سرویس فرهنگی هم اندیشی ، اصلیترین عامل موفقیت پروانه داستانگویی سریال است. بسیاری ممکن است در نظر اول پروانه را یک ملودرام سیاسی و بدانند اما سریال پروانه با اینکه فضاهای سیاسی جدی را دارا میباشد و شخصیتهای اصلی فیلم هر کدام یک پای آنها در ساواک و گروه منافقین قرار دارد، اما بیش از همه فضاهای انسانی و احساسی عاشقانه بین امیر و پروانه عامل پیش برنده داستان است.
* سریال پروانه را قطعا یک غیرایرانی نیز نگاه خواهد کرد
سریال پروانه یک ملودرام عاشقانه و حتی اجتماعی است. سریال پروانه را قطعا یک غیرایرانی که خیلی با فضاهای سیاسی ایران نیز آشنا نیست نگاه خواهد کرد، چرا که فضای داستان با اینکه در دوران سرد و تاریک حکومت پهلوی میگذرد به حدی یک عاشقانه لطیف و محجوب روایت شده است که هیچ گاه آن تاریکی و سرما سیاسی مخاطب را پس نخواهد زد و بالعکس همراه و مجذوب گرما و روشنایی عشق پروانه و امیر میشوند. زوجی که برای رسیدن به آرمان خود حتی به مرتبه شهادت نیز میرسند.
این روزها به حدی سریالها و فیلمهای سیاسی و مذهبی تلویزیونی رنگ و لعاب شعار و پیامزدگی به خود گرفته است و هرکس بخواهد سریال ارزشی ببیند، حتما نشانههای فراوان از شعارزدگی و کلیشهها را در آن نمایان است(مثال سریال بالهای خیس که همزمان با پروانه از شبکه یک پخش می شد).
وقتی سریالها مملو از شعار، بدون دقت کردن به ظرفیتهای داستانی فراوان هستند، شاید روند ناگزیری است که کارگردانان دغدغهمند به معنای واقعی و باهوش برای فرار از برچسبهای که به دیگر کارهای مشابه زده میشود، دوری از مستقیم گویی در حرفهای سیاسی و مذهبی کنند.
البته این قاعده بسیار درستی است که در سینمای غرب هم بدان میپردازد، هرچند وجود فیلمها و سریالهای پروپاگاندایی را نمیتوان انکار کرد که خیلی شجاعانه رک و مستقیم حرف خود را به بهترین شکل ممکن بیان میدارند و مخاطب خود را همراه می کنند(مثل فیلم آرگو) اما همیشه این مدل کارها مخالفان سرسخت و جدی خواهد داشت.
در این بین فیلمهای دیگری هم هستند که در لعاب یک داستان عاشقانه، دلهرهآور و ... بیشترین و بهترین اهداف سیاسی را نیز دنبال میکنند و غیرمستقیم به خورد مخاطب میدهند حتی ممکن است مخالف خود را نیز همراه کنند؛ مثل فیلم کازابلانکا، فیلم پسران بد(Bad Boys)، منطقه سبز(Green Zone) یا جان سخت(Die hard) که با اینکه توجیهگر سیاستهای متجاوزگرایانه آمریکا است، حتی جمهوری اسلامی ایران نیز بارها آن را از تلویزیون خود پخش میکند، چرا که از حرف اصلی فیلم که غیر مستقیم بیان میشود، غافل است.
پروانه حرفهای مذهبی و سیاسی خود را غیرمستقیم به بهترین شکل ممکن ارائه داده است و این معجزه داستانگویی است؛ پروانه در دل داستان حرکت میکند و بیش از هرچیز سعی میکند به داستان وفادار بماند و اتفاق و دیالوگی را خارج از اقتضائات داستان بیان نکند.
در چنین سریالهایی حس همراهی بیننده نیز در حد اعلی درجه اتفاق میافتد چراکه شخصیتهای اصلی داستان رفتار یا گفتار خارج از داستانی احیانا برای ارائه یک پیام خوب و ... را ندارند. داستانگویی و شخصیتپردازی درست و دقیق میتواند معجزهای کند که شما فرد بسیار مخالف و معاند یک پیام مشخص را، با داستان جذاب و گیرا همان پیامی که نسبت به آن مخالفت دارد را همراه کند از همین روست که افلاطون همواره شاعران و داستان سرایان را به خاطر داشتن قدرت جادوییشان از مدینه فاضله خود اخراج میکرد، چرا که ممکن است حرفهایی را به خورد مردم بدهند که خود مردم با آنها در حالت غیر از شعر و داستان مخالف باشند.
* تضاد بین امیر و پروانه، تضاد بین عقل و عشق است
فضای حس و عاطفی بین امیر و پروانه اتفاق کم نظیر بود که در حین نجابت و حیا به دور از اروتیکبازیهای مرسوم حس انسانی عاطفی مخاطب را بر میانگیزاند و بیش از آنکه درگیر ظاهر و وجوه مادی داستان بشویم، بیشتر همراه احساسات درونی شخصیتها میشویم. پروانه یک دختر اشرافی نویسنده درونگراست که از قضا خیلی هم به مسائل دینی و سیاسی، همانند امیر پایبندی ندارد، از همین جا چالش بین دو شخصیت شکل میگیرد. امیر یک فرد مبارز مذهبی است که همه چیز خود را برای مبارزه با حکومت طاغوت گذاشته است.
امیر بر خلاف پروانه که فردی احساسی و عاطفی است، جنبه عقلانی و پختگی شخصیتی در آن ظهور و بروز دارد. تضاد بین امیر و پروانه، تضاد بین عقل و عشق است و در روایت داستان در یک سیر و سلوکی که برای هر دوی آنها اتفاق میافتد، این عقل و عشق به وحدت میرسند. پروانه ابتدای داستان که امیر را به خاطر کشتن یک سگ به شهربانی تحویل میدهد به همراهی و همدلی میرسد که جان خود را نیز برای نجات او به خطر میاندازد؛ در داستان هرچه جلو میرویم پروانه از پیله اشرافی خود رها میشود و در پیله عاشقانهای گرفتار میشود که هر چه میکند نمیتواند از آن رها شود و دلیل این وارستگی معجزه عشق است و نه چیز دیگر.
امیر نیز در داستان به وارستگی میرسد، او که خالصانه و مومنانه با سازمان همکاری میکند، به تدریج متوجه میشود که بسیاری از کارهای سازمان با دین سازگاری ندارد. از برداشتهشدن آیه قرآن از آرم سازمان، تا کشته شدن مردم بیگناه و دوست سازمانیاش، خودکشی عاطفه(الهام چرخنده) و ... باعث جداییاش از سازمانی سیاه و فاسد میشود. از همه مهمتر حضور روحانی سریال(هدایت هاشمی) به عنوان نقش هدایتگر و پیوستن او به حرکت انقلابی امام که در قسمتهای پایانی با عکس امام(ره) در تاقچه خانه امیر واضح و مشهود میشود که امیر نیز در سلوک خود به یک خودآگاهی و وارستگی از رفتار گذشته خود رسیده است. اما همه اینها هیچگاه شعار نمیشود و این حرفها در دل داستان و بدون شعار زدگی به بهترین شکل بیان میشود و در آخر نیز جان خود را بر اثر ایمان مبارزاتی جدیدی که از روحانی داستان یاد گرفته است، میگذارد.
* ارائه تصویر مطلوبی از زن ایرانی در آثار جلیل سامان
پروانه با اینکه از طبقه اشراف و شبه روشنفکر است، اما متانت و حیا یک زن ایرانی را نیز همراه خود دارد. جلیل سامان یکی از بهترین کارهایی که در دو سریال خود انجام داد، ارائه تصویر مطلوبی از زن ایرانی است که این روزها برنامههای ما به جد نیازمند آن هستند. شخصیت سارا با بازی فوق العاده خانم لیلا زارع در سریال «ارمغان تاریکی» که با کارگردانی آقای سامان نیز همراه بود، بخشی از وجوه یک زن مومن و متدین را در تمامی گفتارها و بیانها به نمایش گذاشت. حلقه مفقوده بازیگران زن در برنامههای صداوسیما توجه به حیا و عفاف باطنی است که در شخصیتهای زن سریال آقای سامان این مسئله را مشاهده نمیکنیم. سارا به عنوان یک دختر از طبقه مذهبی و «پروانه» از طبقه روشنفکر و اشرافی هر دو دارای نجابت و متانت زن مسلمان ایرانی با توجه به تفاوت و تمایزهای طبقاتی خود بودند و به نظر بهترین تاثیر گذاری در حوزه فرهنگ عفاف و حیا با تکثیر چنین شخصیتهایی به خصوص سارا «ارمغان تاریکی» هستیم. برای ترویج فرهنگ حیا و عفاف کافی است شخصیتهایی مثل سارا در فیلم و سریال با هر موضوعی داشته باشیم که غیر مستقیم الگوسازی ذهنی مخاطب را شکل دهیم، البته به شرط آنکه سارا نقاش فعال و قهرمانانه زنانه همانند سریال ارمغان تاریکی داشته باشد.
سریال در کارگردانی و به جهت سطح کیفی یک تراز بسیار مناسب و ایدهآل برای کارهای تلوزیونی است. کارگردانی کار به دقت و تخصص تمام انجام شده است. یکی از نکات بارز کارگردانی حرکتهای فراوان دوربین بود، اما حرکت دوربین هیچگاه اضافی، تزیینی و مازاد نبود.
میزانسنهایی کار به همراه حرکت دوربین به یک پیوستگی بسیار خوبی رسیدهاند، که سیال و روان بودن تکنیکی کار را در بالاترین شکل ممکن رسانیده بود. به نظر اکثر پلانهای برداشتی سریال با یک دوربین انجام شده است و یا نهایتا با دو دوربین آن هم در پلانهایی که گفتوگو دو نفره رو در رو انجام میشود، این در حالی است در بسیاری از سریالها شاهیدم کارگردانها حداقل از سه تصویربردار همزمان کنار بازیگر با زاویهها و اندازه نماهای حساب نشده رها میکنند و هرچه پیش آمد خوش آمد، تا بتوانند سریعتر کار را جمع بکنند. خوب طبعا در چنین سریالهایی خیلی نباید میزانسن، دکوپاژ زیباییشناسانه و تامل برانگیز فرمی را جستوجو کرد.
اما در سریال پروانه وقتی روحانی(هدایت هاشمی) با امیر در حال صحبت کردن است، درحال چرخاندن نوار کاستی است، در وقتی هم که نشسته است، بیکار نباشد، چرا که این میزانسن بخشی از شخصیت روحانی داستان است، در طول پلانهای مختلف که شاهد او هستیم در حال کار و کوشش و فعالیت است، حتی وقتی که در حجره در حال جمعآوری فرش کف حجره است، به طلبهای که در اتاق بغل درحال مطالعه است، میگوید: «برادر سعیکم مشکور، پاشو برو به طلبههای دیگه کمک بکن».
مثال دیگر بررسی امیر و پروانه ابتدای فیلم با انتهای فیلم است و مقایسه این دو سکانس سیر صعودی پروانه و امیر را به خوبی نشان میدهد.
امیر و پروانه - قسمت ۸: پروانه سالی چندبار به ویلای تجملاتی پدرش در شمال میرود، چرا که پر از نوشتههای اوست. پروانه و امیر روی مبلمانی گران قمیت کنار شعلههای آتش شومیه نشستهاند. پروانه همیشه دلش میخواسته شعر بگوید، اما هیچوقت نتوانسته است. از شعرهای خود برای امیر میخواند، امیر آرام است و تنها گوش میدهد، نگاه امیر دائما روی زمین چیزی را جستجو میکند، گویی از شرم در حال سوختن است. پروانه ناراحت و مشوش است و اصلا از شعرهای خود رضایت ندارد و برگههای شعر را دائما داخل آتش شومینه کنار خود میاندازد. امیر بعد از تمام شدن خواندن شعر توسط پروانه با ناراحتی و خجالت از جایش بلند میشود.
پروانه: دیشب خواب دیدهام ،گوشوارهام گم شد/ فال قهوه گرفتهام، تلخ بود/من آن شب سیاه سکوتم، از خاکستر آتشکده خاموش نگاهت برخیز.
امیر و پروانه - قسمت ۱۸: پروانه در خانه ساده و محقر خود روی صندلی کنار امیر نشسته است. در آن خانه ساده نشانی از شومینه آتش و مبلمانهای زینتی نیست ولی شعلههای کوچک شمع فضا را پر کرده است. امیر به چشمان پروانه خیره شده است. پروانه آرام و با اعتماد به نفس با خودکاری که امیر برای روز تولد او هدیه خریده است شعرش را نوشته است، شعری که همیشه دوست داشته آن را بسراید. امیر بعد از تمام شدن خواندن شعر توسط پروانه با خوشحالی و شعف به او تبریک میگوید.
پروانه : ای درگذشته از فراسوی نیک و بد/ای عشق/ای تجسم حقیقت مطلق/چه سنگین، چه باوقار/ در کوچه های خلوتم باز آمدی
* دیالوگهای بسیار گیراست؛ لذا حرفی که از دل برآید، لاجرم بر دل هم تاثیر میگذارد
مثالهای اینگونه در سریال فروان میتواند زد، قرض تاکید بر این نکته است که اکثر پلانها حساب شده و دقیق تصویربرداری شد. سکانسها شروع، میانه و پایان دارند و ربط معنادار و دقیقی با سکانس قبل و بعد خود دارند، حال آنکه در برخی سریالها در هر قسمت اگر چند سکانس آن را هم برداریم، خیلی اتفاق جدی رخ نخواهد داد، در حالی که در سریال پروانه نبود هر پلان آن صدمهای به کلیت کار میزد.
از تصویربرداری و نورپردازی فوقالعاده سریال نیز نباید ساده گذشت. سریال داستان خود را در سال ۵۴ روایت میکند، دوران اختناق و تاریکی که مردم در نارضایتی نسبت به حاکمیت به سر میبرند. لذا بهترین نورپردازی برای چنین دورانی همراه با تاریکی است. نورپردازی کار به صورت نیمه تاریک و نیمه روشن انجام شده است و این حس دوگانگی تاریکی و روشنایی همیشه همراه حسی مخاطب است یا وقتی وارد زندان مجازاتی ساواک میشویم، نور به حداقل خود میرسد و فضا در تاریکی بیشتری فرو میرود، این بهترین شکل ممکن برای انتقال حس و حال آن دوران است و از هر دیالوگ و شعاری تاثیر گذار است. نوع کادر بندی، فولو و فوکوسهای متعدد، حرکت دوربین، نورپردازی به حدی سطح فنی کار را افزایش داده بود که در فیلمهای سینمایی نیز چنین وضعیتی را کمتر میتوان مشاهده کرد.
دیالوگهای بسیار گیرا و جذاب کار نیز از بخش دیگر سریال است که باید به طور جداگانه در کار صحبت کرد. بهترین دیالوگ را در زبان یک شصخیت نابالغ بگذاریم، قطعا آن دیالوگ حرام خواهد شد و اما دیالوگ خوب وقتی کارکرد دارد که شخصیتی آن را بیان بدارد که مخاطب با آن همذاتپنداری کند و حرف زبان شخصیت سریال را، حرف ناگفته دل خود بداند، حرفی که وقتی بیان شد، بگوید، این همانی است که من میخواستم بگویم و نمیتوانستم. در واقع مخاطب حرف را تنها برای خود بداند و گویی این سریال تنها برای او ساخته شده است لذا حرفی که از دل برآید، لاجرم بر دل هم تاثیر میگذارد. دیالوگها به حدی گیرایی و همراهی را در مخاطب ایجاد میکرد که در فضاهای مجازی نیز این دیالوگها تکرار و همذات پنداری میشد.
به طور مثال دیالوگ پروانه که در پایان سکانس فوقالعاده آن را بیان میکند:«من خوشبختی رو نمیخوام، امیر رو میخوام» نگارنده آن را در یادداشتهای مختلف در فضای مجازی یافت که مورد استفاده قرار گرفته است. سریال پروانه به جد از شعار و پیام دادن دور بود و مخاطب خود را به تامل و تدبر بیشتر در آنچه که می دید، دعوت میکرد. دیالوگها، رفتارها، میزانسنها و ... مخاطب را دعوت به دیدن و اندیشیدن میکرد. بعضی از سریالها به طور مثال کلاه پهلوی به حدی پیامهای خود را رو و شعاری به صورت مخاطب میکوبند؛ جای هیچ تفکر و اندیشیدن را برای مخاطب نمیگذارند و همه حرفها را میجوند و در دهان مخاطب میگذارند، یا اول هر قسمت باز کارگردان و نویسنده کار تحلیلها و پیامهای قسمت گذشته را در قالب نریتور مروری میکند و نتیجهگیری میکند که مخاطب را شیر فهم کرده باشد تا خدای ناکرده فکر دیگری نکنند. در این گونه سریالها بیش از آنکه ببینم و بیاندیشیم، میشنویم و شیر فهم میشویم، اما پروانه تا حدود زیادی موفق شده بود به زبان تصویر خود را نزدیک کند.
* اصلیترین عامل ضعف سریال «پروانه» ریتم تند روایت داستان باشد
با این همه سریال پروانه بدون اشکال نبود. شاید اصلیترین عامل ضعف سریال ریتم تند روایت داستان باشد که در اکثر اتفاقات و حوادث آن را مشاهده میکردیم. اینکه هر قسمت نقطه عطف مخصوص به خود را دارا باشد، بسیار امر خوبی است. درست چیزی که در سریالهای دیگر مشاهده نمیکنیم و قسمتها میگذرد و اصلا نمیفهمیم، چی به چیست. ولی نقطه عطف نباید خیلی تند و سریع انجام شود. نقطه عطف باید شیب و سرعت مناسب خود را دارا باشد که همراه فهم مخاطب عام حرکت کند تا در این سرعت و تغییرات ناگهانی و تند مخاطب رها نشود.
در واقع تا هنوز دلیل اتفاق قبلی را مشخص و باور پذیر نکردهایم، اجازه نداریم با بهت و مواجه جدید مخاطب را روبرو کنیم. نقاط عطف و ریتم روایت داستان پروانه میتوانست خیلی بهتر از این باشد، شاید تعداد قسمتهای کم و زمان کوتاه ۳۰ دقیقهای برای هر قسمت یکی از عوامل این شتاب باشد؛ به طور مثال فرار کردن پروانه از مسافر خانه آن هم درست در زمانی که نرگس دستگیر شده است و مشکلات سازمانی امیر نیز زیاد میباشد. رفتن پروانه توجیه عاقلانه و درستی ندارد. شاید گفته شود، ایثار و فداکاری که پروانه نسبت به معشوق خود داشت و اینکه دوست نداشت او را در سختی و مشکلات ببیند، عامل فرار بود، اما با تاملی اندک میتوان فهمید فرار پروانه هیچ کمکی به امیر نمیکند و حتی مشکلات او را زیادتر میکند از طرفی عشق پروانه به امیر میبایست عامل جذب باشند نه فرار. نکتهای که بعد هم دوست پروانه به او گوشزد میکند. فرار پروانه اتفاق معقول برای آن شخصیت نبود، اما برای پیشبرد داستان بود. شاید بهتر بود پروانه شاهد دستگیری امیر توسط ساواک میشد و بعد او از این ماجرا خود را پنهان میکرد.
* عدم پرداخت کامل شخصیت «نرگس» در سریال پروانه
حضور نرگس(سپیده خداوردی) به عنوان یک عامل تغییر دهنده اصلی داستان بدون پرداخت شخصیتی مشخص از نقاط دیگر ضعف داستان بود و بدتر اینکه بر حسب اتفاق وارد داستان میشود. در ابتدا سریال متوجه میشویم که نرگس توسط ساواک کشته است، در دو، سوم پایانی داستان متوجه میشویم که اتفاقی این وسط افتاده است و زنده است. هرچند حضور نرگس روند داستان را مشکلتر و پیچیدهتر میکند، اما باز شخصیتی به این مهمی شروع، میانه و پایان به حد خود را باید دارا باشد.
در داستان دو مثلث عشقی نیمه اول و نیمه دوم سریال را شاهد هستیم. مثلت اول بین امیر ، طالبی(نیما رئیسی) و پروانه است که در این مثلث نقش طالبی به خوبی پرداخت میشود اما در مثلث دوم عشقی که بین نرگس، پروانه و امیر است. نرگس برای مخاطب شناس نیست، با اینکه شخصیت نرگس خیلی بیشتر از طالبی مهم و حساستر است، اما پرداخت درستی نشده است اما نکته مهم سریال این است که هرکدام از این مثلثهای عشقی را با وفا، صدق و پاکی پایان میدهد و در روایت هیچگاه آلوده به ابتذال نمیشود.
بسیاری از پلانهای فیلم دیدنی بودند و این اصل فیلمنامه نویسنی که را که «نگو و نشان بده» را رعایت کرده بود اما بیشتر معطوف نشان دادن تنهاییهای حسی و عاطفی امیر و پروانه شده بود؛ بسیاری از سکانسها در سریال بود که پروانه در خلوت تنهاییست و موسیقی فوق العاده خوب کار نیز کشش و حس همراهی را ایجاد میکرد اما زبان تصویر بیش از هر چیز معطوف به نشان دادن رفتار است و نه نشان دادن حس.
به نظر پلانهای تنهایی باید با رفتار تصحیح میشد؛ سکانسهای تنهایی حس همراهی مخاطب نسبت به شخصیت را بر میانگیزاند ولی تا وقتی که بازیگر از خود رفتاری نشان ندهد، مخاطب نمیتواند باطناندیشی کند تا بفهمد شخصیت به چه فکر میکند. مخاطب متوجه حسن ناراحتی، خوشحالی، فراق و ... میشود ولی هیچگاه در تصمیمات فکری او شریک نمیشود و اینجا میبایست با زبان تصویر که زبان رفتار است، آن را نشان دهیم.
* سریال تراز و الگو جمهوری اسلامی قطعا کاری شبیه به پروانه است
شاید یک دلیلی که نقاط عطف خیلی فهمیده نمیشد، توجه بیش از حد به این فضاهای حسی تنهای امیر و پروانه بود؛ گاه حدود نیمی از سریال با موسیقی متن همراه میشد و اگر موسیقی را بر میداشتیم یا کم میکردیم، معلوم نبود چه بر سر کار آید.
کلیت سریال پروانه با عوامل مختلفی که هر اثر هنری داراست، از قبیل موسیقی متن، تصویر، نور، بازی، فیلمنامه، کارگردانی و ... حتی تیتراژ ابتدا و انتها و ترانه بسیار زیبابی پایانی یکدستی و هماهنگی خوبی داشت. در واقع این کثرت به یک وحدت و هارمونی منظم و تاثیر گذاری تبدیل شد که هر کدام از اجزا مکمل و همافزایی را در کار ایجاد میکردند؛ سریال تراز و الگو جمهوری اسلامی قطعا کاری شبیه به پروانه است و اگر در سال نیمی از سریالهای صدا و سیما کیفیت فنی و محتوایی سریال پروانه را دارا باشند، بدون شک رجوع مردم به شبکههای ماهوارهای و ... بسیار کمتر خواهد شد و این اتفاق حاصل نشود جز اینکه با توجه و الگو قرار دادن شیوههای فنی و محتوایی سریالهایی از قبیل کارهای آقای جلیل سامان، تکثیر چنین پروانه های زیبا و دلربایی را فراهم کنیم.
----------------------------
یادداشت: محمدامین نوروزی
----------------------------
/ش