به گزارش هم اندیشی به نقل از برهان؛ دوشنبه در جریان برگزاری ماراتن در شهر ۸۰۰هزارنفری بوستون، مرکز ایالت ماساچوست آمریکا، دو بمب در فاصلهی چندمتری به پایان ماراتن منفجر شد. این انفجار که ۳ کشته و ۱۴۴ مجروح بر جای گذاشت، طبق اعلام «فرانس۲۴»، باعث قطع عضو حداقل ۶۰ نفر گردید. این حادثه که منجر به اعلام وضعیت فوقالعاده در بوستون، لسآنجلس، واشنگتن و دیتروی و چند شهر دیگر این کشور شد، نگرانی زیادی را در میان مردم و دولت آمریکا ایجاد کرد. اگرچه این نگرانی محدود به آمریکا نماند و آنچنان که آسوشیتدپرس عنوان میدارد، دو سوی آتلانتیک، از لسآنجلس تا لندن را فراگرفت و به این ترتیب، در لندن، پاریس و توکیو نیز اعلام وضعیت فوقالعاده شد.
در واکنش به این حادثه، باراک اوباما آن را اقدامی تروریستی دانست. در حالی که هنوز هیچ گروه تروریستی مسئولیت این انفجار را نپذیرفته است و تحقیقات افبیآی برای پیدا کردن عاملین این حادثه ادامه دارد و هنوز جامعهی آمریکا و رسانههای خبری در شوک انفجارهای روز دوشنبه هستند، پرسشها دربارهی عاملین این حادثه و پیامدهای احتمالی این اتفاق برای جامعهی داخلی آمریکا و عرصهی بینالمللی، ادامه دارد. برهان برای یافتن پاسخ این پرسشها، گفتوگویی با دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران و کارشناس ارشد مسائل آمریکا، انجام داده است که ماحصل آن در ادامه از نظر میگذرد.
به نظر شما، انفجارهای اخیر بوستون آمریکا ممکن است از جانب چه افراد یا گروههایی و با چه انگیزههایی اتفاق افتاده باشد؟
انفجارهای بوستون را باید مشابه انفجارهای اوکلاهاماسیتی در سال ۱۹۹۴ دانست. در آن مقطع زمانی، گروهی که خودشان را میهنپرستان ناسیونالیست آمریکا نامیده بودند، در واکنش به حادثهی کشته شدن دیوید کروش، توانستند ساختمان دولت فدرال آمریکا را در اوکلاهاماسیتی منفجر کنند. این حادثه به نوعی واکنش نیروهای داخلی آمریکا در برابر سیاست راهبردی دولت در برخورد با طبقات اجتماعی و همچنین فرآیندهای معطوف به نظامیگری محسوب میشود.
بسیاری از تحلیلگرانی که موضوعات هویت را مورد بررسی قرار دادهاند، به این موضوع واقفاند که هویتگرایی در آمریکا در مقابل جهانگرایی آمریکایی قرار دارد. در حالی که آمریکاییها هزینههای نظامی خودشان را برای سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، به ۷۴۰ میلیارد دلار ارتقا دادهاند، برخی از گروهها اعتقاد دارند که این رقم، به منزلهی نادیده گرفتن ضرورتهای اقتصادی جامعهی آمریکا محسوب میشود و بنابراین آنها در صدد بهرهگیری از الگوی انتقادی با رویکرد خشونتآمیز برمیآیند. در همین زمینه، گروه «میلیشیای خلق» را باید به عنوان یکی از نیروها و گروههای سیاسی دانست که در ایالات متحده دارای نگاه انتقادی است و امکان دارد چنین اقداماتی را در دستور کار خود قرار دهد.
با توجه به این مسائل، میتوان گفت این انفجارها، مشابه اقدام سال ۱۹۹۴ است و هنوز افبیآی در این ارتباط گزارشی را منتشر نکرده است. طبعاً اگر نیروهای خارجی در این انفجار مشارکت داشتند، رویکرد افبیآی و سیآیاِی کاملاً متفاوت بود و قطعاً آنها از الگوهای واکنش سریع بهره میگرفتند.
اینکه گروههای سیاسیِ مسبب این انفجارها، در مخالفت با مداخلهگرایی و نظامیگری دولت آمریکا، دست به این کار زدهاند، میتواند باعث خوشحالی کشورهای خاورمیانه شود. در واقع به این طریق، انگارهی دولت آمریکا که خاورمیانه را به مثابهی مرکز تروریست تلقی میکند و گروههای اسلامی را نماد گروههای تروریستی میداند، ابطال میشود.
پس شما معتقد هستید که گروههایی در داخل آمریکا مسبب این انفجارها هستند؟
بله، گروههای آمریکایی به نوعی دارای انگیزهی ایدئولوژیک لازم برای مقابله با سیاستهای دولت فدرال هستند. بنابراین مهمترین عاملی که باید در برابر جهانگرایی و توسعهگرایی راهبردی آمریکاییها، تحلیل شود، نیروهایی هستند که در آمریکا نقش اجتماعی دارند و سیاستهای این کشور را نقد میکنند.
پیامدهای داخلی این انفجار چیست؟
این انفجار به نوعی هشداری سریع به دولت آمریکا و نهادهای آمریکایی محسوب میشود. تا به حال، دولت آمریکا تلاش داشته است فرآیندی را منعکس کند که از طریق آن، بگوید نیروهای خارج از کشور، به ویژه مسلمانان، عامل اصلی تهدید امنیتی و تروریستی محسوب میشوند. به عبارت دیگر، طی سالهای گذشته، همواره این انگاره وجود داشته که تروریست به منزلهی نیروی اسلامی است و این نیروی اسلامی، از کشورهای خاورمیانه ظهور پیدا میکند. اما شکلگیری حوادثی همانند حادثهی ۱۹۹۴ ساختمان فدرال اوکلاهاماسیتی و همچنین انفجار بوستون، نشان میدهد که گروههایی با گرایشهای ناسیونالیستی وجود دارند که نسبت به سیاستهای راهبردی آمریکا در زمینهی گسترش نظامیگری و مداخلهگرایی، نگاه انتقادی دارند.
این مسئله دولت فدرال آمریکا را با بحرانی روبهرو میکند که معطوف به انگارهی جدید امنیتی است؛ یعنی دولت آمریکا و سازمانهای اطلاعاتی این کشور، طی سالهای گذشته، به جای اینکه بر مسائل امنیت درونساختاری تمرکز کنند، به موضوعات امنیت فراساختاری توجه داشتهاند و این مسئله منجر به نادیده گرفتن نیروهای انتقادی، در خصوص تهدید امنیت ساختاری، میشود.
آیا این احتمال وجود دارد که دولت ناچار شود تغییراتی در برخورد با گروههای متفاوت اجتماعی و اقلیتها ایجاد کند؟
این گروههای ناسیونالیست (میلیشیا) گروههای اجتماعی نیستند، بلکه گروههایی سیاسی هستند که فعالیتهای طبقهبندیشدهای دارند و تبعاً ممکن است اقدامات آنها مورد حمایت گروههای انتقادی هم قرار گیرد؛ اما نباید آنها را به منزلهی همان نیروهای اجتماعی انتقادی دانست.
بنابراین به نظر میرسد دولت آمریکا در مواجهه با این گروهها، باید تدابیر امنیتی شدیدتری را اعمال کند.
با توجه به این حادثه، ایالات متحده ناچار است تا رویکرد امنیتی خودش را تغییر دهد. در شرایط موجود، بسیاری از گروههای محافظهکار در کنگرهی آمریکا تلاش میکنند تا همهی تهدیدات را متوجه جهان خارج کنند، در حالی که حادثهی بوستون نشان داد احتمال آسیبپذیری امنیتی آمریکا، از سوی گروههای داخلی بسیار گستردهتر است.
میلیشیای ناسیونالیست آمریکایی را باید در زمرهی نیروهای انتقادی جدی در ساختار امنیت اجتماعی و سیاسی آمریکا دانست.
پیامدهای خارجی و بینالمللی این انفجارها چه هستند؟
هر گاه کشوری مانند آمریکا با این گونه تهدیدات روبهرو شود، طبیعی است که دولتهای سایر کشورها از دولت مرکزی ایالات متحده حمایت میکنند. در واقع هیچ دولتی نمیتواند اقدامات اینچنینی را تأیید کند.
از سوی دیگر، این موضوع در ارتباط با کشورهای خاورمیانه، میتواند این واکنش را به همراه داشته باشد که آنها بار دیگر سیاست امنیتی آمریکا را نقد کنند. اینکه گروههای سیاسیِ مسبب این انفجارها، در مخالفت با مداخلهگرایی و نظامیگری دولت آمریکا، دست به این کار زدهاند، میتواند باعث خوشحالی کشورهای خاورمیانه شود. در واقع به این طریق، انگارهی دولت آمریکا که خاورمیانه را به مثابهی مرکز تروریست تلقی میکند و گروههای اسلامی را نماد گروههای تروریستی میداند، ابطال میشود.
البته در عین حال، واکنش رسمی دولتهای مختلف معطوف به محکوم کردن اقدامات تروریستی خواهد بود. اما به هر حال، تحلیل این موضوع و آشکارسازی واقعیت گروههای تروریستی، میتواند مشروعیت سیاسی آمریکا را به چالش بکشد.
پس در نهایت معتقدید که این مسئله فرصتی برای کشورهای خاورمیانه محسوب میشود؛ به این جهت که آمریکا بیش از آنکه بتواند مسئلهی تروریسم را به کشورهای دیگر نسبت دهد، مجبور خواهد بود در داخل کشور خودش به مقابله با این پدیده بپردازد.
آمریکاییها همواره از این رویکرد که ریشهی تروریسم در داخل آمریکاست گریزان بودهاند. وقتی که رئیسجمهور اسلامی ایران، در مجمع عمومی سازمان ملل، در سال ۲۰۱۱ این موضوع را مطرح کرد که ریشهی تروریست در داخل خود آمریکاست و موضوعاتی مثل حادثهی ۱۱ سپتامبر را باید در داخل خود آمریکا ریشهیابی کرد، بسیاری از هیئتهای غربی سالن را ترک کردند. این مسئله نشان میدهد که انگارهی کشورهایی همانند ایران در ارتباط با حوادثی مثل ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ و ۱۵ آوریل ۲۰۱۳، کاملاً مغایر با رویکرد آمریکاییهاست.
بنابراین شما ریشهی حادثهی ۱۱ سپتامبر را در داخل آمریکا میدانید؟
انگارهی من این است که حادثهی ۱۱ سپتامبر، اقدامی واکنشی از سوی گروههای میلیشیای ناسیونالیست آمریکایی بوده است. علیرغم اینکه آمریکاییهای مصرانه تلاش کردند این حادثه را به کشورهای اسلامی نسبت دهند و وانمود کنند که تروریستها از خارج آمریکا بودهاند؛ اما حادثهی ۱۵ آوریل ۲۰۱۳ نشان داد که هنوز گروههای میلیشیای وطنپرست آمریکایی وجود دارند و از هر فرصتی برای انعکاس نگاه انتقادی خود استفاده میکنند.
حادثهی انفجار نشان داد که ساختار امنیتی آمریکا در وضعیت آسیبپذیری قرار دارد. این بار آمریکا، برای اینکه نشان دهد نیروهای خارجی در این ارتباط نقش بسزایی داشتهاند، کار دشواری را پیش رو خواهد داشت. از همه مهمتر اینکه رویکرد باراک اوباما، در زمینهی تحلیل تحولات امنیتی در آمریکا، کاملاً متفاوت از جورج بوش است. اوباما ناچار خواهد بود که واقعیتی از فضای امنیتی خاورمیانه و گروههای چالشگر در برابر سیاستهای امنیتی آمریکا را ارائه دهد.
اما طبق فرمایش حضرتعالی، بر اساس عملکردی که افبیآی و سیآیای داشتهاند، نوع برخورد آمریکا با این انفجارها، متفاوت از واکنش این کشور در حادثهی ۱۱ سپتامبر است.
مهمترین مسئله این است که دولت آمریکا از این موضوع چگونه استفاده خواهد کرد. دولت جرج بوش حادثهی ۱۱ سپتامبر را متوجه گروههای اسلامی در خاورمیانه کرد؛ در حالی که نگاه باراک اوباما در ارتباط با این موضوع تا حد بسیار زیادی متفاوت است. رویکرد اوباما معطوف به این انگاره است که واقعیت ناامنی آمریکا منعکس شود. به همین دلیل است که هنوز افبیآی گزارش مشخصی را در ارتباط با نیروهای تأثیرگذار در حادثهی ۱۵ آوریل منتشر نکرده است.
هرچند در این مدت اتفاقات مشابه دیگری نیز در آمریکا رخ داده است، اما به نظر میرسد این انفجارها مهمترین اتفاق تروریستی، بعد از حادثهی ۱۱ سپتامبر، محسوب میشوند. آیا میتوان این دو حادثه را با هم مقایسه کرد؟
موضوع مربوط به انفجار برای امنیت آمریکا یک بحث بسیار جدی و یک چالش امنیتی محسوب میشود. اگرچه شدت انفجار ۱۵ آوریل کاملاً متفاوت با انفجار ۱۱ سپتامبر بود، اما خود حادثهی انفجار نشان داد که ساختار امنیتی آمریکا در وضعیت آسیبپذیری قرار دارد. این بار آمریکا، برای اینکه نشان دهد نیروهای خارجی در این ارتباط نقش بسزایی داشتهاند، کار دشواری را پیش رو خواهد داشت. از همه مهمتر اینکه رویکرد باراک اوباما، در زمینهی تحلیل تحولات امنیتی در آمریکا، کاملاً متفاوت از جورج بوش است. بنابراین در حالی که جرج بوش، اتفاقات سال ۲۰۰۱ را ناشی از اقدامات گروههای فرامرزی و نیروهای اسلامی خاورمیانه میدانست، در شرایط موجود، باراک اوباما چنین رویکردی به این انفجارها ندارد. اوباما ناچار خواهد بود که واقعیتی از فضای امنیتی خاورمیانه و گروههای چالشگر در برابر سیاستهای امنیتی آمریکا را ارائه دهد.
بنابراین شما معتقدید که اوباما، به دلیل ویژگیهای ذاتی دولتش، نه تنها نمیتواند از این اتفاقات بهرهبرداری کند، بلکه این مسائل منجر به انفعال بیشتر آمریکا در قضایایی مثل سوریه و کره خواهد شد؟
مسئلهی مربوط به انفجار در بوستون، تهدیدات مربوط به کرهی شمالی را تحت تأثیر قرار میدهد، اما مسئلهی مربوط به سوریه کاملاً متفاوت از بحث کرهی شمالی است. مسئلهی سوریه را سازمانهای منطقهای و برخی از کشورهای اروپایی پیگیری میکنند، در حالی که در قضیهی شبهجزیرهی کرهی شمالی، صرفاً آمریکا درگیر است.
/خ