر عمار ياسر
وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدينسبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجهها را براو روا داشت.۱۰
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنينكارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگهداشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مىكرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مىنمود و مىفرمود:
صبراً يا آل ياسر فإنّ موعدكم الجنه.
اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.
سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را بهشهادت رساند.۱۱
خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّىاللَّهعليهوآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
۳ - نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به امعماره و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّىاللَّهعليهوآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:
امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.۱۲
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم۱۳ سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّىاللَّهعليهوآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا بهعلت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.۱۴
نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليهالسلام، زنده خواهد شد.۱۵
۴. امّ ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّىاللَّهعليهوآله، است. پيامبر بهاو مادر خطاب مىكرد و مىفرمود:
هذه بقيه اهل بيتى.۱۶
اين زن، باقىماندهاى از خاندان من است.
وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مىپرداخت.۱۷
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را بهعنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.۱۸ خداوند به بركت مهدى آل محمد، عليهالسلام، به هنگام ظهور، او را زنده مىگرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.
۵. امّ خالد
در روايت دو بانو بدين نام مشهور شدهاند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعه اليد (دست بريده) باشد كه يوسفبن عمر، پس از بهشهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليهالسلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعهاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:
اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟
من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مىگردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مىكند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.۱۹
۶. زبيده
مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارونالرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمهاللهعليه، دربارهاش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشتهاند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال ۲۱۶ ق. رحلت كرد.۲۰
۷. حبّابه والبيّه
از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت بهوسيله امام زينالعابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانىاش بهاو بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليهالسلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مىرفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مىزدند و اثر آن نقش مىبست. نوبت كه به امام رضا، عليهالسلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليهالسلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.۲۱
روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زينالعابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشارهاى نمود و جوانىاش بازگشت.۲۲
همچنين نوشتهاند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيدهاى شده بود.۲۳
۸. قنواء
دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليهالسلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليهالسلام، است۲۴. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان بهطرز دلخراشى بهشهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمىآيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و بهكمك ديگران بدن نيمهجان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و بهخانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را بهرنج و مشقت عبادت مىاندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را بهزحمت عبادت انداختهايم، بيشتر است.۲۵
د. بانوان منتظر
چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيهاللَّه، عليهالسلام، رحلت كردهاند. به ايشان گفته مىشود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مىتوانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواستهها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليهالسلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهرهمند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى عهد است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مىكند. بهفرموده امام صادق، عليهالسلام:
هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...۲۶
انتظار فرج
يكى از شرايط حضور در حكومت بقيهاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليهالسلام، مىگويد و مىخواهد. انتظار فرج يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهمالسلام.
بىسبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرِ دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مىباشد.
ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزى فرمود:
آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمىكند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّىاللَّهعليهوآله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليهالسلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مىسازد. سپس افزود: هركس كه دوست دارد از ياران قائم، عليهالسلام، باشد بايد در انتظار بهسر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى است كه آن حضرت را درك كرده باشد.۲۷
پىنوشتها:
۱. سوره تحريم (۶۶)، آيه ۱۱.
۲. صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمالالدين، ج ۲، ص۵۰؛ الطوسى، محمد بن الحسن،
الغيبه، ص ۱۳۸.
۳. همان، ص ۴۷۶.
۴. الهيثمى، نورالدين علىبن ابى بكر، مجمعالزوائد، ج ۷، ص۳۱۵؛ معجم احاديث الإمام
المهدى، ج ۱، ص ۵۰۰.
۵. همان.
۶. المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۳.
۷. الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامه، ص ۳۱۴.
۸. همان، ص ۲۶۰.
۹. رياحين الشريعه، ج ۵، ص ۴۱؛ به نقل از خصايص فاطميه.
۱۰. چشماندازى از حكومت مهدى، عليهالسلام، ص ۷۴؛ بهنقل از بيان الائمه، ج ۳، ص
۳۳۸.
۱۱. ابن الاثير، على بن ابى الكرم، اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۸۱.
۱۲. رياحينالشريعه، ج ۴، ص ۳۵۳.
۱۳. الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج ۱، ص ۲۷۳.
۱۴. همان، ج ۲، ص ۲۶۸.
۱۵. همان، ج ۱، ص ۲۷۰.
۱۶. رياحين الشريعه، ج ۵، ص ۴۱؛ بهنقل از خصايص فاطميّه.
۱۷. چشماندازى از حكومت مهدى، عليهالسلام، ص ۷۶؛ تهذيب الكمال، ج ۳۵، ص ۳۲۹.
۱۸. طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص۲۰.
۱۹. قاموس الرجال، ج ۱۰، ص ۳۸۷.
۲۰. المامقانى النجفى، عبدالله محمد حسن، رياحينالشريعه، ج ۳، ص ۳۸۱؛ بهنقل از
تنقيحالمقال.
۲۱. همان، ج ۳، ص ۷۸.
۲۲. القمى، شيخ عباس، سفينه البحار، ج ۱، ص ۲۰۴.
۲۳. همان.
۲۴. جامعالرواه، ج ۲، ص ۴۵۸؛ رجال شيخ طوسى، ص ۳۴۱.
۲۵. المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، ص ۷۳۰۷۲.
۲۶. القمى، شيخ عباس، همان، ج ۲، ص ۲۹۴.
۲۷. القمى، شيخ عباس، منتهىالآمال، ج ۲، ص ۴۸۶؛ بهنقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبه.
/خ
کد مطلب: 165974
آدرس مطلب: http://www.hamandishi.ir/news/165974/