تاریخ انتشار : شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۱۹
 

ای‌کاش ماجرای بیابان دروغ بود ...

Share/Save/Bookmark
ای‌کاش ماجرای بیابان دروغ بود ...
 
ای‌کاش ماجرای بیابان دروغ بود/ این حرف‌های مرثیه خوانان دروغ بود!/ ای کاش این روایت پرغم سند نداشت/ بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود ...
به گزارش هم اندیشی به نقل از خبرگزاری دانشجو، شاعران برای امام حسین علیه السلام شعر بسیار گفته اند. شاعران که هیچ، حتی افرادی که کوچکترین طبعی برای شعر دارند، به نوعی تلاش کرده اند که شعری در رثای امام حسین (ع) بسرایند.

به همین دلیل، کار سختی بود که از میان تمام آن شعرها، گزیده ای را به مناسبت ورود به محرم انتخاب کنیم.

شاید این اشعار بهترین شعرهای سروده شده برای امام حسین (ع) نباشد، شاید بهتر بود نوحه های قدیمی همچون «جوانان بنی هاشم بیایید» یا «علمدار نیامد» امروز منتشر می کردیم، شاید...

اشعار زیر گزیده ای مختصر از بحر عمیق ارادت مردم ایران زمین به سالار شهیدان است:

مهدی سیار
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود

ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود!

حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار، کاش
برجان باغ داغ زمستان دروغ بود...

سید حمیدرضا برقعی
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد، واژه لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
«خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود»
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

قیصر امین پور
گل سرخ
ندانم کار، دیگرگون چرا بود؟
ز شرح و و صف ما بیرون چرا بود؟

گل سرخ ار ز بی آبی شود زرد
رخ او در عطش گلگون چرا بود؟

تصویر
قلم از غم دلی بی تاب دارد
که این تصویر از خون قاب دارد

گلوی تشنه خون خدا را
لب تیغی دریغا آب دارد

علیرضا قزوه
به بام بر شده ام از سپیده تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریده تو بگویم

اذان به وقت گلویی که قطعه قطعه غزل شد
غزل غزل شده ام تا قصیده تو بگویم

غزل غزل شده ام ای شهید عشق که چون گل
ز عاشقان گریبان دریده تو بگویم

هزار مرتبه آتش شدم نشد که غروبی
زخیمه های به آتش کشیده تو بگویم....

به بام برشده ام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیده تو بگویم

به بام بر شده ام تشنه، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریده تو بگویم



میلاد عرفانپور
حق دارد اگر ز خلق، دامن چیده ست
از داغ عزیزی ست، اگر خشکیده ست

بیهوده ترک نخورده لب های کویر
لب های حسین بن علی را دیده ست



سعید بیابانکی
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هرم صدها دشت با او لطف صدها رود با او

هرکه را گم کرده ای ای عشق در او جستجو کن
شمس با او قیس با او نوح با او هود با او

نیزه نیزه زخم با او کاسه کاسه داغ با من
چشمه چشمه اشک بامن خیمه خیمه دودبا او

ای نسیم آهسته پابگذار سوی خیمه گاهش
گوش کن ...انگارنجوا می کند معبود با او..

هرکه امشب تشنگی را یک سحر طاقت بیارد
می گذارد پا به یک دریای نامحدود با او

همرهان بارسفر بربسته اند انگار و تنها
تشنگی مانده است دراین ظهر قیراندود با او

ازچه ای غم قصه ی تنهایی اش را می نگاری
اوکه صدها کهکشان داغ مکرر بود با او

مرگ عمری پا به پایش رفت سرگردان و خسته
تا که زیر سایه ی شمشیر ها آسود با او

صبح فردا کوهساران شاهد میلاد اویند
سرخی هفتاد ویک خورشید خون آلود با او
کد مطلب: 144999