تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۵
 

فناءفی الحسین از مرام توست

Share/Save/Bookmark
فناءفی الحسین از مرام توست
 
فانی فی الحسین شدن از مرام توست/ در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت/ سلطان عشق گفت:فدای تو جان من/ بعد از خودش امام تو سنت بجا گذاشت ...
به گزارش هم اندیشی به نقل از دانشجو، امروز سالروز ولادت قمر بنی هاشم حضرت عباس (ع) است. روزی که قلب حضرت امام علی (ع) مسرور است.

به همین بهانه اشعاری از شاعران عاشق این امامزاده انتخاب کردیم تا در صفحۀ خبرگزاری جشنی برپا کرده باشیم:

سعید بیابانکی
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف
تاک وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

کیست این راز پریشانی من، در موهاش
تکیه گاه سر شوریده من، بازوهاش

کیست این عطر غزل می وزد از پیرهنش
ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

این که می خندد و می­خواند و می­رقصد و مست
می رود بوی خوش پیرهنش دست به دست

نازپرداز همه ناز فروشان زمین
ساقی اما، ز همه تشنه لبان تشنه ترین

نشأت افزای دل و جان خماران مستیش
دستگیر همه خسته دلان بی‌ دستیش

کیست این سروقدِ تشنه لبِ مشک به دوش؟
این‌که بی اوست چراغ شب مستان خاموش

این‌که آتش لب و دریا دل و مشکین کُلَه است
کیست این شب همه شب ماه شب چارده است؟

گره وا کردن از آن زلف سیه، لازم نیست
حتم دارم که به جز ماه بنی هاشم نیست

«دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام زار و پریشان که مپرس»

محمود ژولیده
وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت
عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت
عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند
وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت
ای همت بلند تو خلوتگه امان
بیچاره آنکه حق تو را زیر پا گذاشت
نور تو را مقام تو را عصمت تو را
جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟
فانی فی الحسین شدن از مرام توست
در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت
سلطان عشق گفت:فدای تو جان من
بعد از خودش امام تو سنت بجا گذاشت
با انتقال رتبه باب الحوائجی
ارباب ما نهایت منت به ما گذاشت
انگار علاقه به تو ارث فاطمی است
در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت
تقوا و زهد علم وعمل غیرت و وقار
اینها مظاهری است که در تو خدا گذاشت
روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند
پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند

آنکه تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت
نام ترا به سر در میخانه ها نوشت
ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما
قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت
قصه نویس مبتکر قصه های عشق
قد تو را رشید چو افسانه ها نوشت
ای سایه ات پناه امام زمان، خدا
کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت
خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست
چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت
جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار
وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت
گلبوسه ها به دست تو دارد پیام ها
دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت
رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است
شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت
حیدر،حسن،حسین اساتید جنگی ات
درس تو را زمکتب شاهانه ها نوشت
وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست
نام تو را به سر در خمخانه ها نوشت
عشقت جلال ماست، تبارکت یا هلال
رویت جمال هوست، تعالیت یا جلال

از بس نوشته اند جمالت منور است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشهدای پیمبر است
ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی
چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی
دستت شفیع امت زهرای اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد
کی هیبتت به هیبت زینب برابر است
آنانکه نام ماه بنی هاشمت دهند
رخسارشان منور صد ماه و اختر است
فضل وکمال را به تو تفویض کرده اند
آنانکه فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند
آنانکه از شهادتشان فیض محشر است
دل را شراب صحبت تو مست می کند
ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

روز ازل که روز علمداری تو بود
آب حیات تشنه لب یاری تو بود
روزی که جام عشق عطشناک مرد بود
آن روز روز سید وسالاری تو بود
کافی نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسی که شاهد میخواری تو بود
روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود
صحن الست صحنه ی دلداری تو بود
دل دادی وشد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگی متاع خریداری تو بود
چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد
شرم شریعه از عرق جاری تو بود
وقتی تنت نشست ز مستی میان نور
عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود
بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد
فخر خدا برای گرفتاری تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در یاری تو بود
آن ساقی آفرین که تو را آفریده است
مشک تو را و اشک تو یکجا خریده است

حسن لطفی
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
کشید قامت او را قیامتی برخاست
برای غارت دل ها سپاه مژگان ساخت
ز اوج شانه او آسمان به خاک افتاد
برای هر سر زلفش دلی پریشان ساخت
خدا برای حماسه دلاوری آورد
برای شیر خدا شیر دیگری آورد

نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد
بهشت در به در کوچه های دنیا شد
برای این که به پای تو بال و پر بزنند
در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد
همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست
نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد
نگاه کن که تمام دلم طلا گردد
که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد

شکوه چشم تو هوش از سر گل ها برد
زلالی آمدنت آبروی دریا برد
بهانه تو به صحرا کشید مجنون را
کشید عکس تو و دودمان لیلا برد
شمایلی ز تو یوسف شبی به خوابش دید
حدیث روی تو گفت و دل از زلیخا برد
قسم به چشمان مست آهوها
که گرد راه تو صبر از تمام صحرا برد
شکافت سینه امواج سهمگین را باز
کسی که نام تو را در کنار دریا برد
قسم به مشک قسم به دلت که بی همتاست
خوشا به حال تو آقا که مادرت زهراست

موید
عباس که در عشق دلی یک دله داشت
در دشت جهاد پرچم غافله داشت

یک روز پس از برادر آمد به جهان
یعنی زحسین یک قدم فاصله داشت

کد مطلب: 164840