تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۸
 

«هاشمی» از 1313 شمسی تا 2013 میلادی

Share/Save/Bookmark
به گزارش هم اندیشی به نقل از خبرنامه، رضا کردلو - دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی// مقابل باجه روزنامه فروشی تعداد زیادی از مردم ایستاده بودند، برخلاف روزهای گذشته که کمتر شلوغ می شد و اصلا کسی به تیتر روزنامه ها نگاه هم نمی کرد. بله: "هاشمی آمد" جمله ای بود که شاید می ارزید به خاطرش لحظه ای مکث کنی و به تیتر های مختلف روزنامه ها نگاه کنی.

علی اکبر هاشمی رفسنجانی پسر دوم حاج میرزا علی هاشمی بهرمانی و ماه بی‌بی (صفریان)، به گفته خودش در تاریخ تولد شناسنامه‌ای ۱۳۱۳ (یعنی ممکن است بزرگتر هم باشد) در بهرمان به دنیا آمد. آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از زندگینامه خود می نویسد: "نام خانوادگی هاشمی برای خانواده ما، با آن که سید نیستم، به این دلیل انتخاب شده است که نام جد پدری ما حاج هاشم بوده است؛ او در سر تا سر منطقه املاک و امکانات زیادی داشته است.اسم روستای ما بهرمان است، یکی از دهات قدیمی نوق – از جلگه‌های رفسنجان. بهرمان به معنی یاقوت سرخ است."



به دنیا آمدن آیت الله هاشمی در روستای یاقوت سرخ و حتی به مکتب رفتنش با برادر بزرگترش حاج قاسم شاید در برابر اتفاقاتی که بعدا در زندگی او می افتد، ناچیز باشد. چهارده ساله بود که به پیشنهاد پسر عمویش، محمد، تصمیم گرفت که همراه کاروان جهت تحصیل علوم دینی به قم سفر کند... یعنی ۶۵ سال پیش، یعنی بیشتر از سن شاخص ترین چهره هایی که در انتخابات آتی شرکت کرده اند. به حوزه که آمد از محضر مراجعی چون آیات عظام بروجردی، امام خمینی استفاده کرد. در دوران مبارزه از فعال ترین افراد بود. حتی به کشورهای خارجی هم برای تقویت نیروهای ایرانی ضد رژیم شاه سفر می کرد. حاصل مبارزات بی وقفه آیت الله هاشمی و از برکت خونهای فراوانی که در راه انقلاب ریخته شد، ۲۲ بهمن ۵۷ رژیم سلطنتی شاه ساقط شد. البته پیش تر و در ۱۵ بهمن ماه آقای هاشمی در قامت یک سخنگو متن انتخاب آقای بازرگان را برای عموم قرائت می کند. چهره ای که شاید برای بارها و بارها از تلویزیون پخش شده است.

یک روحانی با ظاهری متفاوتتر از بقیه. انقلاب و بحران هر روزه و حضور آیت الله هاشمی در بیت امام برای حل این بحرانها و داستان خاطراتی که الان به صورت چند جلد کتاب درآمده است و سه نفر همیشه نقش اصلی را در این خاطرات بازی کرده اند "امام(ره)، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و خانم عفت مرعشی" به قول خودش همه مشکلات را او به امام خبر می داد و خودش در رفع آن می کوشید. عفت مرعشی را هم که دیگر باید همه شناخته باشند؛ هم او که پس از انداختن رای خود در صندوق گفت: "اگر موسوی رای نیاورد ملت بریزند در خیابانها" و نگفت در همه سالهایی که شوهرش رای آورد و دیگران نیاوردند چرا هیچ ملتی به هیچ خیابانی نریخت. البته طبیعی بود از خانواده ی آیت الله چنین حرفهایی چون فائزه هم گفته بود: "خاتمی یک انتخابات نتوانست برگزار کند که پدرم رییس جمهور بشود" منظورش انتخابات سال ۸۴ بود.

داشتم می گفتم؛ بحرانهای دهه شصت شروع نشده بود هنوز، ۲۵/۱۱/۱۳۵۹بود که بر سر دعواهایش با بنی صدرتحت عنوان: "النصیحه لائمه المؤمنین" برای امام نامه نوشت که بخشی از آن را در زیر می خوانیم: "خود شما می‌دانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است، بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحه‌هائی در اینگونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، اما نظرات شما را با تعدیل‌هائی اجرا می‌کردیم؛ شما اجازه ورود افراد تارک‌الصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمی‌دادید، شما روزنامه آیندگان و ... تحریم می‌کردید، شما از حضور زنان بی‌حجاب در ادارات مانع بودید، شما از وجود موسیقی و زن بی‌حجاب در رادیو تلویزیون جلوگیری می‌کردید؟ همین‌ها موارد اختلاف ما با آنها است. آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بی‌طرف بگیرید؟ آیا بی‌خط بودن و آسایش طلبی را می‌پسندید؟ البته اگر مصلحت می‌دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید. آیا رواست که همه گروه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی صدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می‌کند؟"

شاید به خاطر همین "کمبود حوصله" بود که مدام پیش امام می آمد و می خواست در همه امور مصدر باشد . هاشمی رفسنجانی به خاطر سبقه مبارزه اش باید همیشه در صحنه باشد، حتی در هشتاد سالگی و در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم. در بخشی از کتاب احمد احمد که روایت مبارزات "احمد احمد" است، می خواندم : "آقای هاشمی با سخنرانی هایی که هر روز از حفره کوچک سلول خود برای دیگران انجام می داد، نمی گذاشت چراغ امید در دل ما خاموش شود".

حالا هم خودش گفته که برای خدمت آمده، خدمت به مردم. اما کدام مردم، همانهایی که گفته بود زیر چرخ های توسعه ممکن است حالا یک عده ای هم له بشوند، اتفاق خاصی نمی افتد، هاشمی دارد می آید؛ همان هاشمی که می گفت نظرش با ناطق است اما بیشتر وزاری خاتمی در دولت خود او هم بودند، همان هاشمی که اقتصاد لیبرالی اش تورم ۵۰ درصدی به بار آورد، همان که نیروی کار قراردادی مخصوص دوره اوست، هم آن کسی که همه متهمین دولت دهم، دست پرورده اویند، یا استاندارش بوده اند یا مدیر کلش، هم او که اقتصاد ربوی امروز حاصل بانک های خصوصی متعلقه اش است، همان هاشمی دارد می آید.

همان هاشمی که بدون سلام نامه نوشت که من خواب دیده ام: "فتنه می شود". همان هاشمی که در جواب فتنه گران در نماز جمعه داد زد: "من که از شما بهتر می گویم" همان هاشمی است هیچ فرقی نکرده است. بهانه گیری هایش به همان سالهایی می ماند که به امام نامه نوشت که خسته شده است. همان هاشمی است که فرزندانش آنقدر آزاد بودند که قراردادهای نفتی می نوشتند و هیچ کس نبود بایستد مقابلشان. آنقدر از هاشمی گفتنی دارم که بنویسم اما دریغ از مجال کوتاه و جمال یار.

مردم هاشمی را می شناسند؛ می شناختند که در انتخابات مجلس ششم، سی ام شد و انصراف داد، می شناختند که در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴حتی شعار هاشمی ۲۰۰۵ به دادش نرسید و شکست خورد، اصلا مردم موسوی را هم به خاطر با هاشمی بودن انتخاب نکردند. اما باز هاشمی می خواهد بیاید...

مبارز هم عصر چه گواراو نلسون ماندلا و کاسترو دست از سیاست بر نمی دارد. می خواهد خدمت کند...
آقای هاشمی جسد این مردم هم به شما رای نخواهند داد...همه شما را می شناسند/خ
کد مطلب: 160846