تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۳۲
 
كلاس درس وطن پرستي آرگو براي سينماگران ايراني

سينماي ايران بوي خاك وطن نمي دهد

Share/Save/Bookmark
سينماي ايران بوي خاك وطن نمي دهد
 
سرویس فرهنگی هم اندیشی، وقتي بي احترامي هاي «يك خانواده محترم» به شعور و فرهنگ ايرانيان براي بسياري از هنرمندان، مسئولان و كساني كه فيلم را از نزديك ديده بودند مسجل شد، هنرمندان و مسئولان يكي پس از ديگري نمايش واكنش هاي تدافعي از خود را در مقابل اين فيلم آغاز كردند اما به نظر مي رسد كه ديگر حساب كار دست مردم كشورمان و حتي دست مردم و رسانه هاي آن سوي مرزهاي كشورمان آمده باشد كه تحت تاثير نظير چنين گاف ها و كوتاهي هايي چندان هم متعجب نشوند.


--------------------------------------------------------------------------------


ايستادن بيرون از گود و اين قبيل اظهار نظرهاي تدافعي كه در مواجهه با فيلم «يك خانواده محترم» شكل گرفت پيشتر در مواجهه با فيلم هاي ديگري چون «۳۰۰»، «بدون دخترم هرگز» و «سنگسار ثريا» هم اتفاق افتاده و در مقابل با گذشت سال ها باز هم هيچ حركت شاخص و سياستگذار جديدي صورت نگرفته بود. اين بار دست زير چانه زدن و سرتكان داد ن هاي هنرمندان، مردم و مسئولان در قبال فيلم «آرگو» نيز همان واكنش تكراري ما ايرانيان به يك فيلم قابل قبول است. قابل قبول از آن لحاظ كه در بحبوحه دست روي دست گذاشتن ها و خنثي عمل كردن و گاه حتي خودستيزي كارگردانان و مسئولان سينمايي كشورمان، يك بازيگر و كارگردان تازه كار و اما وطن پرست امريكايي، درس وطن پرستي را در قالب فيلمي به نام «آرگو» به ما ايرانيان مي آموزد.

از ياد رفته، برباد رفته سينماي ايران
كمتر پيش آمده كه در سينماهاي كشورمان شاهد نمايش فيلمي باشيم كه حس غرور و و طن پرستي مان را زنده كند و اشك در چشمانمان جاري كند و در آخرين سكانس هاي فيلم از صندلي بلندمان كند و به تشويق وادارد. به صراحت مي توان گفت كه حس وطن پرستي در سينماي كشورمان مرده است؛ مرده اي كه سال ها است كسي حتي يادش را زنده نمي كند. از سينماگراني كه كسب افتخار هنري را در دست به زغال شدن و سياه كردن چهره فيلم خود و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند مي بينند تا هنرمندان و كارگرداناني كه به رغم دل كندن از ايران، دست از نمك ريختن بر زخم مشكلات جامعه اي كه از آن بريده اند بر نمي دارند و گاه حتي خود هر از گاهي با ساخت فيلمي جديد زخمي بر پيكره اين جامعه وارد مي كنند. مي توان به صراحت گفت كه ريشه حس وطن دوستي و وطن پرستي در وجود بسياري از سينماگران كشورمان خشك شده است؛ حسي كه اين روزها از وجود كارگردان تازه كاري چون بن افلك تراوش كرده است.

چرا ايران آرگو ندارد؟!
هميشه سينماي امريكا را نقد كرده ايم؛ سينمايي كه حق به جانب به قلب ويتنام مي تازد، سينمايي حق به جانب كه دنيا را از مصيبت واقعه آخر الزمان نجات مي دهد، سينمايي كه قهرمان خيالي اش به شخصيت ۲۵۰۰ ساله تاريخ ايران فخر مي فروشد و از او هيولايي شيطان پرست مي سازد و سينمايي كه در خيالاتش وارد مرزهاي ايران مي شود، از ديوارهاي سفارتش در تهران بالا مي رود و با تركيبي از واقعيات تاريخي آميخته به جعل تاريخ، اذهان عمومي جهان را دستكاري مي كند اما جاي نقدي وجود ندارد؛ سينماي كشوري كه قدمتش از ۳۰۰ سال تجاوز نمي كند به بهترين شيوه ممكن در راستاي ارتقاي مفهوم وطن پرستي در ميان شهروندان خود قدم بر مي دارد و ما مردم كشوري كه تمدني ۸ هزار ساله دارد نه تنها ستون وطن دوستي و مهر به خاك كشور را طي سال هايي كه از عمر سينماي كشورمان مي گذرد، تقويت نكرده ايم بلكه گاه در مسيري خودستيزانه «يك خانواده محترم» را ساختيم؛ فيلمي كه حاصل كار و پول هاي خودمان است و به همين خاطر امروز همچون خاري درشت تر و دردناك تر از «۳۰۰» ها و «آرگو» ها در چشم مان گير كرده است.

از يك فعال فرهنگي در يكي از سايت هاي كشورمان چنين نقل است: «حدود ده دوازده سال پيش دوستي در تركيه داشتم كه در دانشگاه درس رسانه مي خواند. يك بار او به من مطلبي را گفت كه خيلي خيلي عجيب بود. ايشان به من گفت كه يكي از درس هايي كه ما در اين رشته در تركيه مي خوانيم، اين است كه چگونه مي شود گروهي از فيلمسازان يك كشور را وادار كرد كه عليه كشور خودشان فيلم بسازند.

اين يك طرح درس در رشته رسانه بوده است و جالب تر اينكه در اين كتابي كه در تركيه تدريس مي شد، مثال اين طرح درس را از ايران آورده بودند. يعني در اين كتاب نوشته شده بود كه غرب چطور با جايزه دادن ها، با ارتباط گرفتن با هنرمندان و با جريان سازي در ايران، توانسته فيلمسازان ايراني را وادار كند تا عليه كشورشان فيلم بسازند. من نمي دانم اين حرف چقدر صحت دارد و فكر مي كنم بايد در مورد آن تحقيق شود، اما فارغ از اينكه اين حرف درست است يا خير، ما وقتي به عملكرد سينماي ايران نگاه مي كنيم، مي بينيم كه چنين چيزي درست است و اين وضعيت تلخ فرهنگي ما را نشان مي دهد.»
در اين بين تكرار واكنش هاي منفي به ساخت اين فيلم يا حتي واكنش به «آرگو» كه چرا حق را غير حق جلوه داد، دردي را از مردمي كه شاهد صرف سرمايه هاي ملي كشور در زمينه ساخت فيلم هاي بي محتوا و ايران ستيز هستند، دوا نمي كند. به راستي با واكنش تدافعي در مقابل «آرگو» انتظار آن را داريم تا هاليوود با سرمايه خودي مدافع حقوقمان باشد؟! در حقيقت «بن افلك ها» و «آرگو ها» برخلاف ما كه هنوز اندر خم يك كوچه ايم راهشان را درست رفته و مقصد را يافته اند. تماشاي آثار آنان هر چند دشوار و دردناك اما حداقل مي توان درس وطن پرستي را از آنان ياد گرفت. مفهومي كه در ميان آثاري چون «آرماگدون»، «شجاعت عمل»، «ميهن پرست»، « راكي ۵ »، «طلوع سرخ»، «مبارز خيابان»، «آپولو ۱۳»، «تاپ گان»، «روز استقلال» و صدها فيلم امريكايي ديگر موج مي زند امروز در ميان اكثر سينماگران، مسئولان و هنرمندان كشورمان محلي از اعراب ندارد.

رد گمشده سينماگران بر خاك وطن
مشخص نيست كه چرا تا كنون در كشورمان نسبت به ساخت فيلم هاي وطن پرستانه كه حتي در سينماي امريكا نيز با اصطلاح «Patriotic movie» ژانري اختصاصي را با خود حمل مي كند، اهمال صورت گرفته است. امروز نازل ترين ساختارهاي سينمايي كه در آن مفهومي سياه از ايران نمايش داده شود مورد مقبوليت غرب قرار مي گيرد. به واقع «خانواده محترم» كه حتي شاخص ترين سينماگران داراي صلاحيت و مستقل از هر گونه وابستگي سياسي نيز مي توانند به خوبي درباره ايران ستيز بودن محتوايش كه سياه نشان دادن خانواده هاي ايراني و مظلوم نمايي تبعه خارجي معصوم و گير افتاده در ميان حيله و مكر ايرانيان است، رأي دهند با استقبال سينماي فرانسه و آغوش باز آنان براي اكران مواجه مي شود و در عوض فيلم هاي حقيقت طلبانه اي كه هر چند نه در راستاي القاي مفهوم وطن پرستي بلكه موازي با اين مفهوم ساخته شده اند، هيچ گاه در غرب ديده نمي شود؟!

سينماي كشورمان و همچنين سينماگران شاهد آن بوده اند كه فيلم هاي وطن پرستانه يا بازي در فيلم هاي انگشت شمار استراتژيكي كه تاكنون در كشورمان ساخته شده است نه تنها نزد غرب از مقبوليت فيلم هايي نظير «يك خانواده محترم» برخوردار نبوده بلكه گاه حتي به لغو ويزاي برخي هنرمندان كشورمان انجاميده است و امروز اهمال در ساخت فيلم هاي وطن پرستانه هر دليلي داشته باشد به نظر مي رسد كه برخي فيلمسازان و هنرمندان كشورمان هيچ تعصبي در قبال خاك كشورشان نداشته باشند.

در بسياري از فرهنگ ها فيلمسازان و هنرمندان خاك وطن شان را به هيچ بهايي معاوضه نمي كنند؛ از آكيرا كوروساوا فيلمساز ژاپني كه در تمام فيلم هاي كارنامه كاري اش به وطن پرستي و عشق به ميهن مي پردازد تا ژانگ ييمو چيني، افلك و نظاير آنها. به نظر مي رسد كه امروز در ساعت زمان بايد اندكي تجديد نظر كرد و عقربه سوژه سازي در فيلم هاي سينماي كشورمان را از خيانت، معضلات گره خورده و سياه شده اجتماعي و طنزهاي دم دستي روي هويت تاريخي و ملي و عشق به وطن تنظيم كرد.
کد مطلب: 145109
مرجع : آوینی فیلم