به گزارش هم اندیشی به نقل از فاطر، مناظرهیی که قرار بود درباره گفتمان ۸۴ باشد، به بحث درباره سوابق مبارزاتی آیتالله مصباحیزدی و تفکر سیاسی وی بدل شد. محمد جواد حقشناس و قاسم روانبخش در مناظره خبرگزاری فارس درباره «بازگشت یا عبور از گفتمان ۸۴» به بحثهای مختلفی از جمله نقش آیتالله مصباح، در دوران انقلاب اشاره کردند و در حالی که حقشناس، حمایت آیتالله مصباح از دولت نهم را آغاز انحراف میدانست، روانبخش آغاز انحراف را از مرکز استراتژیک ریاستجمهوری زمان هاشمی دانست.
حقشناس:
پس از انقلاب، غیر از شاگردان خاص امام که حلقه ۱۵۰ تا ۲۰۰نفر بودند و با محوریت مرحوم مطهری و بهشتی، هاشمیرفسنجانی، منتظری، مفتح و حضرت آیتالله خامنهای چهرههایی انقلابی بودند که در واقع اداره امور را دنبال میکردند، اما از سوی دیگر ما ساکتین انقلاب را داشتیم که اگرچه دارای فضل و سواد هستند و در حوزه فلسفه و علم از جایگاه خوبی برخوردار هستند با امام همراهی نکردند. مشخصا به دلیل کشتاری که صورت گرفت امام عزا اعلام کرد و جشنهای مربوط به بزرگداشت حضرت صاحبالزمان (عج) تعطیل شد. انجمن حجتیه که در سالهای قبل نماد مذهبی داشت با این مساله همراهی نکرد. این حزب در روحانیت نیز نفوذ داشت و این سوال همچنان برای ما وجود دارد که چرا شخصیت بزرگواری همچون آیتالله مصباح با اعلام عزای عمومی همراهی نمیکند و از همان ابتدا نسبت به امام و انقلاب و مبارزه زاویه وجود دارد و این روند ادامه دارد لذا بنده سال ۸۴ را سال بروز انحراف میدانم اما انحراف از قبل انقلاب و از سال ۴۲ آغاز شده بود.
اتفاق سال ۴۲ انفجاری در حوزه علمیه قم بود و کسانی که نمیخواستند با این جریان همراهی کنند مجبور به همراهی شدند، چراکه فضای قم طوری بود که آنها ناچار به همراهی با امام بودند البته بنده خودم برای آیتالله مصباح و جایگاه علمی ایشان شأن بسیار قائل هستم و توجه ایشان به فلسفه از نقاط قوت ماجرا است.
یکی از نمادها شورای انقلاب است که بخشی از آنها نیروهای ملی و بخشی دیگر از یاران امام هستند که با محوریت آیتالله مطهری محوریت انقلاب را شکل دادند؛ حضور شخصیتهایی همچون آیتالله طالقانی، شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای خامنهای و آقای منتظری در این مجموعه دیده میشد که روند انقلاب را تا زمانیکه هنوز امام (ره) به ایران نیامده بودند از مهر تا بهمن ۵۷ دنبال میکردند. با شکلگیری انقلاب حلقه دوم یاران امام نیز به این بخش اضافه میشود که در نهادهای انتخابی یا انتصابی قرار میگیرند، مثلا برای برخی افراد حضور در مجلس خبرگان فراهم میشود یا از سوی حضرت امام مسوولیت میگیرند مثلا امام برای آیتالله طالقانی حکم حضور در نماز جمعه را زدند و بعد آیتالله منتظری و آیتالله خامنهای و همچنین آقایان مهدویکنی و موسوی اردبیلی در تهران این سمت را میگیرند. پس از تدوین قانون اساسی شخصیتهایی همچون آقایان صانعی و جوادی آملی، وارد صحنه عملی انقلاب میشوند یا در قم آقای مشکینی، آقای جوادی آملی و آقای امینی به عنوان امام جمعه امورات همراهی با امام را بر عهده میگیرند. ما در این سالها کمتر نامی از آیتالله مصباح میبینیم.
چیزی که مشخص است اینکه جناب آقای مصباح جزو حلقههای نزدیک امام در اوج مبارزه نیست و هم در جریان مبارزه و هم در روند انقلاب از امام فاصله دارند. اتفاقی که بعد از سال ۶۸ رخ میدهد این است که وقتی امام فوت میکنند، ایشان آرامآرام خود را آماده میکنند تا وارد صحنه شوند . این دیدگاه با باوری که امام نسبت به جمهوریت و حقوق مردم دارند منطبق نیست لذا معتقدم که در سال ۸۴ تفکر آیتالله مصباح فرصت بروز پیدا میکند.
آیتالله مصباح در شروع ماجرا و در سال ۴۲ وقتیکه انفجار اصلی انقلاب رخ میدهد حضور دارند اما بعد از اینکه سختیها آغاز میشود عدهیی آرام آرام خود را جدا میکنند؛ پس از سالهای۴۲ و ۴۳ جدایی آیتالله مصباح از این مسیر شکل میگیرد یا میتوان گفت که آن همراهی سفت و سخت دیگر دیده نمیشود یعنی آن طور که در آن ۱۵ سال آقایان هاشمی، ربانی شیرازی و منتظری همراهی کردند آیتالله مصباح اینگونه نبود و در واقع همراهی ایشان ضعیف شد.
در سال ۴۸ برای نخستین بار، امام(ره) دیدگاه جدیدی را در رابطه با حکومت مطرح میکند. دروس امام جمع شده و کتاب درسهایی از ولایت فقیه را شکل میدهد و شاید برای نخستینبار است که ایده ولایت فقیه توسط یک مرجع در عصر جدید ارائه میشود و به یک گفتمانی که پشتوانه سیاسی دارد تبدیل میشود.
مهمترین شاخصی که امام در انقلاب در سال ۴۲ آغاز کردند، جایگاه مردم در تصمیمگیریهاست. شاید زاویهیی که بنده با آقای روانبخش پیدا میکنم در این قسمت باشد. این نگاه امام است که به مردم به عنوان ولینعمتان نگاه میکرد و حتی شاخص میگذارد که به من رهبر نگویید بلکه خدمتگزار مردم هستم و تمام شؤون را به مردم و حضور آنها باز میگردانند.
گفتمانی که در دولت نهم به آن تمسک شد گفتمان امام و انقلاب بود اما صحنه عمل اتفاق دیگری است؛ نتیجهیی را که ما امروز میبینیم برخی آن را پیشبینی میکردند. ممکن است بگویند که این دولت امروز آن دولت سال ۸۴ نیست در حالی که اگر بصیرتی وجود داشت این اتفاق نمیافتاد، نمیتوان گفت که این دولت تغییر کرده است، من فکر نمیکنم که آقای احمدینژاد تغییر نکرده است و او همان احمدینژاد سال ۸۴ است اما یک عده فقط پوست آن دولت را دیدند.
بنده نمیخواهم تمام قد از اتفاقاتی که در دوران اصلاحات اتفاق افتاد دفاع کنم؛ مثلا سخنرانیهایی که آقای گنجی داشت و مسائلی که مطرح کرد اصلا قابل دفاع نیست و تندرویهایی که آن زمان در روزنامهها دیده میشد، اسم بردن از اشخاص و هجمه به آقای هاشمی قابل دفاع نیست لذا رادیکالیسمی که در آن دوران مطرح شد نتیجهاش این است که رادیکالیسم از این سو رخ میدهد. بنابراین هر شکلی از رادیکالیسم مذموم است خواه در دوران اصلاحطلبی باشد یا اصولگرایی. بنده به همان نسبت که رادیکالیسم دوره اصولگرایی را برنمیتابم رادیکالیسم دوران اصلاحطلبی را نیز به حال کشور و این جریان مضر میدانم. و با شما در این بحث همراه هستم. اما اگر بخواهیم امروز دولت آقای احمدینژاد را نقد نکنیم نمیتوانیم از ابتلای مجدد جلوگیری کنیم و دوباره هفت سال بعد بگوییم ما چنین چیزی نمیخواستیم.
نقطه مشترک بحث ما با آقای روانبخش این است که تلاش میکنیم دوباره گزیده نشویم یعنی اگر اصلاحطلبان یا اصولگرایان روی کار بیایند تلاش میکنیم گرفتار کسانی که برخیها از آنها مایه دلخوری هستند، نشویم. باید بر اساس قاعده رقابتی ایجاد کنیم که هم جریان اصولگرا و هم اصلاحطلب در آن حضور داشته باشند.
همانطور که آیتالله مصباح میتواند در نمازجمعه تهران ۷۰ جلسه صحبت کند طرف مقابل نیز مثلا محمد خاتمی هم باید بتواند حداقل هفت جلسه در نمازجمعه تهران حرف بزند؛ چرا جریان یکسویه شده است و در حالی که تلویزیون ۲۰ کانال دارد همه آن در اختیار آقای مصباح و دوستان ایشان است و یک صدمش در اختیار طرف مقابل نیست بنابراین این دو گفتمان باید بتوانند در تلویزیون، تریبون نمازجمعه و سایر تریبونها با یکدیگر گفتوگو کنند.
ما مدعی بودیم که این دولت در سالهای گذشته پاکترین دولت است اما چه میشود که از این دولت بزرگترین اختلاس و مشکلات درمیآید البته این به این معنا نیست که ما بخواهیم انگشت در چشم کسی کنیم چرا که ما در این اتفاق تلخ بیشتر از دوستان چوب میخوریم و به هیچ عنوان خوشحال نیستیم که آقای احمدینژاد موفق نبوده و نتوانسته کشور را خوب اداره کند.
من رادیکالیسم سال ۸۸ را از مناظرههای تلویزیونی میدانم؛ رادیکالیسمی که آقای احمدینژاد شروع کرد و اسم آقایان ناطق و هاشمی را برد جرقه را آنجا زد و این بشکه باروت فقط منتظر یک جرقه بود و آن را آقای احمدینژاد منفجر کرد و در واقع به عنوان چاشنی عمل کرد!
{در پاسخ به روانبخش که پرسید: باروت آن را چه کسی آماده کرد؟} باروت آن وجود داشت اما مشکل آن انفجاری است که احمدینژاد که مورد تایید اصولگرایان است و معجزه هزاره سوم نامیده میشود، ایجاد کرد.
روانبخش:
افرادی همچون شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای منتظری، آیتالله مشکینی، آقای هاشمی و شخص مقام معظم رهبری در انقلاب نقشآفرین بودند اما شما عنوان ساکتین انقلاب را در مقابل ساکتین فتنه که ما امروز از آن استفاده میکنیم مطرح کردید. بنده نیز قبول دارم که برخی در انقلاب ساکت بوده و با امام همراهی نداشتهاند. اما آنچه شما گفتید که آیتالله مصباح جزو ساکتین انقلاب بودند نشان میدهد که اطلاعات درستی ندارید. مقام معظم رهبری در کتاب شرح اسم بر نقش آیتالله مصباح در انقلاب تصریح میکنند، هیات ۱۱نفرهیی، اساس مبارزه را در سال ۴۳ شکل میدهند که یکی از آنها آیتالله مصباح است که دبیر هیات ۱۱ نفره مدرسین است و در این هیات جز آیتالله مصباح، مقام معظم رهبری، آقای محمد خامنهای، آقای آذری قمی، آقای منتظری، آقای هاشمی، آقای مشکینی و آیتالله ربانی شیرازی و برخی افراد دیگر حضور دارند. تمام مذاکرات این هیات مدرسین با قلم آیتالله مصباح نوشته میشد و وقتی که ساواک آیتالله مصباح را دستگیر میکند به دلیل آنکه خط اساسنامه با نامهیی که آیتالله مصباح در زندان به امام نوشتند تطبیق میدهد و در واقع همخوانی دستخط اساسنامه هیات مدرسین با نامهیی که برای امام نوشتند و به اسم خود زیر آن را امضا کردند که با دستگیری آیتالله آذری قمی کشف شد به عنوان یک موضوع مهم منجر به دستگیری آیتالله مصباح شد اما هنری که ایشان داشت این بود که توانست در یک شب دستخط خود را تغییر دهد و انتساب آنها را به خود انکار کنند. از سوی دیگر، آیتالله مصباح با خط جدیدی که برای خود اختراع کرده بودند تمام مصوبات هیات مدرسین را حفظ میکردند که اگر به دست ساواک افتاد اطلاعاتی به دست نیاورند.
تمام بیانیههایی که علمای بزرگ از سال ۴۲ به این سو صادر کردند یا به انشای آیتالله مصباح است یا به امضای ایشان. خود آقای هاشمی نیز در کتاب خاطراتش در صفحه ۵۸۴ میگوید که ما نشریه بعثت را با آقای مصباح اداره میکردیم. او میگوید که من دیدم یک نشریه دیگری آمد که خیلی تندتر از بعثت بود و ایدئولوژیکتر مطلب مینوشت که نام آن نشریه انتقام بود. ولی من نمیدانستم چه کسی این نشریه را منتشر میکند اما بعدها فهمیدم که آیتالله مصباح خودش به تنهایی این نشریه را منتشر میکرده است.
اسناد بیانیههایی که در زمان مبارزات انقلابی وجود داشت و به امضای همه آقایان از جمله آیتالله مصباح، آیتالله جنتی، آیتالله مشکینی، آیتالله شبیری زنجانی، آیتالله مظاهری و آن هیات ۱۱ نفره رسید، وجود دارد. بیانیه ۲۵ فروردین ۵۷ جواب کسانی است که میگویند آیتالله مصباح فقط در اوایل انقلاب همراهی داشت و بعد از آن فعالیتش ضعیف شد. گزارشهایی که از خود ساواک داده شده است نیز اسنادش موجود است که نشان میدهد ایشان چه فعالیتهایی را دنبال میکردند مثلا ساواک نامهیی را که از آیتالله بهشتی از آلمان به ایشان رسیده بود مورد بررسی قرار داده است. بنابراین معلوم میشود که ایشان در کانون مبارزه حضور داشتند. اگر فردی بسیار دقیق و امنیتی برخورد میکند که دستگیر نمیشود دلیل بر این نیست که این فرد مبارزه نداشته.
در مرکز مطالعات استراتژیک ریاستجمهوری؛ از حجاریان تا موسوی خویینیها آنجا حضور داشتند و هاشمی آن را به اتاق فکر تبدیل کرد. شمسالواعظین رسما میگوید که دولت اصلاحات از رحم دولت توسعهگرای آقای هاشمی متولد شد و خود هاشمی در سال ۸۴ میگوید که «دولت ۱۶ساله من» و اسناد این مسائل نیز موجود است. از سوی دیگر جبهه اصلاحات نیز دائما جریان مقابل را بمباران میکرد و سر آخر من از شما یک سوال دارم آیا فتنه ۸۸ را رادیکالیسم میدانید؟
انحراف از آنجا شکل میگیرد که حسین بشیریه که پایاننامه چهل تن از اعضای مشارکت را به عنوان مشاور و استاد راهنما هدایت کرده است و کتابش درباره جامعه سیاسی ایران در دوره دکترا در دانشگاه تهران تدریس میشد و آقای حجاریان نیز شاگرد این فرد است در یک سخنرانی میگوید که ما نخستین قدم و نخستین جرقه دموکراسیزیون را در دوره ریاستجمهوری آقای هاشمی زدیم و دفتر مطالعات استراتژیک که در دولت آقای هاشمی تاسیس شد همه آقایان زیرنظر حسین بشیریه کار میکردند. آنها میخواهند با حذف ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژی لیبرال را جایگزین کنند.